عشق یعنی یه پلاک( عکس و شعر و متن مداحی ها)

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
به یاد قتلگاه خود شهیدم کن
شهیدم کن به راه خود شهیدم کن
مرا مولا شفاعت کن
فدایی ولایت کن
به لطف یک نگاه خود شهیدم کن
شهیدم کن به راه خود شهیدم کن
دوباره بر دل ما داغ همسنگر
به روی شانه ی ما گلی پرپر
اگر چه دست ظلمت شمع ما را کشت
شده روشن چراغ لاله ای دیگر
دل ما هم هوایی شد
دوباره کربلایی شد
دوباره ، کربلایی شد



(قسمتی از مداحی برادر میثم مطیعی در حضور آقا
اینم لینکش
http://iusnews.ir/?pageid=141204
اگه خواستید گوش کنید)
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
گلایه

گلایه

دوباره عشق به این جا آشاند پاى مرا
آه دوست بشكند این قلب بى ریاى مرا
چه سال ها آه شدم خرد در برابر او
و پرت آرد به سویم شكسته هاى مرا
هنوز مى شود آن ردّ زخم ها را یافت
اگر نگاه آنى رنگ شانه هاى مرا
درخت بارورى بود و سایه سار غریب
جواب آرد ولى دست آشناى مرا
هميشه بود اميدم آه بازمى گردد
به دوش مى فكند نيمى از وفاى مرا
نخواست بشنود آیا گلایه ام را دوست
به گوش او نرساندید یا صداى مرا
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
رشك

رشك

تویى تهمتن نام آورى آه مى گویند
در التهاب افق تندرى آه مى گویند
چه خوب عاقبت آفر را نشان دادى
به نسل جاهل و ناباورى آه مى گویند
از اقتدار تو ضحاك ها یقين آردند
آه هست آاوه ى آهنگرى آه مى گویند
خبر رسيد آه برگشته اى و در راهم
براى دیدن خاآسترى آه مى گویند
به چشم هاى تو من رشك مى برم، آرى
به هر دو بيتى زیباترى آه مى گویند
خدا! غریبى و بى سرپناهى ام تا آى؟
آجاست دست نوازشگرى آه مى گویند؟
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
غزل آشتى
با هم مگر قرار نبود آشتى آنيم؟
گویا دلت نخواست آه زود آشتى آنيم
دیشب چه قدر منتظرت بودم اى عزیز!
تا زیر آسمان آبود آشتى آنيم
در استواى آينه ى خود سوختيم آاش
با روشناى آبى رود آشتى آنيم
نه من مقصّرم نه تو، پس باوجود این
دعوا براى هرچه آه بود آشتى آنيم
ما هرآدام راهى شهر محبّتيم
آن جا خوشا به محض ورود آشتى آنيم
خاشاآى از غرور مهيّا آنيم و بعد
در بزم گرم آتش و دود آشتى آنيم
چشمان مان ميانجى وصلند، پس بيا
بى هيچ گونه گفت و شنود آشتى آنيم
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
غزل قسمت

غزل قسمت


قسمت نبود انگار سهم من شما باشى
تقدیرم این شد تا ابد از من جدا باشى
مى خوانمت از دور آه اى قلّه ى مغرور
هرچند اميدى نيست پژواك صدا باشى
آرى، قفس بودن برایت عين خودخواهى است
مهلت نمى دادم اگر از من رها باشى
تيره، آدر، تاریك، من نالایقم زیبا!
باید فقط معشوقه ى آیينه ها باشى!
وقتى آه حجمم هم چنان از عطرت آآنده است
دیگر چه فرقى دارد اى گل! هرآجا باشى
تو مریم قدیس بودى، من ولى ابليس
نسبت به من حق داشتى، بى اعتنا باشى
بى حسن مقطع مانده ام قسمت نشد حتّى
در شعر هم همراه من تا انتها باشى
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
عشق دور از دست ١

عشق دور از دست ١


آن گاه ساآت ایستادى روى در رویم
نه، دیگر از آن آخرین بغضت نمى گویم
آاش از همان راهى آه آن شب مهر چشمت رفت
یك صبح خيلى زود برمى گشت پهلویم
طاقت ندارم بيش از این اى عشق دور از دست!
در جستوجویت از نفس افتاد زانویم
یك لحظه این زخمى ترین سهراب را دریاب
من بى تو مى ميرم آجایى نوش دارویم؟
از آسمانى صاف و رؤیایى شبى در خواب
دیدم آه با یك شاخه گل مى آمدى سویم
با روح سبزت ریشه هاى اشتياقم را
آى مى زنى پيوند اى پيوسته ابرویم؟!
تنها دلم مى خواست فردا ضامنم باشى
در محضرت آقا! مگر آم تر از آهویم؟!
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
بحر آرام دگر باره خروشان شده است

ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است
دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است
لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است
با شماییم شمایی که فقط شیطانی است
(دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است)
با شماییم که خود را خبری می دانید
و زمین را همه ارث پدری می دانید
با شماییم که در آتش خود دود شدید
فخر کردید که هم کاسهء نمرود شدید
گرد باد آتش صحراست بترسید از آن
آه این طایفه گیراست بترسید از آن
سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید
آسمان غرق ابابیل شود می فهمید
هان! بترسید که دریا به خروش آمده است
خون این طایفه این بار به جوش آمده است
هان بترسید که این لشکر بسم الله است
هان بترسید که طوفان طبس در راه است
یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم
روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم
پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است
یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است
بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله



http://youngboys2020.blogfa.com/post/4279
http://hashembafghi.persiangig.com/bahre aram .JPG

 

kayvan90

عضو جدید
.....................اي كاش بيشتر از اينها فكر ميكرديم اي كاش بيشتر از اينها گوش ميكرديم اي كاش حرفهايمان بوي صداقت ميداد...............
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
ای حسرت جان و تنم -----از برادر میثم مطیعی

ای حسرت جان و تنم
تنها دلیل بودنم

آه ای شهادت العجل
(به یاد همه ی شهدا)

چشم منو امر ولی
جان منو سید علی

ای مقتدایم چشمان تو
مومن شدم بر ایمان تو

در دست مهدی دستان تو
جانم فدای سید علی

(تا کور بشه اون کسی که نمیتونه بببینه)



منابع دانلود

http://shab-gard.com/view/post:44814
http://goftomanedini.net/?p=1222
http://www.cloob.com/club/post/show...tkey/c32250bfe92036b48ca7a2888c49b8b29fcf3963
 
آخرین ویرایش:

طوفان 2013

اخراجی موقت
حقيقت سبز

حقيقت سبز

دوباره یك شب دیگر، دوباره تنهایى
دوباره این من و این امتداد یلدایى
ستاره مى چكد از چشم هاى بسته ى صبح
ميان بستر تاریك ناشكيبایى
اميد نرگسى ام آن حضور نامرئى است
غروب بى آسى ام آن طلوع رؤیایى
به پيشواز تو مى آیم اى حقيقت سبز!
چرا به خلوت پایيزى ام نمى آیى؟
هميشه مشتعلت فوج، فوج، پروانه
هماره منتظرت موج، موج دریایى
بيا، طراوت شرقى! بيا و قسمت آن
ميان پنجره ها یك بهار، زیبایى
غزل، آم است و زمينى است، آى حافظ خون!
بخوان قصيده اى از عشق هاى بالایى
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
شمع یاد تو

