شاهنشاهی اشکانیان

Reflection7000

عضو جدید
به نام خداوند بخشنده و مهربان

تايپ اين مطالب آنهم از روي كتاب كمي مشكل بود بنا بر اين اگر غلط املايي يا لفظي در آن مشاهده شد پوزش ميطلبم

. اميدوارم مورد استفاده ي علاقه مندان تاريخ ايران قرار بگيرد.
در مورد شاهنشاهي پارتيان منابع بسيار اندك ميباشد

. بسياري از ايرانيان به خوبي در مورد امپراطوري عظيم هخامنشي اطلاعات دارند. امپراطوري كه با صلح و حقوق بشر و احترام به عقايد و فرهنگ ملل مختلف پايه گذاشته شد و دو قرن سربلند و پر افتخار بر تمامي دنياي متمدن آن زمان فرمانروايي كرد. امپراطوري كه در آن هم طلوع و هم غروب خورشيد ديده ميشد.اما متاسفانه بسياري از ما ايرانيان در مورد شاهنشاهي پارتيان چيزي نميدانيم . شاهنشاهي كه مي توان از آنان به عنوان جانشينان هخامنشيان نام برد .
شايد بسياري از شما نميدانيد كه بعد از سقوط امپراطوري ايران به دست اسكندر مقدوني چه بر سر ايران و ايراني آمد

. در صورتي كه ايرانيان هرگز استقلال خود را از دست نداده و پس از مدت 50 سال شاهنشاهي بزرگي را زير لواي پارتيان تشكيل دادند كه بعدا بزرگترين دولت شرق باستان شد كه از لحاظ قدرت – اقتصاد – سياست و وسعت با روميان هم پا و برابر بود و در بسياري از ميادين نبرد نيز به روميان شكست هاي سخت و خانمان سوز وارد آوردند – مثل نبر كرهه ( حران ) كه سورنا سپه سالار ايران روميان را كه تعدادشان 4 برابر سپاه ايران بود به خاك هلاكت كشاند – كراسوس و پسرش پبليوس كشته شدند و درفشهاي رومي و حتي علامت سنا به دست ايرانيان افتاد . سورنا در اين نبرد به شيوه ي جنگ و گريز متوسل شد كه روشي تاكتيكي و موثر بود كه بعدا در مورد آن توضيح خواهم داد.
در اين پست من به شرح بسيار كوتاهي از تاريخ شاهنشاهي پارت ميپردازم ولي اگر دوستان سوالي در ذهنشان بود و يا نسبت به قسمتي از مطلب كنجكاو بودند ميتوانند سوال بپرسند و من در اولين فرصت جواب خواهم داد

.البته در آخر اين پست منابع مطالب را گفته ام تا اگر توانستيد خود به دنبال كنجكاويتان برويد.
تاريخ پارتيان

(شرح كوتاه)
در گزارش تاريخ پارت بايد وقايع قبل ار اين دوران نيز مورد توجه قرار گيرد زيرا آنها نيز توضيحي براي پيدايش شاهنشاهي پارت هستند

.
بعد مرگ اسكندر امپراطوري عظيم در ميان سردارانش ديادوخويهاي پاره پاره شد يا به عبارت ديگر پيكاري بين اين ياران سابق اسكندر در گرفت

.يكي از آنان سولوكوس شهرب ( ساتراپ )‌بابل ايران خاوري را بعد از سال 308 ق.م با لشكركشي به آنجا به انقياد خود در آورد كه تازه در هند ساندراكوتوس (چاندره گوپتا ) موسس سلسله ي ماوريا اين لشكركشي را متوقف كرد.سولوكوس در نتيجه ي پيكار ايپسوس در (301 ق.م‌) كه در آن ديادوخويهاي متحد (كاساندروس – ليسيماخوس – بطليموس و سولوكوس هم رزم سابقشان آنتيگونوس را مغلوب كردند و سوريه را متصرف شدند. اما از آنجا كه بطليموس بخش جنوبي سوريه ي تحت اشغالش را پس نداد سوريه همواره موجبي براي جنگ بين سلوكيان و بطالسه بود.
به طور خلاصه گفتيم كه سلوكي ها در ايران مستقر شدند و شهري به نام سولوكيه نزديكي بابل بنا نهادند كه مدتي آن را به پايتختي برگزيدند

. ولي بعد ها به دلايل موقعيت استراتژي مجبور شدند پايتخت را به انطاكيه انتقال دهند.سولوكوس پسرش آنتيوخوس را به نايب السلتنگي منصوب كرد و مناطق خاوري فرات را به وي واگذار كرد.
در حالي كه سلوكيان با ديگر اقوام يوناني همجوار در حال جنگ بودند تا قدرت مطلقه را به دست بگيرند در ساحل اخوس اتفاقات مهمي رخ ميداد

