علل اطاله دادرسي و راهكارهاي جلوگيري از آن . در آن بخش به موضوعاتي از جمله بيان مسأله و اهميت آن، روش تحقيق، سوابق تحقيق، علل اطاله دادرسي، نقض دستگاه ها و نهادهاي مرتبط با دادگستري، نقش كارمندان اداري، علل مرتبط با آيين دادرسي و مواردي ديگر مطرح شد. آن چه مي آيد قسمت دوم اين مقاله است.
• مبحث دوم - مسائل مرتبط با قضاوت در گفتار اول همچنين ما به نقش اشخاصي كه در دادرسي دخالت دارند، از قبيل قضـات، كارشـناسان، وكلاي و مامـوران ابـلاغ اوراق قضـايي و . . . در ايجاد
اطاله دادرسـي مي پردازيم.
• گفتار اول: مشكلات مقدماتي صدور رأي اين گفتار كه در 4 بند ارائه مي شود، به بررسي مشكلات سستي و فرسودگي بافت اداري (بند 1)، مشكلات كارشناسي (بند 2)، مشكلات ابلاغ اوراق قضايي (بند 3) و اطاله دادرسي ناشي از حيل قانوني وكلاي اصحاب دعوا (بند 4) مي پردازد. بند اول- مشكلات سستي و فرسودگي بافت اداري «شروع رسيدگي در دادگاه مستلزم تقديم دادخواست است. دادخواست به دفتر دادگاه صالح و در نقاطي كه دادگاه داراي شعب متعدد است به دفتر شعبه اول تسليم مي
گردد» . «1» «مدير دفتر دادگاه پس از وصول دادخواست بايد فوري آن را ثبت كرده، رسيدي مشتمل بر نام خواهان، خوانده، تاريخ تسليم (روز - ماه - سال) با ذكر شماره ثبت به تقديم كننده دادخواست بدهد و در برگ دادخواست تاريخ تسليم را قيد كند» . «2» سيستم ثبـت دادخواسـت در محـاكم ما به صورت «ثبـت در دفتـر دادخواسـت ها» مي باشد يعني هنوز از سيستم دفتري و قديمي استفاده مي شود. البته در برخي از موارد ديده شده است كه از رايانه نيز استفاده مي شود كه اين امر بايد گسترش پيدا كند. يعني يك شبكه واحد رايانه اي در محاكم وجود داشته باشد كه يك سابقه روشن از رجوع هر شخص به دادگستري، در هر دعوايي را نشان دهد. اين شبكه اطلاع رساني رايانه اي مشخص مي كند كه هر شخص چه نوع دعوايي در كدام دادگاه اقامه كرده است كه عند الاقتضا و درصورت طرح دعاوي مشابه در حوزه ي قضايي ديگر، به
علت اعتبار امر مختومه، از اين عمل جلوگيري بعمل آيد تا از صرف هزينه هاي زياد و تصديع اوقات دادگاه خودداري شود. امروزه برخي از جرايم به گونه اي طراحي شده اند كه با وسايل سنتي نمي توان آنها راكشف كرد به عنوان مثال در كلاهبرداريهايي كه به وسيله كامپيوتر انجام مي گيرد اگر قضات و ضابطان به وسائل كامپيوتري آشنائي نداشته يا دسترسي به اين وسايل نداشته باشند قطعا در كشف چنين جرايمي بايستي زحمات زيادي متحمل شوند. از اين رو لازم است قوه قضاييه به منظور كشف سريع جرايم و رسيدگي به دعاوي مطروحه مجهز به تكنولوژي روز باشد. دادگاه ها با استفاده از آن ، هر چه سريعتر
به پرونده ها رسيدگي نموده ، مانع اطاله دادرسي باشند براي اين منظور در قانون به شرح زير مجوزي پيش بيني شده است. «3» به موجب ماده 36 قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب «دولت مكلف است در اسرع وقت امكان تهيه وسائل و تجهيزات لازم دادگاه هاي عمومي از قبيل محل استقرار، ملزومات وسايل نقليه، ديگر لوازم و وسائل را فراهم كند و اعتبار مربوطه براي اين وسايل وتجهيزات را در اختيار دادگستري قرار دهد» .