شمع یاد تو

باز مى سرایمت، مى سرایمت، عزیز!
در نبود واژه هم، با وجود گریه نيز
پيش شمع یاد تو گرم شب نشينى اند
یك قلم، دو قطعه عكس، چند صفحه روى ميز
برگ برگ شوِ ریخت از آتاب عمر من
آه، خسته ام از این فصل فصل برگ ریز
بوم چشمم از نخست در خيال نقش توست
با نگاه من بيا طرح دوستى بریز!
در مسير اشك من، گام اگر زنى تو را
مى برد به شهر عشق، ردّ جاده هاى ليز
اى دو هفت ساله ماه! خدمت تو را سزاست
هفت قافله غلام، هفت آاروان آنيز
بارها به دست تو نامه ام ستارهوار
پخش شد در آسمان تكّه تكّه، ریز ریز
سهم این شكسته پر مصرعى ست مختصر:
با تو رنج ها گهر، بى تو گنج ها پشيز
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
عبور سرد
مرا گرداب تنهایى چنان در خود آشد آخر
آه از دست نجاتت دست من شد نااميد آخر
دلم دور از تو آم آم در سياهى داشت گم مى شد
شبى فانوس چشمت را خدا را شكر دید آخر
خيالت آن پرستویى آه با من بود از اول
وجودت فرصت نابى آه از دستم پرید آخر
چنين بر پيكر روحم مزن زخم زبان اى شعر!
آه را گویم آه شمشيرت امانم را برید آخر؟!
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
غزل غربت
اى آوله بار غربت یك عمر بر دوشت!
سهم یتيمان امشب آیا شد فراموشت؟!
آخر آدامين زخم دیگر مرهمى دارد
وقتى آه خون مى جوشد از دستار و تن پوشت
مستانه مى رفتى تو، امّا تا ابد ماندند
خمخانه ها در حسرت لب هاى حق نوشت
پروانه بى آتش نمى افروخت تا آن شب
آن شب آه مى افروختى از شمع خاموشت
تنهاى تنها بودى و آرام مى پيچيد
هر نيمه شب پژواك چاهى سرد در گوشت
من حتم دارم این شهابانى آه مى آیند
بر سجده مى افتند در محراب آغوشت
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
عشق ناشناخته
فانوس چشم هاى تو سرشار روشنى است
شب ها چه قدر طرز نگاه تو دیدنى است
با یادت اى شهاب! از آن شب آه رفته اى
دائم دلم مسافر یك راه منحنى است
عمرى برادرانه برایت سروده ام
امّا ببين آه روح تو با من چه ناتنى است
دیگر به امتداد وفایش چه اعتماد؟
وقتى هميشه آار دلت دوبه هم زنى است
تنها مسير مانده براى عبور من
پس آوچه هاى مبهم این شعر آهنى است
این جا آه از نگاه حریصانه مملو است
یك عشق ناشناخته مى خواستم، و نيست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك
من از اهالی دیار عشقم من از قبیله و تبار عشقم
هنوزم از دم امام امت هلاك عشق و بی قرار عشقم
عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك
منم كه جا موندم از شهادت به حق قرآن و حق عترت
امید من اینه كه با ولایت چه رونقی شده به كار عشقم
عشق یعنی یه جوون یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون
عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك
به یاد صوت اذان اكبر به یاد ظهر و نماز دلبر
به یاد تسلیم امر داور غلام پروردگار عشقم
عشق یعنی یه پدر كه شب ها بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر خبر یه مفقود الاثر
عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك
گرفته دل هوای كربلا رو بیا ببین به روی نی سرا رو
آتیش گرفت دامن خیمه ها رو منم اسیر یادگار عشقم
عشق یعنی یه پیام تا بقیة الله و قیام
عشق یعنی یه كلام پا به پای فرزند امام
عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]عارفی که گلوله خمپاره شلیک می‌کرد +تصاویر[/h]
آیت‌الله حاج میرزاجواد آقا تهرانی در یکی از عملیات ها، به نیت چهاردهمعصوم، چهارده گلوله خمپاره شلیک کردند. از دیده بان سؤال شد آیا به هدفمی‌خورد؟ دیده بان که نمی‌دانست چه کسی شلیک می‌کند با هیجان می‌گفت کاملابه هدف می‌خورد.

به گزارشخبرگزاری فارس، هر وقت به مشهد می‌آمدیم پدرم مرا به دیدن اومی‌برد. کوچه باریکی بود در یکی از محله‌های قدیمی. نمی‌دانم چرا وقتیوارد کوچه می‌شدیم بوی سیب همه مشامم را پر می‌کرد. آنقدر از این رایحهخوشم می‌آمد که دلم می‌خواست این کوچه انتهایی نداشت.
پدرم، کنار در خانه‌ای می‌ایستاد و آرام در می‌زد. بعد از لحظاتی چهرهنورانی او در آستانه در ظاهر می‌شد. هم پدرم و هم من دستش را با زحمتمی‌بوسیدیم. این دست و این خانه هم بوی سیب می‌داد. شوق پدرم از بوسیدندستان «آیت‌الله میرزا جواد آقاتهرانی» حدی نداشت. هنوز هم وقتی آنلحظه‌ها را به یاد می‌آورم دوباره بوی سیب را احساس می‌کنم.



