مار:
تا الان یه 5شیش باری میشه که بادست مارگرفتم،باعنکبوتو بندک و... هم فراوون بازی کردم>بچه کشاورزم. سخنرانی در جمع: خیر سرمون دوره دانشجویی تموم شده ،بارها اینکارو توی جمعها کردم.ترس نداره.
ارتفاع: یه آبشاری این حوالی هست که جای پرش از ارتفاع بسی باحال داره از ارتفاع پریدیم تو آب.از ارتفاع خشکو خالی ترسی نیست ترسش اونموقعیه که پات سر خورده افتادی وسط راه باید فکر بکنی...(البته بهتره شهادتین بخونی)
فضای بسته:
من عاشق فضاهای بسته ام >تو کارای معماریم تک وتوک از فضاهای محصور بخوبی استفاده میکنم البته این فضا خیلی کوچولوئه.
عنکبوت و حشرات: در موردش گفتم .چه بسیار بازیها که ما بااین بیچارهها نکردیم.اینا ازدست ما فراری بودن.
آمپول: این کجاش ترس داره.میخوری خوب میشی دی. موش: توی انبارای قدیمی رفتو آمد موشها زیاده.منم گاهگاهی اوقات با تفنگ بادی منتظرشون میشستم میومدن یکی یکی کلهاشونو سوراخ میکردم،یدونه رو گیر انداختم گرفتم دارش زدم.(این قضایا مال دوران نوجوانیه) پرواز کردن: این خیلی حال میده ،بعضیا زیادی ترسوئن حساسن. رعد و برق: