فروغ فرخزاد

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
77

77



اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغی بیاور...



لحظه تصادف فروغ فرخزاد

http://news.mobna.com/News/NewsItemView.aspx?ItemID=92227
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سرشارند...


به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن
از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بُغضی پنهانی سرشارند...
فروغ فرخزاد






 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تازگی ها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم
سکوت و سکوت و سکوت ..
انگار که لال شده باشم ؛ شاید هم کور و کر
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را ..
می دانی ؟ دیر .. دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم ..
بگذار هرکه هرچه خواست بگوید !
چه اهمیتی دارد ؟

من در لاک خود راحت ترم .. آن جا می شود آرام و بی دغدغه زندگی کرد
ماهی ها نه گریه می کنند .. نه قهر و نه اعتراض !
تنها که می شوند .. قید دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان .. برعکس شنا می کنند ...

فروغ فرخ زاد



 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق ديگر نيست اين، اين خيرگيست
چلچراغي در سکوت و تيرگيست
عشق چون در سينه ام بيدار شد
از طلب پا تا سرم ايثار شد
اين دگر من نيستم، من نيستم
حيف از آن عمري که با من زيستم...
.
.
.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
8 دی زادروز فروغ تابان شعر فارسی، فروغ فرخزاد خجسته باد.




 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگینامه فروغ فرخزاد


بیش از 50 سال پیش در یک روز بهاری ، هنگامی که تهران عزیزمان در اوج زیبایی ، ضیافتی برای دل و جان بود ، زن جوانی به دفتر مجله ی
" روشنفکر " مراجعه کرد ، سراغ سردبیر ادبی را گرفت و سه قطعه شعر خود را برای چاپ در اختیار او گذاشت ...

" فریدون مشیری " آن دیدار را هرگز از یاد نبرد و در مصاحبه ای از آن شاعر ناشناخته ، چنین یاد کرد :
" او بیشتر یک دختر خانم به نظر می رسید تا یک زن جوان !
آن روزها از آبادان به تهران آمده بود ...
حالتی نیمه وحشی داشت ...
موهایش آشفته بود و دست هایش جوهرآلوده !
گویا خودکار در دستانش خراب و جوهرش پخش شده بود . "

مشیری نگاهی گذرا به سه شعر افکند و از محتوای بی پروایشان سخت متحیر شد !
هرگز یک زن شاعر ایرانی ، این چنین بی پرده و عریان از عشق و عاشقی سخن به میان نیاورده بود !
او که نگران عکس العمل خوانندگان مجله بود ، با همکارانش به مشورت نشست و با تشویق آن ها ، شعری را که عنوان " گناه " داشت ، در بهار 1333 در مجله ی ادبی " روشنفکر " ، به چاپ رساند .

چنین بود که " فروغ الزمان فرخ زاد " با " گناه " وارد صحنه ی ادبیات فارسی شد و از همان آغازِ کار هنری تا فرجامِ نابهنگامش ، جنجال آفرید !

{ گنه کردم ! گناهی پُر ز لذت ، کنار پیکری لرزان و مدهوش !
خداوندا ! چه می دانم چه کردم ، در آن خلوتگهِ تاریک و خاموش ؟!
در آن خلوتگه تاریک و خاموش ، نگه کردم به چشمِ پُر ز رازش ...
دلم در سینه بیتابانه لرزید ، ز خواهش های چشم پُر نیازش !
در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم ...
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ... ز اندوه دل دیوانه ، رَستم !
فروخواندم به گوشش قصه ی عشق : تو را می خواهم ای جانانه ی من !
تو را می خواهم ای آغوش جان بخش ... تو را ای عاشق دیوانه ی من ...
هوس در دیدگانش شعله افروخت ! شرابِ سرخ در پیمانه رقصید ...
تن من در میان بستر نرم ، به روی سینه اش مستانه لرزید !
گنه کردم ! گناهی پر ز لذت ، در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم ! میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود ... }

بافت و فضای شعر " گناه " همچنان که واژه ها و مفاهیمش ، آیینه ای بود تمام نما از تعلیق میان دو تعلق خاطر !
جدالی بود میان سنت های دیرین و آرمان های نوین ...

سیمای زنی بود که محبوب و همبستر خود را برمی گزیند ... از او کام دل می ستاند ... ولی خود را گناهکار می داند !
زنی که از طرفی از انضباط اخلاقی و عاطفی رایج ، گریزان است ، ولی از طرفی دیگر خود را پایبند همان قراردادها می داند ...

نویسنده:ندا بانو
ادامه دارد ...

 

_fahimam_

عضو جدید
من نمى دانم تو در این باره چه فکر مى‌کنى ولی من همیشه دوستدار یک زندگى عجیب و پر حادثه بوده‌ ام
شاید خنده‌ ات بگیرد اگر من بگویم دلم می‌خواهد پیاده دور دنیا بگردم
من دلم مى‌خواهد توى خیابان‌ ها مثل بچه‌ ها برقصم بخندم فریاد بزنم
من دلم مى‌خواهد کارى کنم که نقض قانون باشد
شاید بگویى طبیعت متمایل به گناهى دارم ولی اینطور نیست
من از این که کارى عجیب بکنم لذت مى برم

نامه فروغ به پرویزشاپور
 

_fahimam_

عضو جدید
..نهایت تمامی نیروهاپیوستن است
پیوستن به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است که آسیاب های بادی میپوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر می دهم

صدا ، صدا ، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا ، صدا ، صدا ، تنها صداست که می ماند..
 
بالا