بند دوم- مشكلات كارشناسي:
در بين اشخاصي كه با قاضي، در ايجاد زمينه صدور رأي ، همراهي مي كنند، بايد براي كارشناسان جايگاه ويژه اي قائل گرديد. مسلم است كه در شمار روز افزوني از اختلافات، قاضي نمي تواند درك دقيق و كاملي از موضوع، بدون مساعدت متخصصان امر داشته باشد . تحولات علم و صنعت درتمام زمينه هاي زندگي اقتصادي و اجتماعي و حتي خانوادگي، قاضي را به نوعي در قسمت قابل توجهي از دعاوي ملزم مي كند كه نظر يك يا چند متخصص را در پرونده مطالبه و مورد توجه و استناد قرار دهد، (پزشك، مهندس، متخصص آثار هنري، كارشناس خط، روان شناس و. . . ). «4» «دادگاه مي تواند رأسا يا بدرخواست هر يك از اصحاب دعوا قرار ارجاع امر به كارشناس را صادر كند. در قرار دادگاه، موضوعي كه نظر كارشناس نسبت به آن لازم است و نيز مدتي كه كارشناس بايد اظهار عقيده كند، تعيين مي گردد» . «5» «پس از صدور قرار كارشناسي و انتخاب كارشناس و ايداع دستمزد، دادگاه به كارشناس اخطار مي كند كه ظرف مهلت تعيين شده در قرار كارشناسي، نظر خود را تقديم كند .. .» «6» «كارشناس مكلف به قبول امر كارشناسي كه از دادگاه به او ارجاع شده، است مگر اين كه داراي عذري باشد كه به تشخيص دادگاه موجه شناخته شود، دراينصورت بايد قبل از مباشرت به كارشناسي مراتب را به طور كتبي به دادگاه اعلام دارد. موارد معذوربودن كارشناس همان موارد معذوربودن دادرس است» . «7» در راستاي اجراي قرار كارشناسي، برخي از كارشناسان، با انگيزه هاي مختلف، از
جمله پايين بودن ميزان دستمزد كارشناسي، تباني با اصحاب دعوا و . . . از حضوردر جلسه دادگاه استنكاف مي ورزند، و اين خود يكي از دلايل طولاني شدن دعوااست. لذا همانطور كه قانون معين كرده، «دادگاه بايد كارشناس مورد وثوق را از بين كساني كه در رشته مربوط به موضوع صلاحيت دارند، انتخاب كند و در صورت تعدد آنها، به قيد قرعه انتخاب مي شود» . «8» «دادگاه حق الزحمه كارشناس را با رعايت كميت و كيفيت و ارزش كار تعيين مي كند» . «9» البته عدم حضور در مراجع صالحه در وقت مقرر، بدون عذر موجه تخلف است و مجازات آن درجه (1) يعني توبيخ با درج در پرونده كانون است «10» در برخي موارد كه منافع بسياري، در نتيجه تباني كارشناس با اصحاب دعوا، عايد كارشناس مي شود اين ضمانت اجرا ناكافي مي نمايد. همچنين مجازات «انجام كارشناسي و اظهار نظر با وجود جهات رد قانوني، انجام كارشناسي و اظهار نظر در اموري كه خارج از صلاحيت كارشناس است. انجام كارشـناسي و اظـهار نظـر بر خلاف واقع و تباني. انجام كارشناسي و اظهارنظر با پـروانه اي كه اعتبار آن تمام شده باشد. افشاي اسرار و اسناد محرمانه، يا مال يا قبول خدمت مازاد بر تعرفه دستمزد و هزينه مقرر در قوانين يا دستورهاي مراجع صلاحيت دار» 11 «حسب مورد، محروميت از اشتغال به امر كارشناسي رسمي از يك تـا سه سال (درجه 5) يا محروميت دايم از اشتغال به امر كارشناسي رسـمي (درجه 6) است. » كارشناس بايد در مدت مقرر نظر خود را كتبا تقديم دارد، مگر اين كه موضوع از اموري باشد كه اظهارنظر در آن مدت ميسر نباشد. در اين صورت به تقاضاي كارشناس دادگاه مهلت مناسب ديگري تعيين و به كارشناس و طرفين اعلام مي كند. در هرحال اظهارنظر كارشناس بايد صريح و موجه باشد. هرگاه كارشناس ظرف مدت معين نظر خود را كتبا تقديم دادگاه نكند، كارشناس ديگري تعيين مي شود. چنانچه قبل از انتخاب يا اخطار به كارشناس ديگر، نظر كارشناس به دادگاه وصول شود دادگاه به آن ترتيب اثـر مي دهد و تخلف كارشـناس را به مرجع صلاحيت دار اعـلام مي كند «.» 12 « متأسفانه برخي از كارشناسان با دلايل واهي و دروغ پردازي و عنوان كردن مسائلي، از قبيل پيچيده بودن امر و . . ،. نظر قاضي پرونده را براي تمديد مهلت نظريه كارشناسي جلب مي كنند كه همين امر نيز از علل طولاني شدن مدت دادرسي است. همان طور كه در بند اول ماده 262 ق.ج.آ.د.م آمده است: » . . . اظهار نظر كارشناس بايد صريح و موجه باشد «. اگر نظريه كارشناسي صريح و شفاف نباشد.» در صورت لزوم تكميل تحقيقات يا اخذ توضيح از كارشناس، دادگاه موارد تكميل و توضيح را در صورت مجلس منعكس و به كارشناس اعلام و كارشناس را
براي اداي توضيح دعوت مي كند. در صورت عدم حضور ، كارشناس جلب مي شود. هرگاه پس از اخذ توضيحات، دادگاه كارشناسي را ناقص تشخيص دهد، قرار تكميل آن را صادر و به همان كارشناس يا كارشناس ديگر محول مي كند «.» 13 « همين دعوت مجدد از كارشناس جهت توضيح يا صدور قرار تكميل كارشناسي، به مدت چندين ماه، موجب به درازا كشيده شدن دادرسي مي شود . لذا دادگاه بايد امر موردنظر را به كارشناسي واگذار كند كه تخصص و تعهد كافي را در آن امر، داشته باشد تا از دعوت مجدد از كارشناس و صدور قرار تكميل كارشناسي و در نتيجه طولاني شدن دادرسي جلوگيري به شود. بنابراين همان طور كه در مقررات بالا ملاحظه كرديم،» نظريه كارشناسي «در جلب نظر قاضي بسيار مهم است و قاضي بايد در انتخاب كارشناس بسيار دقت كند متأسفانه رويه محاكم در زمان كنوني خلاف اين مطلب را نشان مي دهد. بند سوم - مشكلات ابلاغ اوراق قضايي ابلاغ را مي توان آگاه كردن مخاطب از مفاد ورقه قضايي طبق تشريفات قانوني تعريف كرد. با توجه به مواد 303 و 306 قانون جديد آيين دادرسي مدني كه ميان آثار ابلاغ با توجه به نوع آن (غيابي و واخواهي) تفاوت قائل شده است، ابلاغ رأي مي توان به دو دسته تقسيم كرد. ابلاغ واقعي، وقتي محقق مي گردد كه ورقه قضايي، طبق تشريفات قانوني، به شخص مخاطب در مورد اشخاص حقيقي، يا به شخصي كه صلاحيت وصول ورقه را دارد در مورد اشخاص حقوقي، توسط مأموري كه قانونا مسؤول اجراي امر ابلاغ باشد تحويل و رسيد دريافت و مراتب گزارش شود. ابلاغ قانوني در مواردي محقق مي شود كه تسليم اوراق به اشخاص مزبور ممكن نباشد و آگاه كردن آنها از مفاد ورقه طبق تشريفات ديگري در قانون پيش بيني گرديد، انجام شود.» 14 « همان طور كه قبلا گفته شد در دادگستري اداره اي به نام اداره ابلاغ، داير گرديده است كه كار ابلاغ اوراق قضايي را بر عهده دارد.» 15 «متأسفانه حالا مأموران ابلـاغ كه غالبـا با مقـررات راجع به ابـلاغ آشـنايي ندارند، عضو ايـن اداره اند، لذا تجديد مكرر اوقات دادرسي را به علت عدم ابلاغ صحيح شاهد هستيم و همين امر روند دادرسي را طولاني و مختل مي كند. به موجب ماده 106 قانون قديم آيين دادرسي مدني در مواردي مأمـور ابلاغ نمي توانست متصدي امر ابلاغ شود كه عبارت بودند از؛ قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از طبقه دوم و همچنين وجود دعاوي مدني يا كيفري بين مأمور ابلاغ و شخصي كه بايد به او ابلاغ انجام شود. اما در قانون جديد چنين منعي وجود ندارد.» 16 « در فرانسه وظايف ابلاغ و اجرا در دست عده اي به نام» وابستگان دادگستري «است. اين» 17 «عده شأني همچون وكلاء دارند. آنها قبل از اشتغال به امر ابلاغ بايدبه صورت عملي، به مدت 2 سال، اصول و ضوابط ابلاغ را در مراجع خاص، ازجمله دفترخانه هاي رسمي ، فرا گيرند. اين عده كه صرفا وظيفه ي ابلاغ اوراق قضايي و اجراي احكام را بر عهده دارند بر طبق موازين خاص قانوني، داراي حقوق كافي هستند و در صورت انجام تخلف در انجام وظايف اداري، مسووليت قانوني دارند.» 