غار ذهن

پیر بابا

عضو جدید
سال ها پيش ، در طول يك كارگاه روان تحليلي، وقتي در حالت خواب هيپنوتيك بوديم، مربي ما را به تمثيل غار افلاطون برد، جايي كه انسان ها كنار آتش ايستاده اند و به سايه هاي ديوار نگاه مي كنند و هرگز آن روزنه ي غار را نديده اند.اين تاثيري عميق برمن گذاشت .

تمثيل افلاطون در مورد بردگان است، كه درحال كار در يك غار، فقط سايه هايشان را بر روي ديوار مي بينند و باور دارند كه هرآنچه بر روي ديوارها روي مي دهد، تنها واقعيت است. آنان هيچ واقعيت ديگري را به جز آن سايه ها نمي شناسند....آنان حتي نمي دانند كه آن سايه ها مال خودشان است.
آنان هيچ چيز از دنياي بيرون نمي دانند، براي آنان، هرچه خارج از آن غار باشد، وجود خارجي ندارد. اين يكي از زيباترين تمثيل هاست كه اهميت بسيار دارد. اين تمثيل در مورد ما است.
برگردان آن در زندگي ما يعني كه ما در غاري مشخص زندگي مي كنيم و سايه هايي را روي پرده اي مشخص مي بينيم و هيچ چيز ديگر در مورد آن پرده نمي دانيم. ما هيچ نمي دانيم كه وراي اين پرده نيز دنيايي وجود دارد، ما از آن سايه هاي ديوار نيز هيچ نمي دانيم ،، كه از آن خودمان هستند. با درست نگاه كردن به اين تمثيل در مي يابيم كه در مورد ذهن ما است.
 

پیر بابا

عضو جدید
شما از دنيا چه مي دانيد؟ غار شما فقط جمجمه اي كوچك است، و فقط پرده ي ذهن شما..... و چيزهايي كه آن ها را افكار، عواطف، احساسات مي خوانيد، همگي سايه هستند ، از خودشان هيچ جوهرهessence ندارند.
و تو خشمگين مي شوي، افسرده مي شوي و در تشويش هستي ، زيرا كه آموخته اي تا با آن سايه ها هويت بگيري. تو آن ها را فرافكن مي كني، اين ها سايه هاي خودت هستند. اين خشم خودت است كه بر پرده ي ذهن تو بازتابيده است و آنوقت يك چرخه ي باطل مي شود : آن خشم تو را بيشتر خشمگين مي كند، و بازتاب خشم بيشتر، خشم بيشتر است و همينطور و همينطور...... و ما تمام عمرمان را اينگونه ادامه مي دهيم بدون اينكه حتي فكر كنيم كه در وراي ذهن، دنيايي از واقعيت وجود دارد كه در بيرون از ذهن است.
و همچنين دنيايي از واقعيت در وراي تمام اين احساسات و عواطف وجود دارد ، وراي نفس تو. آگاهي تو، آن است.
تمامي هنر مراقبه اين است كه تو را از آن غار بيرون بياورد تا بتواني آگاه شوي كه تو آن سايه ها نيستي، بلكه تو آن تماشاگرthe watcher هستي. و لحظه اي كه آن تماشاگر بشوي، معجزه اي به وقوع مي پيوندد: آن سايه ها شروع به ناپديدشدن مي كنند. خوراك آن سايه ها، هويت گرفتنidentification است، اگر با آن ها احساس هويت كني، آنوقت وجود خواهند داشت. هرچه بيشتر با آن ها هويت بگيري، بيشتر به آنان خوراك مي دهي.
وقتي كه فقط يك تماشاگر باشي ، فقط ببيني و داوري نكني، سرزنش نكني ، آهسته آهسته آن سايه ها ناپديد مي شوند، زيرا اكنون ديگر خوراك دريافت نمي كنند.
و آنگاه چنان ادراك و وضوحي عظيم وجود خواهد داشت كه مي تواني دنياي ماوراي آن سايه ها را ببيني ، دنياي طلوع آفتاب و دنياي ابرها و دنياي ستارگان، كه بيرون از تو وجود دارند. و تو مي تواني از درون خودت هشيار باشي، كه بسيار بيشتر اسرارآميز است.دنياي بيرون بسيار زيباست، ولي دنياي درون هزاران بار زيباتر است.زماني كه به نوعي قادر شوي از آن غار بيرون بزني، بخشي از يك معرفت كيهاني مي شوي.
 

پیر بابا

عضو جدید
اگر متن دست نوشته خودتون باشه باید بهتون تبریک بگم.تاثیر گذاره.

شما لطف دارید. اما معمولا تاثیر گذاری یک مطلبی به نوع نویسنده اش مربوط نمیشه . به متن مطلب مربوط میشه. چه کسی میگه مهم نیست چی میگه مهمه. با تشکر
 

Similar threads

بالا