غزل و قصیده

Mahdi JooN

عضو جدید
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ستاره گفت...
ترانه گفت : برقصم به روی لبهایت؟
ستاره گفت: بتابم بر اوج شبهایت ؟

بهار گفت بیایم به ابر امر کنم
زلال لطف بپاشد به سوز تبهایت؟

اجازه هست بمیریم اگر دل تو گرفت
و نقل شعر بپاشیم بر طربهایت؟

چه رعد و برق بهارانه ای پس از باران
دل رحیم تو و آن به آن غضبهایت

چه وقت می رسد آن خوش حساب امر کند
بیا و باز بگیر از لبم طلبهایت

به شعر من نظر اندازد و بفرماید
پسندآمده در خاطرم ادب هایت

عجیب نیست اگر سحر می کنی با شعر
منم دلیل نجیب همه عجب هایت.
 

Mahdi JooN

عضو جدید
امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل
کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را
گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت می‌دهی
جز سر نمی‌دانم نهادن عذر این اقدام را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دردم از يارست و درمان نيز هم** دل فداي او شد و جان نيز هم
اين كه مي گويند آن خوشتر زحسن **يار ما اين دارد و آن نيز هم
ياد باد آن كوبه قصد خون ما** عهد را بشكست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده مي گويم سخن **گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سر آمد دولت شبهاي وصل **بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست **گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
اعتمادي نيست بر كار جهان **بلكه بر گردون گردان نيز هم
عاشق از قاضي نترسد مي بيار **بلكه ير غوي ديوان نيز هم
محتسب داند كه حافظ عاشق است **و آصف ملك سليمان نيز هم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو مي ترسي از عشق و سوداي عشق
تو بگريزي از شور دنياي عشق

همان به كه از اين سفر بگذري
تو طاقت نداري به صحراي عشق

ترا الفتي نيست با اين جنون
مبادا نهي لب به ميناي عشق

ترا عشق از خود جدا مي كند
چو موسي كه گم شد به سيناي عشق

جنون كرد همت كه مجنون رسيد
زليلاي صورت به ليلاي عشق

زتن جان عاشق گريزان بود
ندارد صدف در والاي عشق
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ياد آن شب كه صبا بر سر ما گل مي‌ريخت‌

بر سر ما ز در و بام و هوا گل مي‌ريخت‌

سر به دامان منت بود و ز شاخ بادام‌

بر رخ چون گلت آرام صبا گل مي‌ريخت‌

نسترن خم شده لعل تو نوازش مي‌داد

خضر گوئي به لب آب بقا گل مي‌ريخت‌

خاطرت هست كه آن شب، همه شب تا دم صبح‌

گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل مي‌ريخت؟

گيتي آن شب اگر از شادي ما شاد نبود

راستي تا سحر از شاخه چرا گل مي‌ريخت؟

شادي عشرت ما باغ گل افشان شده بود

كه به پاي تو و من از همه جا گل مي‌ريخت‌
"دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی"

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها بر انگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری زین سایه برگ گلریز
کاینگونه فرصت از دست دادند بیشماران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سر خیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

محمد رضا شفیعی کدکنی
 

Mahdi JooN

عضو جدید
یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد
ای ایت امید به فریاد من برس
از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
می خواره را دریغ بود خدمت عسس
جز مرگ دیگرم چه کس اید به پیشباز
رفتیم و همچنان نگران تو باز پس
ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است
سهل است سایه گر برود سر در این هوس
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب

بیمار بازپرس که در انتظارمت

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد

منت پذیر غمزه خنجر گذارمت

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
 

Mahdi JooN

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هی کار دست من بدهد چشم های تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]حس می کنم که قافیه هایم عوض شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سهراب ِ شعرهای من از دست می رود[/FONT]
 

Mahdi JooN

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ای آنکه زنده از نفس توست جان من[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می‌ریزد آبشار غزل از زبان من[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زان روشنی که کاشتی ای باغبان من![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
  • به دندان رخنه در فولاد كردن
  • به ناخن، سنگ خارا را بريدن
  • فرورفتن به آتشدان، نگونسار
  • به پلك ديده، آتشپاره چيدن
  • به فرق سر نهادن، صدشتر بار
  • زمشرق جانب مغرب دويدن
  • بسي بر "جامي" آسان تر نمايد
  • كه بار منت دونان كشيدن
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
افسوس كه اين عمر به افسوس گذشته
چون شبروي از سايه كابوس گذشته

دزدانه در اين تيره سرا از نظر خلق
باشعله بيرنگ چو فانوس گذشته

اي صبح سعادت به من اين شام سيه فام
همراه يكي كوكب منحوس گذشته

واعظ چه كشي عربده كاين زندگي تلخ
از من بتعب وز تو به سالوس گذشته

مرغان سبكبال چمن را خبري نيست
زآن عمر كه بر طوطي محبوس گذشته
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
كي روا باشد كه گردد عاشق غمخوار ، خوار

در ره عشق ِ تو اندر كوچه و بازار ، زار



در جهان عيشي ندارم بي رُخت اي دوست ، دوست

جز تو در عالم نخواهم اي بت عيار ، يار



از دهانت كار گشته بر من دلتنگ ، تنگ

با لب لعل تو دارد اين دل افگار ، كار



مطربا ! بزم سماع ست و بزن بر چنگ ، چنگ

چشم خواب آلودگان را از طرب بيدار ، دار



اي صبوحي شعر تر آرد به هر مدهوش ، هوش

خاصه مدهوشي كه گويا دارد از اشعار ، عار
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای عشق


از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شبها، چه سحرها دارم

با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم
گرچه از خود خبرم نیست ؛خبرها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی
داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

ورنه اینقدر مَهم جور و جفا یاد نداشت
هیچ شیرین سر خونریزی فرهاد نداشت

حسن در بردن دل همره و همکار تو بود
غمزه دمساز تو و عشوه مددکار تو بود

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود
راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود

گر تو ای عشق نه مشّاطه خوبان بودی
ترک آن ماه جفاپیشه چه آسان بودی

چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی
حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی

راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی

گرچه از چشم بتی بیدل و دینم ای عشق
هرچه بینم همه از چشم تو بینم ای عشق

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم
که به عمری نتوانم همه را بشمارم

گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم
گرچه زان زلف گره ها زده ای در کارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام
سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

باز اگر بوی مئی هست ز میخانه تست
باز اگر آب حیاتی است به پیمانه تست

باز اگر راحت جانی بود افسانه تست
باز هم عقل کسی راست که دیوانه تست

شکوه بیجاست مرا کشتی و جانم دادی
آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادی

خواهم ای عشق که میخانه دلها باشم
بی خبر از حرم و دیر و کلیسا باشم

گرچه زین بیشتر از دست تو رسوا باشم
بی تو یک لحظه نباشد که بدنیا باشم

بعد از این رحم مکن بر دل دیوانۀ من
بفرست آنچه غمت هست به غمخانۀ من

من ندیدم سخنی خوشتر از افسانۀ تو
عاقلان بیهده خندند به دیوانۀ تو

نقد جان گرچه بود قیمت پیمانۀ تو
آه از آن دل که نشد مست ز میخانۀ تو

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق
__________________
 
آخرین ویرایش:

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل بی انتظار _ مهدی سهیلی

دل بی انتظار _ مهدی سهیلی

باغ جهان پرگلست فرصت چیدن کجاست
دشت و چمن سبز سبز بال پریدن کجاست
دوست صلا می زند همت دیدار کو
کعبه ز ما دور نیست پای دویدن کجاست
عالم از او پر صداست گوش تو بیگانه است
در همه جا نقش اوست قدرت دیدن کجاست
مدرسه عشق را نعمت استاد هست
ای دل مکتب گریز میل شنیدن کجاست
دانه ی ذوق و هنر در دل ما کاشتند
لیک به فصل خزان شوق دمیدن کجاست
یار فروشد به جان گلشن فردوس را
بی خردان را بگو ذوق خریدن کجاست
ناله ی جانسو هست خلوت دلخواه نیست
لرزش اشک مرا جای چکیدن کجاست
پیر شدی شوق وصل از دل ساکن گریخت
ای دل بی انتظار حال تپیدن کجاست
..
.
:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غنچه نو شکفته را ماند
نرگس نیم خفته را ماند
دامن افشان گذشت و باز نگشت
عمر از دست رفته را ماند
قد موزون او به جامه سرخ
سرو آتش گرفته را ماند
نیمه جان شد دل از تغافل یار
صید از یاد رفته را ماند
سوز عشق تو خیزد از نفسم
بوی در گل نهفته را ماند
رفته از ناله رهی تاثیر
حرف بسیار گفته را ماند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آن دم که با تو ام:

اي آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
مي‌ريزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سيمرغ کي‌ رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده‌ي خورشيد بر لبم
زان روشني که کاشتي اي باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌اي به گوش من اين، مهربان من

__________________
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
كدوم غزل كدوم قصيده يي تو
كه پيش تو ترانه هام حقيره
هواي تو ٬ هواي تو چه تازه س
ادم ميخواد تو اين هوا بميره
ترانه هام نجيب و عاشقانه س
تمام خوندنم فقط بهانه س
بهانه يي براي با تو بودن
بمون كه موندنت چه مو منانه س
"شهیار قنبری"
 

behnam-t

عضو جدید
باغ جهان پرگلست فرصت چیدن کجاست
دشت و چمن سبز سبز بال پریدن کجاست
دوست صلا می زند همت دیدار کو
کعبه ز ما دور نیست پای دویدن کجاست
عالم از او پر صداست گوش تو بیگانه است
در همه جا نقش اوست قدرت دیدن کجاست
مدرسه عشق را نعمت استاد هست
ای دل مکتب گریز میل شنیدن کجاست
دانه ی ذوق و هنر در دل ما کاشتند
لیک به فصل خزان شوق دمیدن کجاست
یار فروشد به جان گلشن فردوس را
بی خردان را بگو ذوق خریدن کجاست
ناله ی جانسو هست خلوت دلخواه نیست
لرزش اشک مرا جای چکیدن کجاست
پیر شدی شوق وصل از دل ساکن گریخت
ای دل بی انتظار حال تپیدن کجاست
..
.
:gol:


روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست***منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

ناظر روی تو صاحب نظرانند آری***سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب***خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست

تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی***سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند***با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

من از این طالع شوریده برنجم ور نی***بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست

از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش***غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز***ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

شیر در بادیه عشق تو روباه شود***آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست

آب چشمم که بر او منت خاک در توست***زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست

از وجودم قدری نام و نشان هست که هست***ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست

غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است***در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
:heart::gol:
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسین منزوی

حسین منزوی

امشب ستاره های مرا آب برده است
خورشید واره های مرا ،‌خواب خورده است
نام شهاب های شهید شبانه را
آفاق مه گرفته هم از یاد برده است
از آسمان بپرس که جز چاه و گردباد
از چالش زمین چه به خاطر سپرده است
دیگر به داد گمشدگان کس نمی رسد
آن سبز جاودانه هم انگار مرده است
ماه جبین شکسته ی در خون نشسته را
از چارچوب منظره دستی سترده است
عشق - آتشی که در دلمان شعله می کشید
از سورت هزار زمستان فسرده است
ای آسمان که سایه ی ابر سیاه تو
چون پنجه ای بزرگ گلویم فشرده است
باری به روی دوش زمین تو نیستم
من اطلسم که بار جهانم به گرده است
..
.
:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آدمک اخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه به یادت دادیم
بر زدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخردنیاست بخند
[/FONT]
 

behnam-t

عضو جدید
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت****ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت****جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار****هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار****گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد****ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