18 « بند چهارم- اطاله دادرسي ناشي از حيل قانوني وكلاي اصحاب دعوا تاريخ تمدن و سرنوشت تكامل اقوام و ملل نشان مي دهد كه مسـاعدت حقوقي به مـردم، راهنمايي آنها در اين زمينه در مواردي كه اختـلافات مـالي يا خانـوادگي پـيدا مي كردند، همچنين دفاع از آنها، در مواردي كه به نقض آداب و رسوم يا ارتكاب جرمي عليه اجتماع يا اشخاص متهم گرديده و تحت تعقيب قرار مي گرفتند، هم زمان داوري و قضا، پا به عرصه وجود گذاشته است. اين امر را براي اشخاص و به نام آن هايي كه توانايي لازم را در اين خصوص نداشتند كساني انجام مي داده اند كه از سنن و عرف ها، قوانين و احكام آگاهي لازم داشته اند.» 19 « وكلاي يكي از مهم ترين اشخاصي هستند كه مي توانند قاضي را در اجراي عدالت و احقاق حق كمك دهند، البته در صورتي كه وكلاي از اختيارات و حقوقي كه اصحاب دعوا به آنها اعطاء كرده اند، بخوبي بهره ببرند. برخي وكلاي بظاهر خبره هنگامي كه ببينند دعواي موكلشان در شرف شكست قرار دارد ممكن است با استفاده از حيل قانوني، باعث تأخير در روند رسيدگي واقعي پرونده شوند به اميد آن كه قاضي را از مسير صحيح كه همان سرعت و دقت در امر دادرسي و اجراي عدالت است، منحرف كنند تا شايد با اين اطاله دادرسي بتوانند تلاش هاي بي ثمر خود را در نگاه موكل خويش ، موجه جلوه دهند. حضور نيافتن وكيل در جلسه دادرسي و تقديم نكردن لايحه مي تواند يكي از علل مهم اطاله دادرسي باشد. » وكلاي مكلفند در هنگام محاكمه حضور داشته باشند مگر اينكه داراي عذر موجهي باشند .
جهات زير عذر موجه محسوب مي شود:
1- فوت يكي از بستگان نسبي يا سببي تا درجه ي اول از طبقه دوم.
2- ابتلاي به مرضي كه مانع از حركت بوده ، مضر تشخيص داده شود و . . . «» 20 « برخي از وكلاي با توسل به گواهي هاي غير واقعي پزشكي، حضور نيافتن خود را در جلسه دادرسي، موجه مي كنند و باعث تجديد جلسه ي دادرسي و درنتيجه تأخير در روند رسيدگي مي گردند. متأسفانه از آن جا كه در زمان كنوني، قضات با پرونده هاي بسياري سروكار دارند و وقت بررسي صحت و سقم اين گواهي ها را ندارند، به محض ارائه گواهي، آنرا مي پذيرند حال آن كه شايد واقع امر چنين نباشد. طرح دعاوي طاري از جمله دعواي متقابل، ورود ثالث، جلب ثالث و... از طرف وكلاي براي طولاني كردن دادرسي اكنون به امر رايجي تبديل گشته است.از موارد ديگر تطويل دادرسي كه توسط وكيل صورت مي گيرد، سكوت در برابر اشتباه قاضي در اداره دادرسي است كه معمولا تذكرهاي وكيل در لحظات آخر و بي موقع صورت مي گيرد و باعث مي شود كه روند چندين ساله دادرسي مختل شود و به نتيجه نرسد. مثلا وكيل از صـلاحـيت ذاتـي نداشتن دادگاه با خبر است امـا سكوت مي كند و هنگامي اين امر را تذكر مي دهد كه ماه ها از رسيدگي به پرونده گذشته است و رأي دادگاه بدوي صادر شده و پرونده در مرحله ي تجديد نظر قرار دارد و باعث نقض رأي» 21 «در اين مرحله و رسيدگي مجدد مي گردد ، و اين امر روند دادرسي را بسيار كند و آهسته مي كند و اغلب موقعي استفاده مي شود كه وكيل خود را در دعوا شكست خورده مي داند و مي خواهد با توسل به اين حيل طرف مقابل را خسته يا از ادعاهاي خود منصرف كند.استعفاي مغرضانه و بي موقع نيز مي تواند يكي ديگر از علل اطاله دادرسي باشد كه بر طبق قانون آيين دادرسي تا مراجعه موكل يا معرفي وكيل جديد، دادرسي حداكثر به مدت يك ماه متوقف مي گردد.» در صورتي كه وكيل استعفاي خود را به دادگاه اطلاع دهد، دادگاه به موكل اخطار مي كند كه شخصا يا توسط وكيل جديد دادرسي را تعقيب كند و دادرسي تا مـراجعه موكل يا معـرفي وكيـل جديد حداكثـر به مدت يك ماه متـوقف مي گردد «.» 22 « محاكم به علت كثرت كار و تراكم پرونده ها از كنار اين حيل وكلا، بـي تفاوت مي گذرند و زحمت بررسي راستي و ناراستي ادعاهاي وكيل و تعقيب وي را به خود نمي
دهند.
• مبحث دوم - مسائل مرتبط با قضاوت در گفتار اول همچنين ما به نقش اشخاصي كه در دادرسي دخالت دارند، از قبيل قضـات، كارشـناسان، وكلاي و مامـوران ابـلاغ اوراق قضـايي و . . . در ايجاد
اطاله دادرسـي مي پردازيم.
• گفتار اول: مشكلات مقدماتي صدور رأي اين گفتار كه در 4 بند ارائه مي شود، به بررسي مشكلات سستي و فرسودگي بافت اداري (بند 1)، مشكلات كارشناسي (بند 2)، مشكلات ابلاغ اوراق قضايي (بند 3) و اطاله دادرسي ناشي از حيل قانوني وكلاي اصحاب دعوا (بند 4) مي پردازد. بند اول- مشكلات سستي و فرسودگي بافت اداري «شروع رسيدگي در دادگاه مستلزم تقديم دادخواست است. دادخواست به دفتر دادگاه صالح و در نقاطي كه دادگاه داراي شعب متعدد است به دفتر شعبه اول تسليم مي
گردد» . «1» «مدير دفتر دادگاه پس از وصول دادخواست بايد فوري آن را ثبت كرده، رسيدي مشتمل بر نام خواهان، خوانده، تاريخ تسليم (روز - ماه - سال) با ذكر شماره ثبت به تقديم كننده دادخواست بدهد و در برگ دادخواست تاريخ تسليم را قيد كند» . «2» سيستم ثبـت دادخواسـت در محـاكم ما به صورت «ثبـت در دفتـر دادخواسـت ها» مي باشد يعني هنوز از سيستم دفتري و قديمي استفاده مي شود. البته در برخي از موارد ديده شده است كه از رايانه نيز استفاده مي شود كه اين امر بايد گسترش پيدا كند. يعني يك شبكه واحد رايانه اي در محاكم وجود داشته باشد كه يك سابقه روشن از رجوع هر شخص به دادگستري، در هر دعوايي را نشان دهد. اين شبكه اطلاع رساني رايانه اي مشخص مي كند كه هر شخص چه نوع دعوايي در كدام دادگاه اقامه كرده است كه عند الاقتضا و درصورت طرح دعاوي مشابه در حوزه ي قضايي ديگر، به
علت اعتبار امر مختومه، از اين عمل جلوگيري بعمل آيد تا از صرف هزينه هاي زياد و تصديع اوقات دادگاه خودداري شود. امروزه برخي از جرايم به گونه اي طراحي شده اند كه با وسايل سنتي نمي توان آنها راكشف كرد به عنوان مثال در كلاهبرداريهايي كه به وسيله كامپيوتر انجام مي گيرد اگر قضات و ضابطان به وسائل كامپيوتري آشنائي نداشته يا دسترسي به اين وسايل نداشته باشند قطعا در كشف چنين جرايمي بايستي زحمات زيادي متحمل شوند. از اين رو لازم است قوه قضاييه به منظور كشف سريع جرايم و رسيدگي به دعاوي مطروحه مجهز به تكنولوژي روز باشد. دادگاه ها با استفاده از آن ، هر چه سريعتر
به پرونده ها رسيدگي نموده ، مانع اطاله دادرسي باشند براي اين منظور در قانون به شرح زير مجوزي پيش بيني شده است. «3» به موجب ماده 36 قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب «دولت مكلف است در اسرع وقت امكان تهيه وسائل و تجهيزات لازم دادگاه هاي عمومي از قبيل محل استقرار، ملزومات وسايل نقليه، ديگر لوازم و وسائل را فراهم كند و اعتبار مربوطه براي اين وسايل وتجهيزات را در اختيار دادگستري قرار دهد» .
