بو میکنم، خواب میبینم، خاطراتم را ورق میزنم، چشمهایم را بر هم میگذارم، باز میکنم، نفس عمیق میکشم و همه لبخندی بر صورتم میکارند، به چشمانت نگاه میکنم، صدای زیبای تو را گوش میکنم و تو را میجویم عزیزم
عصر، کنار دریا قدم میزنم، خودم را به باد سپردم، غرش طوفان دریا آرام ندارد، آب خود را بر صخرههای ساحل میکوبد و تلاطم موهایم را نگاه میکنند
باران میبارد، نم نم است، آفتاب آنطرفتر است، کمی پشت دریاها، خود را پنهان میکند، میدوم، پرواز میکنم، بالهایم را باز کردم، خیس شدم، میدوم و میدوم و گاه بال میزنم، و بال بال میزنم برای دیدن عشق آسمانی ِ من، برای بودن و پرواز با پرندهی مهربانم
خانه آرام است، آنطرفتر کسی نقاشی میکشد، روی میزی کتابی گذاشته است، ناخودآگاه طرفش میروم و بازش میکنم صفحهای را و میخوانمش
آرام آرام، پلکهایم را به هم فشردم، لبخند زدم و تو را آرزو کردم گله من
دستانم را بهم فشردم، خدایم را سپاس گفتم و دلم روشنی دیگری یافت، و با تو بال خواهم زد و پرواز خواهیم کرد
عصر، کنار دریا قدم میزنم، خودم را به باد سپردم، غرش طوفان دریا آرام ندارد، آب خود را بر صخرههای ساحل میکوبد و تلاطم موهایم را نگاه میکنند
باران میبارد، نم نم است، آفتاب آنطرفتر است، کمی پشت دریاها، خود را پنهان میکند، میدوم، پرواز میکنم، بالهایم را باز کردم، خیس شدم، میدوم و میدوم و گاه بال میزنم، و بال بال میزنم برای دیدن عشق آسمانی ِ من، برای بودن و پرواز با پرندهی مهربانم
خانه آرام است، آنطرفتر کسی نقاشی میکشد، روی میزی کتابی گذاشته است، ناخودآگاه طرفش میروم و بازش میکنم صفحهای را و میخوانمش
آرام آرام، پلکهایم را به هم فشردم، لبخند زدم و تو را آرزو کردم گله من
دستانم را بهم فشردم، خدایم را سپاس گفتم و دلم روشنی دیگری یافت، و با تو بال خواهم زد و پرواز خواهیم کرد
آخرین ویرایش: