عنایت به آیة الله گلپایگانی

yareza2006

عضو جدید




عنایت به آیة الله گلپایگانی
دكتر عليرضا باهر كه سالهاى متمادى علاوه بر مديريت بيمارستان آيةاللَّه گلپايگانى، قدس سره، به عنوان پزشك مخصوص معظم له سرپرستى تيم پزشكان معالج حضرت آيةاللَّه گلپايگانى را به عهده داشته اند. عنايت امام زمان، عليه السلام، به ايشان را چنين بازگو مى كنند:
... در يكى از روزهاى سال 1365 شمسى حضرت آيةاللَّه گلپايگانى، قدس سره، دچار درد بسيار شديدى در ناحيه شكم شدند ما با توجه آشنايى و مسؤوليت خاصى كه داشتيم فوراً مقدمات انتقال ايشان را به بيمارستان فراهم كرديم و در آنجا آزمايشها و عكسبرداريهاى مختلفى به كمك همكاران متخصص كه داريم انجام گرفت و در ضمن درمانهاى موقتى كه قبل از به دست آمدن نتايج عكسبرداريها و آزمايشها انجام گرفته بود هيچكدام نتيجه اى نداد. نتيجه آزمايشها آماده شد، پس از بررسيهاى زياد ناراحتى ايشان سرطان اثنى عشر تشخيص داده شد و اين مسأله همه را دچار نگرانى و ناراحتى غيرقابل وصفى كرده بود و بالاخره تصميم بر اين شد كه هر چه زودتر آقا را به تهران ببريم و در آنجا با توجه به امكانات زيادى كه هست معاينات بيشتر و آزمايشهاى دقيق ترى به عمل آيد. وقتى به تهران رفتيم مقرر شد كه آقا را در بيمارستان بانك ملى بسترى كنيم. در همان ساعت اوليه معاينات و عكسبرداريها دقيق توسط پزشكان مجرب به عمل آمد از قضا همه آنها نتيجه به دست آمده در بيمارستان قم را تأييد مى كردند. يعنى ناراحتى آقا از سرطان اثنى عشر يا سرطان سرپانكراس (لوزالمعده) ناشى مى شد و در ضمن همه پزشكان توصيه مى كردند هر چه زودتر بايد آقاى گلپايگانى به انگلستان بروند تا عملى كه براى درمان اين ناراحتى لازم بود در آنجا انجام گيرد. روزبه روز بلكه ساعت به ساعت ناراحتى آقا هم بيشتر مى شد. به گونه اى كه يادم هست وقتى مى خواستيم به انگلستان برويم حال ايشان به قدرى وخيم بود كه در حالت عادى نه مى توانست روى صندلى بنشيند و نه مى توانست در روى تختى كه آماده شده بود استراحت كند. لذا مجبور شدند تا از تخت مخصوصى كه به ديواره هواپيما نصب شده بود استفاده كنند. به جهت وخامت حال ايشان به محض ورود به لندن وى در بيمارستان »كرانول« بسترى شدند و اقدامات اوليه پزشكى توسط كادر بيمارستان انجام گرفت بنابراين شد تا معالجات اساسى از فردا شروع شود. بنده خودم در خدمت ايشان شب را در بيمارستان بودم منتهى موقع استراحت به اتاق ديگرى در مجاورت اتاق ايشان رفتم و پس از چند ساعت استراحت وقتى صبح زود به خدمتشان رسيدم متوجه شدم كه حال عمومى آقا خيلى بهتر از روزهاى قبل است. پس از سلام و احوالپرسى به من فرمودند: »آقاى دكتر باهر ناراحتى من برطرف شده است شما به اين آقايان پزشكان بگوييد فعلاً دست نگه دارند و يك معاينه مجددى به عمل آورند«. من عرض كردم: »چشم آقا من اين كار را مى كنم ولى شما بيشتر توضيح بدهيد ببينم چه پيش آمده است«. معلوم بود كه ايشان مى خواستند در اين باره توضيح بيشترى ندهند اما وقتى با اصرار و سماجت من روبرو شدند در يك جمله مختصر فرمودند: »آقا امام زمان، عليه السلام، خودشان فرمودند كه من شفا پيدا كرده ام«. اين جمله را با حالت خاصى بيان كردند و بعد سكوت كردند...