بند دوم- مشكلات كارشناسي:
در بين اشخاصي كه با قاضي، در ايجاد زمينه صدور رأي ، همراهي مي كنند، بايد براي كارشناسان جايگاه ويژه اي قائل گرديد. مسلم است كه در شمار روز افزوني از اختلافات، قاضي نمي تواند درك دقيق و كاملي از موضوع، بدون مساعدت متخصصان امر داشته باشد . تحولات علم و صنعت درتمام زمينه هاي زندگي اقتصادي و اجتماعي و حتي خانوادگي، قاضي را به نوعي در قسمت قابل توجهي از دعاوي ملزم مي كند كه نظر يك يا چند متخصص را در پرونده مطالبه و مورد توجه و استناد قرار دهد، (پزشك، مهندس، متخصص آثار هنري، كارشناس خط، روان شناس و. . . ). «4» «دادگاه مي تواند رأسا يا بدرخواست هر يك از اصحاب دعوا قرار ارجاع امر به كارشناس را صادر كند. در قرار دادگاه، موضوعي كه نظر كارشناس نسبت به آن لازم است و نيز مدتي كه كارشناس بايد اظهار عقيده كند، تعيين مي گردد» . «5» «پس از صدور قرار كارشناسي و انتخاب كارشناس و ايداع دستمزد، دادگاه به كارشناس اخطار مي كند كه ظرف مهلت تعيين شده در قرار كارشناسي، نظر خود را تقديم كند .. .» «6» «كارشناس مكلف به قبول امر كارشناسي كه از دادگاه به او ارجاع شده، است مگر اين كه داراي عذري باشد كه به تشخيص دادگاه موجه شناخته شود، دراينصورت بايد قبل از مباشرت به كارشناسي مراتب را به طور كتبي به دادگاه اعلام دارد. موارد معذوربودن كارشناس همان موارد معذوربودن دادرس است» . «7» در راستاي اجراي قرار كارشناسي، برخي از كارشناسان، با انگيزه هاي مختلف، از
جمله پايين بودن ميزان دستمزد كارشناسي، تباني با اصحاب دعوا و . . . از حضوردر جلسه دادگاه استنكاف مي ورزند، و اين خود يكي از دلايل طولاني شدن دعوااست. لذا همانطور كه قانون معين كرده، «دادگاه بايد كارشناس مورد وثوق را از بين كساني كه در رشته مربوط به موضوع صلاحيت دارند، انتخاب كند و در صورت تعدد آنها، به قيد قرعه انتخاب مي شود» . «8» «دادگاه حق الزحمه كارشناس را با رعايت كميت و كيفيت و ارزش كار تعيين مي كند» . «9» البته عدم حضور در مراجع صالحه در وقت مقرر، بدون عذر موجه تخلف است و مجازات آن درجه (1) يعني توبيخ با درج در پرونده كانون است «10» در برخي موارد كه منافع بسياري، در نتيجه تباني كارشناس با اصحاب دعوا، عايد كارشناس مي شود اين ضمانت اجرا ناكافي مي نمايد. همچنين مجازات «انجام كارشناسي و اظهار نظر با وجود جهات رد قانوني، انجام كارشناسي و اظهار نظر در اموري كه خارج از صلاحيت كارشناس است. انجام كارشـناسي و اظـهار نظـر بر خلاف واقع و تباني. انجام كارشناسي و اظهارنظر با پـروانه اي كه اعتبار آن تمام شده باشد. افشاي اسرار و اسناد محرمانه، يا مال يا قبول خدمت مازاد بر تعرفه دستمزد و هزينه مقرر در قوانين يا دستورهاي مراجع صلاحيت دار» 11 «حسب مورد، محروميت از اشتغال به امر كارشناسي رسمي از يك تـا سه سال (درجه 5) يا محروميت دايم از اشتغال به امر كارشناسي رسـمي (درجه 6) است. » كارشناس بايد در مدت مقرر نظر خود را كتبا تقديم دارد، مگر اين كه موضوع از اموري باشد كه اظهارنظر در آن مدت ميسر نباشد. در اين صورت به تقاضاي كارشناس دادگاه مهلت مناسب ديگري تعيين و به كارشناس و طرفين اعلام مي كند. در هرحال اظهارنظر كارشناس بايد صريح و موجه باشد. هرگاه كارشناس ظرف مدت معين نظر خود را كتبا تقديم دادگاه نكند، كارشناس ديگري تعيين مي شود. چنانچه قبل از انتخاب يا اخطار به كارشناس ديگر، نظر كارشناس به دادگاه وصول شود دادگاه به آن ترتيب اثـر مي دهد و تخلف كارشـناس را به مرجع صلاحيت دار اعـلام مي كند «.» 12 « متأسفانه برخي از كارشناسان با دلايل واهي و دروغ پردازي و عنوان كردن مسائلي، از قبيل پيچيده بودن امر و . . ،. نظر قاضي پرونده را براي تمديد مهلت نظريه كارشناسي جلب مي كنند كه همين امر نيز از علل طولاني شدن مدت دادرسي است. همان طور كه در بند اول ماده 262 ق.ج.آ.د.م آمده است: » . . . اظهار نظر كارشناس بايد صريح و موجه باشد «. اگر نظريه كارشناسي صريح و شفاف نباشد.» در صورت لزوم تكميل تحقيقات يا اخذ توضيح از كارشناس، دادگاه موارد تكميل و توضيح را در صورت مجلس منعكس و به كارشناس اعلام و كارشناس را
