سلام لطفا نظر بدیدممنونم
قاصد خبر اورد
این شهر چه تاریک است
شهری که در خواب است
خورشید نمی بیند
کو سایه دراین شهر
جسمی که بی جان است
سایه نمی دارد
زیر پوست شهر
زخم ها چه چرکین اند
زمین از مرده ابستن
گورها دسته جمعی اند
زیر سقف اسمان
باران نمی بارد
دست ها به خون اغشته
دلها ز یک دور اند
زیر خط فقر
صفر ها چه با معنی
صفر بی ارزش
نان می اورد
ساز ودهلی نیست
صدای شیون است
دختری غرق خون
در دامان مادر است
[FONT="]سلام لطفا نظر بدیدممنونم[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]درود بر الی عزیزم و سپاس از محبت تان[/FONT]
[FONT="]
[/FONT]
[FONT="]با یک پیش درآمد کوتاه در باره ی چند و چون نقد می آغازم . صداندوه که در کشور من مقوله ی تعالی بخش نقد درست معرفی نشده است و با لفظ عامیانه ی انتقاد مترادف شده است . شاید دلیلش این است که بر صندوق پیشنهاد دو عبارت نادرست حک شده که هیچ کس جسارت تغییر آن را ندارد که مبادا به بی سوادی محکوم شود ! «صندوق پیشنهادات و انتقادات» !!![/FONT]
[FONT="]اصالت معنای نقد این است : جدا کرده سره از ناسره و نمودن شان پیش روی صاحب اثر یا هر مرجع و مخاطب یا هر رسانه ی دیگر . [/FONT]
[FONT="]برای جدا کردن گل و لای از سبزیجات لازم است درون یک ظرف پر از آب دقایقی بمانند سپس با تکان دادن و جابجا کردن چند بار تعویض آب تمیز شوند ![/FONT]
[FONT="]برای جدا کردن دانه های شن از خاک ، ممکن است در مسیرتان هرروز با این ابزار مواجه شوید که یک شبکه ی مفتولی بر یک قاب چوبین کشیده شده و غربالی بزرگ را ساخته که به آن الک می گوییم و کارگران با بهره گیری از بیل خاک را از آن الک که تقریبا با زاویه ی حدود 60 درجه کاشته شده است رد می کنند و بدین روش سنگ ها می مانند و خاک ها از منافظ الک می گذرند.[/FONT]
[FONT="]اما جدا کردن واژه ها ناسره ، تعابیر ناسره ، معانی ناسره و سایر شاخصه های یک نوشته ابزار بدان معنی حقیقی وجود ندارد اما مجازاٌ می توان از چشم و قوه ی تاویل و آنالیز ذهن بر پایه ی دستور زبان ، بدیع ، معانی و بیان و زیباشناسی به عنوان ابزار نقد نام برد .و این مواردی که کوتاه و کاربردی آورده می شود :[/FONT]
[FONT="]منتقد صاحب اثر را نمی شناسد [/FONT]
[FONT="]منتقد کینه ورزی و مهرورزی در کارش نیست [/FONT]
[FONT="]منتقد صاحب اثر را بازخواست نمی کند [/FONT]
[FONT="]منتقد هرگز از واژه های چرا ؟ . آیا ؟ . به چه دلیل ؟ و سایر صفات پرسشی استفاده نمی کند مگر برای پرسش از ذهن خویش .[/FONT]
[FONT="]منتقد فقط پیشنهاد می دهد [/FONT]
[FONT="]منتقد با ارایه ی دلیل ناسره بودن را می نماید[/FONT]
[FONT="]منتقد کلی گویی نمی کند [/FONT]
[FONT="]منتقد بیهوده تشویق و بیهوده نکوهش نمی کند [/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]منتقد حرف بی پایه و اساس نمی زند تا دیگران با اعتماد به ایشان به بیراهه بروند [/FONT]
[FONT="]این موارد را گفتم تا همیشه پیش روی مان باشد و عزیزی را ندانسته به چالش نکشانیم .[/FONT]
[FONT="]اما بررسی شعر الی عزیز [/FONT]
[FONT="]کوتاه تر و کاربردی تر برمی رسم و از آنچه در بررسی های پیشین گفته شده در صورت امکان چشم می پوشم .[/FONT]
[FONT="]قاصد خبر اورد[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]این شهر چه تاریک است[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]شهری که در خواب است[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]خورشید نمی بیند[/FONT]
[FONT="]صفت اشاره ی «این» برای نشان دادن چیزی یا کسی است که در همین نزدیکی و در محل گوینده و پیش روی او قرار دارد . [/FONT]
[FONT="]قاصد کسی است که معمولا از دیاری به دیار دیگر خبری را می رسانده است .[/FONT]
[FONT="]پس آوردن قاصد برای خبر دادن از این شهر آنچنان که باید پسندیده نیست ![/FONT]
[FONT="]پیشنهاد:[/FONT]
[FONT="]قاصد خبری آورد [/FONT]
[FONT="]از شهر شب بی نور[/FONT]
[FONT="]شهری همه خواب آلود [/FONT]
[FONT="]آنجا که نمی بینند [/FONT]
[FONT="]خورشید درخشان را [/FONT]
[FONT="]از فاصله های دور[/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]کو سایه دراین شهر[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]جسمی که بی جان است[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]سایه نمی دارد[/FONT]
[FONT="][/FONT]
[FONT="]در این بند دلیل ناروا آوردن به شعر آسیب رسانده است : جاندار و بی جان بودن دلیل داشتن سایه نیست ! وگرنه صخره های البرز باید بی سایه می شدند ! دلیل پدیداری سایه نور است و در اینجا خورشید که دربند نخستین گفته اید .[/FONT]
[FONT="][/FONT]
[FONT="]
[/FONT]
[FONT="]سایه نمی دارد : بکار بردن فعل مضارغ اخباری برای رساندن این معنا درست نبوده و آسیب می زند . چرا که چنین به نظر می رسد که قرار است یک زمانی سایه دار شود . یا اینکه کسی این دلیل را از گوینده نمی پذیرد و جبراٌ باید مرتب این دلیل را تکرار کند .[/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]زیر پوست شهر[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]زخم ها چه چرکین اند[/FONT]
[FONT="]این تصویر هنری زیبایی است هرچند یک حقیقت تلخ را واگویه می کند . اما «چه» که نشان تعجب و شگفتی است پیش از چرکین واقع شده و با عث تعقید لفظی و تنافر حروف و دست آخر نازیبایی کلام شود . پیشنهاد :[/FONT]
[FONT="]زخمها همه چرکین اند[/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]زمین از مرده ابستن [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]گورها دسته جمعی اند[/FONT]
[FONT="]زمین از مرده آبستن نمی تواند کنایه از وجود پیکرهای بی جان فراوان دفن شده باشد ! و گورها دسته جمعی اند ضمن اینکه مستقیم گویی است حرف آغازین شمارا رد می کند که شهری را متهم به خواب کرده اید ولی گور دسته جمعی نشان دهنده ی جنبش ها و وجود گروه های شورشی است ![/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]زیر سقف اسمان[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]باران نمی بارد[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]دست ها به خون اغشته[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]دلها ز یک دور اند[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]زیر خط فقر [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]صفر ها چه با معنی[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]صفر بی ارزش[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]نان می اورد[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ساز ودهلی نیست[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]صدای شیون است[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]دختری غرق خون[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]در دامان مادر است[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]_[/FONT]
[FONT="]دلها ز یک دورند ! [/FONT]
[FONT="]اگر به تعبیر عرفانی برداشت شود دارای معنی زیبایی است اما از آنجا که شعر شما یک رویکرد اجتماعی دارد آوردن آن نازیبا می نماید چراکه در شعر اجتماعی شاعر بدنبال همبستگی ایجاد کردن است و به فراوانی از «هم» استفاده می کند و دلها زهم دورند سلیس تر و پر معنا تر است .[/FONT]
[FONT="]صفر به نیکی در این شعر جای مانور دارد و شما این ویژگی را دریافته اید اما پرداخت نشده است . [/FONT]
[FONT="] [/FONT]
[FONT="]
با پوزش و سپاس . ناسازگار روزگار در ناکامی کام تان کامگار مباد .[/FONT]