بعدها که کمی بزرگتر شدم دوباره آمدم به همان کوچه. اما او دیگر نبود.کوچه هم بوی سیب نمی‌داد. آمدم به دنبال نوشته‌هایی که ردپایی از این مردملکوتی در صفحه‌های آن پیدا بود. این نوشته‌ها چقدر کم بودند ولی فهمیدماین بسیجی عارف، تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان در تهران خوانده و بعد ازآن راهی قم شده است. بعد از سال‌هایی به نجف رفته و محضر عالمان بزرگ آنروز را درک کرده است.

بعد از ازدواج در سال 1312 به مشهد مقدس هجرت می‌کند و پله‌های تقوا و علمرا بالا و بالاتر می‌رود. او بعد از انقلاب و شروع جنگ لباس طلبگی و بسیجیرا در هم می‌آمیزد تا حق هر دو لباس را ادا کرده باشد.


از ایشان نقل می‌کنند که در یکی از مناطق جنگی فرموده بود:

«در قضیه‌انداختن حضرت ابراهیم (ع) به آتش توسط نمرودیان، پرستویی رادیدند که منقارش را از آب پر می‌کند و بر آتش می‌ریزد. ملکی از او سؤالمی‌کند این مقدار آبی که در منقار تو جای می‌گیرد بر این آتش انبوه چه اثردارد؟
پرستو می‌گوید: می‌دانم اثری ندارد ولی دوست دارم من هم ابراهیمی باشم. »​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


بعد ادامه می‌دهند:

«می‌دانم آمدن من به جبهه اثری ندارد ولی می‌خواهم در صحنه باشم، در صف ابراهیمیان زمان.»(1)

پدرم می‌گفت: «روزی یکی از روحانیان با زحمت دست ایشان را بوسید. آقا بعداز این حرکت از اتاق خارج شد و بعد از مراجعت به آن روحانی گفت: «‌تو دستمرا بوسیدی، من هم رفتم کفش‌های تو را بوسیدم.»

آیت‌الله حاج میرزاجواد آقا تهرانی در یکی از عملیات ها، به نیت چهاردهمعصوم، چهارده گلوله خمپاره شلیک کردند. از دیده بان سؤال شد آیا به هدفمی‌خورد؟ دیده بان که نمی‌دانست چه کسی شلیک می‌کند با هیجان می‌گفت کاملابه هدف می‌خورد.


از ایشان نقل شده:«آقای صیاد شیرازی چند بار آمدند نزد من.به ایشان گفتم چون در جبهه موجب اذیت و آزار دیگران هستم. کمتر می‌آیم.بعد با تبسم ادامه دادند؛ روزی قرار شد خمپاره بزنم مجبور شدند به علتخمیدگی پشتم چهارپایه آوردند و من روی آن قرار گرفتم. یک نفر هم دست رویگوش‌هایم گذاشت و من گلوله‌ها را توی لوله خمپاره‌انداختم.(2)

آیت الله میرزاجواد آقاتهرانی، دوم آبان ماه 1368 آرام و قرار گرفت و در قطعه شهدای مشهد همسایه خدا شد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


یک روز که به بهشت رضا رفته بودم کنار مزاری رسیدم که نام ونشانی نداشت اما بوی سیب می‌داد فهمیدم این رایحه دل آویز از کوچه‌ای دریک محله قدیمی به این مزار کوچک کوچ کرده است.


*چشم فرمانده عزیز

مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی(ره) به منطقه والفجر مقدماتی آمدهبودند، (به دلیل تواضع زیادشان) امام جماعت نمی‌شدند مگر به زور .
ایشان به ما می‌فرمود: «شما از من جلوتر هستید.» خیلی اعتقاد و احترام عجیبی به رزمنده‌ها داشت.


یک شب به تیپ امام جواد(علیه السلام) آمده و سخنرانی نمودند.بعد که سخنرانی تمام شد، موقع نماز بود اما قبول نمی‌کردند بروند جلو وامام بایستند. آقای برونسی گفت: «آقا! بروید و امام باشید». میرزا جوادآقا گفت:«شما دستور می‌دهی؟»

شهید برونسی گفت: «من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش می‌کنم».

علامه گفت: «نه پس خواهش را نمی‌پذیرم.»

بچه‌ها گفتند: «خوب آقای برونسی! مصلحتا بگوئید دستور می‌دهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت این عارف بزرگ نماز بخوانیم».


شهید برونسی هم، همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: «چشم فرمانده عزیز».

بعد از نماز علامه حال عجیبی داشت. شهید برونسی را کنار کشیده بود و اشکمی‌ریخت، می‌گفت: دوست عزیزم جواد(علامه میرزاجوادتهرانی) را فراموش نکنیو حتما ما را شفاعت کن».
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 1037x778 پیکسل میباشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 800x565 پیکسل میباشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

عشق یعنی « همت » و یک دل خدا
توی سینه اشتیاق کربلا
عشق یعنی شوق پروازی بزرگ
در هجوم زخم‌های بی‌صدا
عشق یعنی قصة عباس و آب
در « طلاییه » غروب آفتاب
عشق یعنی چشم‌ها غرق سکوت
در درون سینه، اما انقلاب
عشق یعنی آسمان غرق خون
در شلمچه گریه‌گریه…. تا جنون
عشق یعنی در سکوت یک نگاه
نغمة انا الیه راجعون
عشق یعنی در فنا نابود شدن
در میان تشنگان ساقی شدن
عشق یعنی در ره دهلاویه
غرق اشک چشم، مشتاقی شدن
عشق یعنی حرمت یک استخوان
یادگار از قامت یک نوجوان
آنکه با خون شریفش رسم کرد
بر زمین، جغرافیای آسمان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


قرار اين بود عاشق باشي اي دل
به دنبال حقايق باشي اي دل
چو فرياد از گلوي عشق برخاست
تو با ياران عاشق باشي اي دل
نمي‌خواهم كه مثل حيله‌ورزان
مخالف يا موافق باشي اي دل
تو بايد رمز باران را بداني
ابر اين خلايق باشي اي دل
براي بندگي در محضر عشق
مثال صبح، صادق باشي اي دل
نمي‌گويم به كار ديده و دل
تو سرگرم دقايق باشي اي دل
تو بايد دامن زهرا بگيري
خلايق هر چه لايق باشي اي دل ؟!
به ياد لاله‌هاي خفته در خون
علمدار شقايق باشي اي دل



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]

برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 800x574 پیکسل میباشد
بوي بهشت مي‌وزد از كربلاي تو
اي كشته‌اي كه جان دو عالم فداي تو
ديوانه‌وار آمده‌ام تا به قتلگاه
وقتي به استغاثه شنيدم صداي تو
نقدينه‌اي كه داشتم از اشك و خون دل
تقديم كرد ديده به گنبدنماي تو
در حيرتم چه شد كه نشد آسمان خراب
وقتي شنيد ناله و اغربتاي تو
برخيز و باز بر سر ني آيه‌اي بخوان
اي من فداي آن سر از تن جداي تو
خورشيد و ماه و جن و ملك خون گريستند
وقتي ميان لجه خون بود جاي تو
اندر منا ذبيح يكي بود و زنده رفت
اي صد ذبيح، كشته شده در مناي تو
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز


شهدا شرمنده‌ایم...
زمان شما....
سبقت برای بستن سربند "یا فاطمة‌ الزهرا (س)" بود...
سبقت در فداکاری و شجاعت بود....
سبقت در شهادت بود....
شما با خدا معامله کردید و جان‌تان را برای پیروزی مملکت‌تان فدا کردید....
اما....
زمان ما....
سبقت برای ارتباط با ناموس مردم است...
سبقت برای پشت کردن به آرمان‌های شماست...
و سبقت دختران در آرایش و ... برای جلب نظر مردم نامحرم است....
بغض امان نمی‌دهد...
....
شرمنده از این همه غرور در مقابل شجاعت شما، باید بمانم تا نام شما زنده بماند...
شما رفتید تا آینده بماند و من باید بمانم تا آینده شهید نشود....
شهادت‌م آرزوست.....

منبع
http://naghghaleh.blogfa.com/post-87.aspx
 

Similar threads

بالا