براي اداي توضيح دعوت مي كند. در صورت عدم حضور ، كارشناس جلب مي شود. هرگاه پس از اخذ توضيحات، دادگاه كارشناسي را ناقص تشخيص دهد، قرار تكميل آن را صادر و به همان كارشناس يا كارشناس ديگر محول مي كند «.» 13 « همين دعوت مجدد از كارشناس جهت توضيح يا صدور قرار تكميل كارشناسي، به مدت چندين ماه، موجب به درازا كشيده شدن دادرسي مي شود . لذا دادگاه بايد امر موردنظر را به كارشناسي واگذار كند كه تخصص و تعهد كافي را در آن امر، داشته باشد تا از دعوت مجدد از كارشناس و صدور قرار تكميل كارشناسي و در نتيجه طولاني شدن دادرسي جلوگيري به شود. بنابراين همان طور كه در مقررات بالا ملاحظه كرديم،» نظريه كارشناسي «در جلب نظر قاضي بسيار مهم است و قاضي بايد در انتخاب كارشناس بسيار دقت كند متأسفانه رويه محاكم در زمان كنوني خلاف اين مطلب را نشان مي دهد. بند سوم - مشكلات ابلاغ اوراق قضايي ابلاغ را مي توان آگاه كردن مخاطب از مفاد ورقه قضايي طبق تشريفات قانوني تعريف كرد. با توجه به مواد 303 و 306 قانون جديد آيين دادرسي مدني كه ميان آثار ابلاغ با توجه به نوع آن (غيابي و واخواهي) تفاوت قائل شده است، ابلاغ رأي مي توان به دو دسته تقسيم كرد. ابلاغ واقعي، وقتي محقق مي گردد كه ورقه قضايي، طبق تشريفات قانوني، به شخص مخاطب در مورد اشخاص حقيقي، يا به شخصي كه صلاحيت وصول ورقه را دارد در مورد اشخاص حقوقي، توسط مأموري كه قانونا مسؤول اجراي امر ابلاغ باشد تحويل و رسيد دريافت و مراتب گزارش شود. ابلاغ قانوني در مواردي محقق مي شود كه تسليم اوراق به اشخاص مزبور ممكن نباشد و آگاه كردن آنها از مفاد ورقه طبق تشريفات ديگري در قانون پيش بيني گرديد، انجام شود.» 14 « همان طور كه قبلا گفته شد در دادگستري اداره اي به نام اداره ابلاغ، داير گرديده است كه كار ابلاغ اوراق قضايي را بر عهده دارد.» 15 «متأسفانه حالا مأموران ابلـاغ كه غالبـا با مقـررات راجع به ابـلاغ آشـنايي ندارند، عضو ايـن اداره اند، لذا تجديد مكرر اوقات دادرسي را به علت عدم ابلاغ صحيح شاهد هستيم و همين امر روند دادرسي را طولاني و مختل مي كند. به موجب ماده 106 قانون قديم آيين دادرسي مدني در مواردي مأمـور ابلاغ نمي توانست متصدي امر ابلاغ شود كه عبارت بودند از؛ قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از طبقه دوم و همچنين وجود دعاوي مدني يا كيفري بين مأمور ابلاغ و شخصي كه بايد به او ابلاغ انجام شود. اما در قانون جديد چنين منعي وجود ندارد.» 16 « در فرانسه وظايف ابلاغ و اجرا در دست عده اي به نام» وابستگان دادگستري «است. اين» 17 «عده شأني همچون وكلاء دارند. آنها قبل از اشتغال به امر ابلاغ بايدبه صورت عملي، به مدت 2 سال، اصول و ضوابط ابلاغ را در مراجع خاص، ازجمله دفترخانه هاي رسمي ، فرا گيرند. اين عده كه صرفا وظيفه ي ابلاغ اوراق قضايي و اجراي احكام را بر عهده دارند بر طبق موازين خاص قانوني، داراي حقوق كافي هستند و در صورت انجام تخلف در انجام وظايف اداري، مسووليت قانوني دارند.» 