پس از شنيدن اين جمله چند لحظه من قادر به عكس العمل خاصى نبودم همانطور در سرجاى خودم بى حركت ماندم... اما وقتى به خود آمدم به آقا عرض كردم: »شما فعلاً درباره بازگشت سخنى نگوييد تا من از اينها درخواست كنم عكسبردارى و آزمايشهاى جديدى انجام دهند«. بعد آقا فرمودند: »اگر ممكن است بگوييد براى من صبحانه اى بياورند چون احساس مى كنم خيلى گرسنه ام«. اين در حالى بود كه روزهاى پيش از آن هر چه اصرار مى كرديم چيزى ميل كنيد ايشان اظهار مى كردند ميلى به غذا ندارم. حتى در هواپيما على رغم تعارف زياد دوستان حتى موفق نشديم يك پره پرتغال به ايشان بخورانيم.
در هر حال بعد از صرف صبحانه پزشكان عكسبرداريها و آزمايشهاى لازم را مجدداً در بيمارستان لندن به عمل آوردند و بعد وقتى عكسها و نتايج آزمايشهاى ايران را با نتايج آنجا مقايسه كردند با كمال تعجب ديديم كه از تومور سرطانى اثنى عشر خبرى نيست. بعد پزشكان بيمارستان كرانول به ما گفتند: »آيا فكر نمى كنيد در تشخيص تان اشتباه كرده ايد؟« در جواب گفته شد: »در ايران دكترهاى متخصص زيادى معايناتى را انجام دادند همه عكسها و آزمايشها حكايت از وجود تومور سرطانى داشت كه همه عكسها و نتايج آزمايشهاى آنجا هنوز موجودند« و...به اين ترتيب حضرت آيةاللَّه گلپايگانى، قدس سره، شفا پيدا كردند و چند روز بعد در سلامت كامل ايشان به ايران برگردانديم.
وقتى به قم برگشتيم يك روز بعد مرحوم آقاى مجتهدى (كه اهل دل بود و كرامتهاى زيادى از خود او ديده شده بود) به من پيغام دادند تا به منزل ايشان بروم. وقتى به خدمت ايشان رسيدم به من فرمودند: »شما كه رفتيد لندن براى من يك حادثه اى پيش آمد. مى خواهم آن را با شما در ميان بگذارم تا شما صحت يا عدم صحت آن را بيان كنيد«. عرض كردم: »بفرماييد اگر چيزى مى دانستم من در خدمت شما خواهم بود«. آنگاه آقاى مجتهدى فرمودند: »وقتى شما به همراه آيةاللَّه گلپايگانى به لندن رفتيد؛ مردم زيادى از من التماس دعا كردند و خواستند براى سلامتى آقا من دعا كنم به عنوان يك وظيفه شب براى آقا دعا كردم ناگهان در آن حال يك صحنه اى در جلو چشم من ظاهر شد ديدم آقاى گلپايگانى روى تخت ايستاده اند و مى گويند: من شفا گرفتم و حضرت مهدى، عليه السلام، هم مى فرمايند: من به ايشان شفا دادم. آيا چنين چيزى واقع شده است؟«
در حالى كه بغض گلوى مرا گرفته بود به ايشان عرض كردم: »آقا، آنچه شما آن شب ديده ايد حقيقت دارد... آقا حجةبن الحسن، عليه السلام، خودشان به آيةاللَّه گلپايگانى عنايتى كردند كه با سلامتى كامل به ايران برگشتند بدون اينكه نيازى به كوچكترين معالجه باشد...« اين در حالى بود كه پيش از من كسى از جريان شفاى آيةاللَّه گلپايگانى، قدس سره، و وقايع لندن به آقاى مجتهدى چيزى نگفته بود... والسلام.
 
بالا