از سخن چینان ملالت​ها پدید آمد ولی****گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت

عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه****پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت:heart::gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يـار مـرا , غار مـرا , عشق جگر خـوار مـرا
يـار تـوئی , غار تـوئی , خواجه نگهدار مـرا

نوح تـوئی , روح تـوئی , فاتح و مفتوح تـوئی
سينه مشروح تـوی , بر در اسرار مـرا

نـور تـوئی , سـور تـوئی , دولت منصور تـوئی
مرغ کــه طور تـوئی , خسته به منقار مـرا

قطره توئی , بحر توئی , لطف توئی , قهر تـوئی
قند تـوئی , زهر تـوئی , بيش ميازار مـرا

حجره خورشيد تـوئی , خانـه ناهيـد تـوئی
روضه اوميد تـوئی , راه ده ای يار مـرا

روز تـوئی , روزه تـوئی , حاصل در يـوزه تـوئی
آب تـوئی , کوزه تـوئی , آب ده اين بار مـرا

دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی
پخته تـوئی , خام تـوئی , خام بمـگذار مـرا

اين تن اگر کم تندی , راه دلم کم زنـدی
راه شـدی تا نبـدی , اين همه گفتار مـرا
 

behnam-t

عضو جدید
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک****حق نگه دار که من می​روم الله معک

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس****ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن****کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم****وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

بگشا پسته خندان و شکرریزی کن****خلق را از دهن خویش مینداز به شک

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد****من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چون بر حافظ خویشش نگذاری باری****ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک:smile::gol::heart:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند


به فتراک جفا دلها چو بربندند بر بندند

ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند


به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزنند بنشانند


سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند


دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند


ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند

ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند


چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می خوانند میرانند


در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با آن درد اگر در بند درمانند درمانند
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بيش از اين باده به پيمانه مريز
آبروي من ديوانه مريز

مر غ نالان به چه كارت آيد
دام بردارو دگر دانه مريز

من صراحي نيم اي ساقي عشق
خون من بر در ميخانه مريز

آتش حسرت ازآن برق نگاه
بردل محرم و بيگانه مريز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم براي آنكه بماند حديث من
آن به كه نغمه ها ز غم عشق سر كنم
غير از سرود عشق نخوانم به روزگار
وز درد عشق سوز سخن بيشتر كنم
جنگم بجز واي محبت نمي نواخت
طبعم به غير عشق سرودي نمي سرود
بسيار آفرين كه شنيدم ز هر كنار
بسيار كس كه نغمه گرم مرا ستود
آتش زدم ز سوز سخن اهل حال را
اما زبان مدعيان خار راه بود
ديدند يك شبه ره صد ساله مي روم
در چشم تنگشان هنر من گناه بود
كندند درخيال بناي گذشتگان
در پيش خود ستاره هفت آسمان شدند
فانوس شعرشان نفسي بر كشيد و مرد
پنداشتند روشني جاودان شدند
اين گلشن خزان زده جاي نشاط نيست
شاعر به شهر بي هنران بار خاطر است
اينجا كسي كه مدح نگفت و ثنا نخواند
سعدي اگر شود نتوان گفت شاعر است
گيرم هزار نغمه سرايم ز چنگ دل
گيرم هزار پرده برآرم ز تار جان
آن روز شاعرم كه بگويم مديح اين
آن روز شاعرم كه بخوانم ثناي آن
 

ویدا

عضو جدید
ناودانها شرشر باران بی صبریست
آسمان بی حوصله حجم هوا ابریست

کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است

و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد:" خانه ام ابری است."

"قیصر امین پور"
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
:)fatemeh غزل-مثنوی ♪♫ مثنوی-غزل اشعار و صنايع شعری 1
Persia1 قصیده چیست؟ اشعار و صنايع شعری 0

Similar threads

بالا