18 « بند چهارم- اطاله دادرسي ناشي از حيل قانوني وكلاي اصحاب دعوا تاريخ تمدن و سرنوشت تكامل اقوام و ملل نشان مي دهد كه مسـاعدت حقوقي به مـردم، راهنمايي آنها در اين زمينه در مواردي كه اختـلافات مـالي يا خانـوادگي پـيدا مي كردند، همچنين دفاع از آنها، در مواردي كه به نقض آداب و رسوم يا ارتكاب جرمي عليه اجتماع يا اشخاص متهم گرديده و تحت تعقيب قرار مي گرفتند، هم زمان داوري و قضا، پا به عرصه وجود گذاشته است. اين امر را براي اشخاص و به نام آن هايي كه توانايي لازم را در اين خصوص نداشتند كساني انجام مي داده اند كه از سنن و عرف ها، قوانين و احكام آگاهي لازم داشته اند.» 19 « وكلاي يكي از مهم ترين اشخاصي هستند كه مي توانند قاضي را در اجراي عدالت و احقاق حق كمك دهند، البته در صورتي كه وكلاي از اختيارات و حقوقي كه اصحاب دعوا به آنها اعطاء كرده اند، بخوبي بهره ببرند. برخي وكلاي بظاهر خبره هنگامي كه ببينند دعواي موكلشان در شرف شكست قرار دارد ممكن است با استفاده از حيل قانوني، باعث تأخير در روند رسيدگي واقعي پرونده شوند به اميد آن كه قاضي را از مسير صحيح كه همان سرعت و دقت در امر دادرسي و اجراي عدالت است، منحرف كنند تا شايد با اين اطاله دادرسي بتوانند تلاش هاي بي ثمر خود را در نگاه موكل خويش ، موجه جلوه دهند. حضور نيافتن وكيل در جلسه دادرسي و تقديم نكردن لايحه مي تواند يكي از علل مهم اطاله دادرسي باشد. » وكلاي مكلفند در هنگام محاكمه حضور داشته باشند مگر اينكه داراي عذر موجهي باشند .
جهات زير عذر موجه محسوب مي شود:
1- فوت يكي از بستگان نسبي يا سببي تا درجه ي اول از طبقه دوم.
2- ابتلاي به مرضي كه مانع از حركت بوده ، مضر تشخيص داده شود و . . . «» 20 « برخي از وكلاي با توسل به گواهي هاي غير واقعي پزشكي، حضور نيافتن خود را در جلسه دادرسي، موجه مي كنند و باعث تجديد جلسه ي دادرسي و درنتيجه تأخير در روند رسيدگي مي گردند. متأسفانه از آن جا كه در زمان كنوني، قضات با پرونده هاي بسياري سروكار دارند و وقت بررسي صحت و سقم اين گواهي ها را ندارند، به محض ارائه گواهي، آنرا مي پذيرند حال آن كه شايد واقع امر چنين نباشد. طرح دعاوي طاري از جمله دعواي متقابل، ورود ثالث، جلب ثالث و... از طرف وكلاي براي طولاني كردن دادرسي اكنون به امر رايجي تبديل گشته است.از موارد ديگر تطويل دادرسي كه توسط وكيل صورت مي گيرد، سكوت در برابر اشتباه قاضي در اداره دادرسي است كه معمولا تذكرهاي وكيل در لحظات آخر و بي موقع صورت مي گيرد و باعث مي شود كه روند چندين ساله دادرسي مختل شود و به نتيجه نرسد. مثلا وكيل از صـلاحـيت ذاتـي نداشتن دادگاه با خبر است امـا سكوت مي كند و هنگامي اين امر را تذكر مي دهد كه ماه ها از رسيدگي به پرونده گذشته است و رأي دادگاه بدوي صادر شده و پرونده در مرحله ي تجديد نظر قرار دارد و باعث نقض رأي» 21 «در اين مرحله و رسيدگي مجدد مي گردد ، و اين امر روند دادرسي را بسيار كند و آهسته مي كند و اغلب موقعي استفاده مي شود كه وكيل خود را در دعوا شكست خورده مي داند و مي خواهد با توسل به اين حيل طرف مقابل را خسته يا از ادعاهاي خود منصرف كند.استعفاي مغرضانه و بي موقع نيز مي تواند يكي ديگر از علل اطاله دادرسي باشد كه بر طبق قانون آيين دادرسي تا مراجعه موكل يا معرفي وكيل جديد، دادرسي حداكثر به مدت يك ماه متوقف مي گردد.» در صورتي كه وكيل استعفاي خود را به دادگاه اطلاع دهد، دادگاه به موكل اخطار مي كند كه شخصا يا توسط وكيل جديد دادرسي را تعقيب كند و دادرسي تا مـراجعه موكل يا معـرفي وكيـل جديد حداكثـر به مدت يك ماه متـوقف مي گردد «.» 22 « محاكم به علت كثرت كار و تراكم پرونده ها از كنار اين حيل وكلا، بـي تفاوت مي گذرند و زحمت بررسي راستي و ناراستي ادعاهاي وكيل و تعقيب وي را به خود نمي
دهند.