كوي دوست

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود

بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود

هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
افسانه ی خاموشی
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
مرا از یادخود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خودغرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
بهمستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخنسایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قصه ی آفاق
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
سایه ی سوخته دل این طمعخام مبند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لبگل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور ، زهی نقش و زهینقش پسند
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن
که من از وی شدم ای دل به خیالیخرسند
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
قصه ی عشق من آوازه به افلک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاهی به نوشخند لبت را اشاره كن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره كن
○ فروغی بسطامی
----------------




عجب عجب كه برون آمدی به پرسش من
ببین ببین كه چه بی‌طاقتم ز شیدایی
○ مولانا
----------------




آرامِ دل غمگین، جز دوست كسی مگزین
فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم
○ فخرالدین عراقی
----------------




منم شرمنده زین یاری كه كردی
همین باشد وفاداری كه كردی
○ وحشی بافقی
----------------




بده یك بوسه تا ده واستانی
از این به چون بود بازارگانی!؟
○ نظامی
----------------




ما را همین بس است كه داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نیست
○ عبید زاكانی
----------------




چندین شكستِ كارِ منِ دلشكسته چیست؟
ای هرزه‌گرد مگر نیست كار دگرت؟
○ وحشی بافقی



----------------



جمالش كرد حیرانم، چه ماه است آن نمی‌دانم
كه چشم از كشف ماهیت، نمی‌بندد تأمل را
○ اوحدی مراغه‌ای
----------------




كی توان حق گفت جز زیر لحاف
با تو ای خشم‌آور آتش‌سجاف!
○ مولانا
----------------




در راه عشق وسوسه‌ی اهرمن بسی است
پیش آی گوش دل به پیام سروش كن
○ حافظ
----------------




خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مكنید
○ محتشم كاشانی
----------------




می می‌كشیم و خنده‌ی مستانه می‌زنیم
با این دو روزه‌ی عمر چه‌ها می‌كنیم ما
○ صائب تبریزی
----------------




به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی
كه چاره در غم تو، های های می‌داند
○ سعدی
----------------




از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
○ حافظ
----------------




تو را زین پس جز فرشته نخوانم
ازیرا كه تو آدمی را نمانی!
○ فرخی سیستانی
----------------




مكن از خواب بیدارم خدا را
كه دارم خلوتی خوش با خیالش
○ حافظ
----------------




خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
خون خورم بی‌چشم مستت گر شرابم آرزوست
○ اهلی شیرازی
----------------




گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نكنیم
○ حافظ
----------------




ما شبی دست برآریم و دعایی بكنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بكنیم
○ حافظ
----------------




آه از راه محبت كه چه بی‌پایان است
با دو منزل كه یكی وصل و یكی هجران است
○ صیدی
----------------




مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری
عجب كاری برای مردم بیكار پیدا شد!
○ صائب تبریزی
----------------




رو مسخرگی پیشه كن و مطربی آموز
تا داد خود از كهتر و مهتر بستانی
○ انوری
----------------




گر به خشم است و گر به عین رضا
نگهی باز كن كه منتظریم
○ سعدی
----------------




من مریض درد عصیانم كه درمانم تویی
دردمند این‌چنین محتاج درمان شماست!
○ محتشم كاشانی
----------------




من چون نزنم دست كه پابند منی
چون پای نكوبم كه توئی دست‌زنان
○ مولانا
----------------




مرا كه سِحر سخن در جهان همه رفته است
ز سِحر چشم تو بیچاره مانده‌ام مسحور
○ سعدی
----------------




این بدان گفتم كه تا هر بی‌فروغ
كم زند در عشق ما لاف دروغ
○ عطار
----------------




مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم
○ سعدی
----------------
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقريبا بي حالم مهم نيست ميگذره اينم عين بقيه وقتايي كه گذشت
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
انشاالله كه خوب بگذره
امشب گيلكي نداري برامون رشت هواش خوبه
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام تنهايي جان
دل به دل راه داره
خدا نكنه پسر اين چه حرفيه
خدايش اين سايت ازبس ارور مي داد ما هم نميدونستيم كي هست كي نيست
حالا خوبي سر حالي
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوب که نه
ولی راضیم به رضای خدا
اومدم واسم یه شعر بخونی
افشین چطوره حالش خوبه

رو چشم تنهايي
حالا چرا خوب نيستي چه طوري كاري ازدست ما بر مياد بگو در خدمتيم


دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
سایه ی سوخته دل این طمعخام مبند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لبگل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور ، زهی نقش و زهینقش پسند
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن
که من از وی شدم ای دل به خیالیخرسند
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
قصه ی عشق من آوازه به افلک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام بچه ها
خوبین؟
منم اومدم
میگم چی شد ارورا تموم شد تازه داشتیم حال میکردیم باهاش:D
سلام الهه
خوبي چه خبر
به چي عادت مي كردي بابا ولش كن همش اعصاب خورد كردن بود
حالا نگو اين طوري يه دفعه ديدي دوباره پيداش شد:cry:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام محسن جان:gol::gol:
ممنون ..نفسي مياد
شما خوبي؟؟؟
خبرها كه پيش شماست:gol:
ممنون من خوبم الهي شكر
اين چه حرفيه نفسي مياد خيلي نا اميد كننده بود ديگه نبينم انرژي منفي داشته باشي
بابا كدوم خبر ما كه هميشه اينجا هستيم پامون رو هم از گليم مون داز تر نمي كنيم

توي اين كوچه به دنيا اومديم
توي اين كوچه داريم پا مي گيريم
يه روز هم مثل پدر بزرگ بايد
توهمين كوچه بن بست بميريم
 
  • Like
واکنش ها: cute
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3654

Similar threads

بالا