سلااام
من اومدم
دیر اومدم؟!!!![]()
نه جیگر...سلااام
من اومدم
دیر اومدم؟!!!![]()
بله خوندمنه جیگر...
کتابو خوندی؟؟
باشه من شروع میکنم.....
این اولین کتابی بود که من از کافکا میخوندم,به نظرم داستان کشش زیادی داشت,هم توصیفات آدمو جذب میکرد و هم میل به دونستن آخر ماجرا..
اولین برداشتی که به ذهنم رسید بی انصافی و قدر نشناسی خانواده گره گوار بود...
گره گوار نماد انسانیه که به هر دلیلی توانایی هاشو از دست داده و این بهانه ای میشه برای طرد شدن از طرف خانواده و بعد هم جامعه
با اینکه گره گوار یه موجود چندش اوری بود اما به خاطر توصیف دقیق احساساتش آدم همزاد پنداری زیادی باهاش داره
با این وجود من احساس میکنم این داستان معانی عمیق تری هم داره که من نفهمیدم![]()
منم اولش تعجب کردم...ولی سامان و سوفی عزیز
تو این داستان یه چیز واسه من واقعا عجیب بود:
اینکه گره گوار چقدر راحت با تغییر شکلش کنار اومد و به زندگی حشره وارش تن درداد
این انعطاف گره گوار چیو می رسوند؟
فرض کنین خود شما دور ازجون یه روز صبح پاشین و ببینین دیگه انسان نیستین اونوقت راحت با این مسئله کنار میاین و تلاشی واسه برگشتن به زندگی سابق نمی کنید؟
جواب من به این سوال این بود:من زندگی فعلیمو دوست دارم پس هرکاری بتونم واسه پس گرفتنش می کنم
درمورد گره گوار من جوابی جز اینکه سامسا تعلق خاطری به زندگی سابقش نداشت-که اوایل داستان به یکنواختیش هم اشاره کرده بود-و جز محبت خانواده وآزادی ظاهریش چیزیو با این تغییر شکل از دست نداده بود دلیل دیگه ای پیدا نکردم
شما نظرتون چیه؟
در کل خیلی دردناک بود,خانوادش واقعا" با بی رحمی باهاش رفتار میکردنولی شاید اون قلبا خواهان برگشتن به زندگی معمولی بود ولی چون اونو امر محالی می دید حتی بهش فکر هم نمی کرد,
مثلا وقتی داشتن وسائل شخصیشو از اتاقش خارج می کردن تا بهش لطفی کرده باشن اون قلبا ناراضی بود یا علاقش به اون پنجره و تماشای دنیای بیرون میتونه نشونه علاقش به زندگی باشه
بدون اینکه حتی خودش هم بفهمه
گذشته ازینها من فکر می کنم گره گوار فقط از نظر فیزیک و عادات تبدیل به یه سوسک شده بود
و ماهیتا هنوز انسان بود
اون کم کم یاد گرفت چطور از قابلیتهای بدن سوسکیش استفاده کنه-گاهی خودش هم متعجب می شد-هنوز به شیر علاقه داشت ولی براش قابل خوردن نبود؛از کثیف شدن اطرافش رنج میبرد و اعتصاب غذا می کرد-کدوم سوسکی از کثافت بدش میاد؟-احساس و عاطفش هم سرجاش بود
1.شاید به خاطر ترجمه بد کتاب بودهمن نمیدونم چرا اصلا مثل شما تحت تاثیر قرار نگرفتم.
الآن مثلا شما داری برای سوسک شدن شخصیت داستان گریه میکنی ولی روی من تاثیر نداشت در حالی که من وقتی کتاب "سقوط 79" رو میخوندم (بهم فحش ندین دیگه . کتابش قشنگ بود.) با اینکه سیاسی بود ولی بعضی جاهاش گریم گرفت.
در نتیجه یا این کتاب مشکل داره یا من خلم .
به نظر نه کتاب مشکل داره نه شما خلیمن نمیدونم چرا اصلا مثل شما تحت تاثیر قرار نگرفتم.
الآن مثلا شما داری برای سوسک شدن شخصیت داستان گریه میکنی ولی روی من تاثیر نداشت در حالی که من وقتی کتاب "سقوط 79" رو میخوندم (بهم فحش ندین دیگه . کتابش قشنگ بود.) با اینکه سیاسی بود ولی بعضی جاهاش گریم گرفت.
در نتیجه یا این کتاب مشکل داره یا من خلم .
