farahikia83
عضو جدید
مستان هوار، مستان هوار
باز محتسب شد دست به کار
مستان بگیرد از جفا
باده بریزد از جفا
حکمش به دست است از قرار
زان قاضی بیهوده کار
میخانه گشته بیصفا
آخر چه رسم است ای خدا
سختی دهی بر عاشقان
خرسند کنی آن زاهدان
چون چشم خلق بینند دور
مجلس کنند با نوش و حور
مذهب فروشانند به ریش
چون ریش بُوَد آیین و کیش
بیمذهبیم، بیمذهبیم
از دین و مذهب ما بریم
ای بیخبر هوشیار باش
خوابی اگر بیدار باش
کان رب رحمان و رحیم
ستار و غفار و کریم
وی چون بشد مست از سبو
با آدمش کرد گفت و گو
می را همان آورد پدید
چون عاشقی در می بدید
گفتیم به خلق باده زنیم
جام پیاپی میزنیم
می را نه به حور میزنیم
گر آب انگور میزنیم
محبوب ما آری خداست
کَش جمله انسانها جداست
باده خوریم کز یاد برد
وین درد هجر بر باد برد
ای محتسب انصاف دار
ما را مگر با توست کار
کاین تازیانه میزنی
وین وحشیانه میزنی
ربی تو یا پیغمبری؟
یا آنکه از هر دو سری؟
این صحنه محشر نیست
ما آدمیم، کَس خر نیست
پنهان تو پیدای ماست
ترس از قیامت را توراست
چون در میان خلق شوی
از انبیا بالا روی
وندر خفا با این و آن
مِی میبنوشی در نهان
عرفان، چه فریاد کردهای؟
از ظلم چه بیداد کردهای؟
کآن قاضیان جمله کرند
وین محتسبها نیز خرند
در گوش خر یاسین مخوان
هرگز نمیفهمد، بدان.
باز محتسب شد دست به کار
مستان بگیرد از جفا
باده بریزد از جفا
حکمش به دست است از قرار
زان قاضی بیهوده کار
میخانه گشته بیصفا
آخر چه رسم است ای خدا
سختی دهی بر عاشقان
خرسند کنی آن زاهدان
چون چشم خلق بینند دور
مجلس کنند با نوش و حور
مذهب فروشانند به ریش
چون ریش بُوَد آیین و کیش
بیمذهبیم، بیمذهبیم
از دین و مذهب ما بریم
ای بیخبر هوشیار باش
خوابی اگر بیدار باش
کان رب رحمان و رحیم
ستار و غفار و کریم
وی چون بشد مست از سبو
با آدمش کرد گفت و گو
می را همان آورد پدید
چون عاشقی در می بدید
گفتیم به خلق باده زنیم
جام پیاپی میزنیم
می را نه به حور میزنیم
گر آب انگور میزنیم
محبوب ما آری خداست
کَش جمله انسانها جداست
باده خوریم کز یاد برد
وین درد هجر بر باد برد
ای محتسب انصاف دار
ما را مگر با توست کار
کاین تازیانه میزنی
وین وحشیانه میزنی
ربی تو یا پیغمبری؟
یا آنکه از هر دو سری؟
این صحنه محشر نیست
ما آدمیم، کَس خر نیست
پنهان تو پیدای ماست
ترس از قیامت را توراست
چون در میان خلق شوی
از انبیا بالا روی
وندر خفا با این و آن
مِی میبنوشی در نهان
عرفان، چه فریاد کردهای؟
از ظلم چه بیداد کردهای؟
کآن قاضیان جمله کرند
وین محتسبها نیز خرند
در گوش خر یاسین مخوان
هرگز نمیفهمد، بدان.