برای دوستی هایی پا برجا
برای دوستی هایی پا برجا
دل من بی تاب است
دل من چند صباحی ست که باور کرده
دوستی پا بر جاست
مهربانی زنده ست
و فراموش کرده زمانی را ...
که محبت گم بود،
چون پرنده ای ملیح
در میان دستانم ؛
و نگاهم آرام در پی اش گم می شد
در افق های خیالم تا جان
دل من غمگین بود
وقت پرگشودن باز
دیگر اکنون شادم
دیگر اکنون چشم هایم
به گل سرخ باغچه کوچکمان خو کرده
او که مثل من و تو از خاک است
دل من بی تاب است
و محبت جاری ست
بین من و هر چه از خاک است
آسمانی نیست ،
مثل دل بی ریای من خاکی ست
مثل دریای زلالی آبی است
عشق من خاکیست
اما باقیست
بی شک اما باقیست
ضحی ساروی
18بهمن 88
برای دوستی هایی پا برجا
دل من بی تاب است
دل من چند صباحی ست که باور کرده
دوستی پا بر جاست
مهربانی زنده ست
و فراموش کرده زمانی را ...
که محبت گم بود،
چون پرنده ای ملیح
در میان دستانم ؛
و نگاهم آرام در پی اش گم می شد
در افق های خیالم تا جان
دل من غمگین بود
وقت پرگشودن باز
دیگر اکنون شادم
دیگر اکنون چشم هایم
به گل سرخ باغچه کوچکمان خو کرده
او که مثل من و تو از خاک است
دل من بی تاب است
و محبت جاری ست
بین من و هر چه از خاک است
آسمانی نیست ،
مثل دل بی ریای من خاکی ست
مثل دریای زلالی آبی است
عشق من خاکیست
اما باقیست
بی شک اما باقیست
ضحی ساروی
18بهمن 88