1.شاید به خاطر ترجمه بد کتاب بوده
2.سقوط 79 یه کتاب واقعیه با مسخ مقایسش نکن
3.شاید چون به لایه های پنهانی داستان پی نبردی و سطحی نگاهش میکنی
4.شایدم خلی
(شوخی کردم)
من نمیدونم چرا اصلا مثل شما تحت تاثیر قرار نگرفتم.
الآن مثلا شما داری برای سوسک شدن شخصیت داستان گریه میکنی ولی روی من تاثیر نداشت در حالی که من وقتی کتاب "سقوط 79" رو میخوندم (بهم فحش ندین دیگه . کتابش قشنگ بود.) با اینکه سیاسی بود ولی بعضی جاهاش گریم گرفت.
در نتیجه یا این کتاب مشکل داره یا من خلم .
تو یه نمایشگاه نقاشی تابلویی دیدم که سه مار و سه زن رو نشون می داد,زنها چشمای درشتی داشتن,با دیدن تابلو به آدم القا می شد که این سه زن ازین مارها ترسیدن ولی صاحب اثر-به نقل از دوستم-روز قبل راجع به اثر گفته بود مارها اینجا نماد باروری-تو اساطیر-و غرض از تصویر مارها و زن ها همین بودهبه نظر من مسخ شدن در اینجا یه نماده برای زندگیه واقعی که ما داریم...
یعنی نویسنده رنجی رو که در زندگیه شخصیه خودش متحمل شده با مسخ شدن گری گوار برای خواننده قابل درک میکنه... تنهاییه گری گوار تنهاییه کافکاست... یه جورایی شاید این سوسکه چندش آور بیانگر دید کافکا نسبت به خودش و زندگیه... وهمونطور که دیدیم گری گوار با اینکه سوسکه سعی میکنه زندگی کنه و خودش رو جزیی از اعضای خونواده میدونه... اما در حقیقت تنها خواهرشه که بهش اهمیت میده... ( یه جایی خونده بودم کافکا در خونوادش تنها با خواهراش ارتباط خوبی برقرار کرد و حتی در زمانی که بیماری سل او پیشرفت کرد یکی از خواهراش مدتی مراقبتش رو به عهده گرفت)...
کافکا با اینکه در مسخ احساس و عاطفه رو برانگیخته میکنه اما از طرفی در خود داستان احساسات رو دروغ و فریبی بیش نمیدونه... رفتار اعضای خونواده با گری گوار...
به نظر من مسخ ارزشه چندین بار خوندن رو داره... البته من مسخ رو جدیدا نخوندم ... حتما دوباره میخونمش ... خیلی جای حرف داره ...
مسخ معروفترین اثر کافکا و کافکا یکی از تاثیر گذارترین نویسنده ها در ادبیات یعد از خودش بوده ...
تو یه نمایشگاه نقاشی تابلویی دیدم که سه مار و سه زن رو نشون می داد,زنها چشمای درشتی داشتن,با دیدن تابلو به آدم القا می شد که این سه زن ازین مارها ترسیدن ولی صاحب اثر-به نقل از دوستم-روز قبل راجع به اثر گفته بود مارها اینجا نماد باروری-تو اساطیر-و غرض از تصویر مارها و زن ها همین بوده
ما فقط اونچه رو که می بینیم توصیف می کنیم ولی خدا می دونه تو کله صاحب هر اثر چی میگذشته و می گذره...
![]()
میدونم دوست عزیز ولی همونطور که دوست عزیزمون فرمودند سلیقه ها متفاوته دیگه.
مثلا من از کتاب "نبرد من" خیلی لذت بردم در صورتی که شاید خیلی ها حاظر نباشند یک دقیقه براش وقت بزارند.
اصراری نیست که حتما لذت برده باشی...
اما به نظر من هر کتابی که در پشت کلماتو صفحاتش حرفهای عمیقتری نهفتست ارزش داره... و میشه ازش لذت برد... حتی اگه خلاف نظر و عقیده ی ما باشه...
نبرد من هم فوق العادست... هیتلر امامه...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
A | باغ کتاب تهران و فراموشی کودکان شهر های دیگر | گفتگوی آزاد | 2 | |
![]() |
شهر کتاب 1 | گفتگوی آزاد | 95 | |
![]() |
بهترین و مناسب ترین شهر برای زندگی در ایران | گفتگوی آزاد | 5 | |
![]() |
تراژدی غم انگیز بر پیکره دیوارهای شهر | گفتگوی آزاد | 19 | |
![]() |
زیبا سازی شهر | گفتگوی آزاد | 1 |