. اقوام پرنيها زير لواي فرماندهشان ارشك مناطق مجاور درياي مازندران را مورد تاخ و تاز قرار داده و از جمله پارت را به تصرف در آوردند. اين ذكر نام پرنيها شما را به اشتباه وا ندارد در واقع ارشك و يارانش پارتي بوده اند ولي شاخه اي از پارتي ها كه به صورت مهاجرتي ميزيستند و يك جا ثابت نبودند و آنان را پرني ميخواندند. ولي زماني كه پرنيها پارت را تصرف كردند و مردم پارت (خراسان امروز) كه مي ديديدند دوباره مستقل شده و شخصي از خون و نژاد خود (ارشك)بر آنان حكم ميراند و حاكم سولوكي پارت آندروگوراس كشته شده همگي پشت ارشك ايستادند و او را در ايجاد شاهنشاهي ياري نمودند . اتفاقي بود كه شاه سولوكي بدان اهميت چنداني نداد. پارتيان وارد اركان حكومتي ارشك شدند . حال ميتوان آنان را بدون هيچ مانعي پارتي خواند. قبل از تصرف پارت ارشك و يارانش در 250 ق.م بر استائنه يعني محتملا منطقه ي اترك دست يافتند و در همين برهه ي زماني بود كه ارشك در اساك شهري كه تا امروز نميتواند جايابي شود به شاهي انتخاب شد.احتمال ميرود كه آغاز كار اشكانيان به همين رويداد تاريخ گذاري شود. چيزي كه در مورد پارتيان واضح است اين ميباشد كه ايشان بسيار با سياست بوده و هرگز كاري عجولانه نميكردند كه به فناي ايشان منتهي شود . در حقيقت آنان خود را در قبال مردمي كه جان خويش را به خطر انداخته به حمايت آنان برخواسته اند مسئول ميدانستند و البته جنبش ارشك بيشتر جنبشي ملي بود و سياست پارتيان نيز زنده كردن شكوه و جلال هخامنشيان – چرا كه در يك مذاكره با دولت روم آنان ادعايي نسبت به سرزمينهايي سوريه و آسياي صغير داشتند و ميگفتند كه اين سرزمين ها به پيشينيان ما تعلق داشته.
.

(

دقيقا زماني كه ارشك به پارت دست يافت يونانيان باكتريا زير لواي شهرب خود ديودوتوس (ديودوت ) در حدود 239 اعلام استقلال كرد.)
ارشك پس از سازماندهي نيروهاي خويش در پارت فرصت يافت تا هيركانيا را اشغال كند

. در آن موقع سلوكيان خود را در مقابل دو قدرت در خور ملاحضه ديدند. 1- پادشاهي پارتيان 2 – يوناني باكتريا .
از طرفي ديگر خود پارتيان نيز تحديدي براي يوناني باكتريا بودند زيرا جاده اي كه باكتريا را به غرب به ويژه به سلوكيان متصل ميكرد از ميان منطقه ي پارتيان مي گذشت از اين رو باكتريان از حوزه ي مديترانه جدا شدند

.
اما پارتيان نيز به علت فتوحاتشان دچار موقعيت خطرناكي شدند

– از يك طرف سلوكيان و از طرفي ديگر باكتريان.
سلوكيان به تدريج يافته بودند كه درنگ بيشتر از اين فقط باعث فتوحات بيشتر پارتيان ميشود

.از اين رو سلوكوس دوم و ديودوتوس اول با هم هم پيمان شدند.شايد بتوان دليل هم پيمان شدن شهرب عهد شكن را با فرمانرواي سابقش از اين ديدگاه بررسي كرد كه باكتريها خطر جدايي از غرب را بيش از حد ارزيابي كردند.اگر به خاطر داشته باشيد عرض كردم كه پارتيان بسيار انسان هاي با سياستي بوده اند و هرگز كاري با عجله نميكردند و هميشه محتاط بودند كه اين خود دليلي براي 475 سال فرمانروايي آن هم با آن عظمت بود.وقتي ديودوتوس و سولوكوس لشكركشي را آغاز كردند شكست ارشك قطعي بود . بنابراين ارشك با اقدامي عاقلانه شروع به عقب نشيني كرد.ارشك يك جا عقب نشيني نكرد . اين كار را ذره ذره انجام داد تا سپاهيان متحد سلوكي و باكتريا كار را تمام شده نبينند و همچنان زحمت لشكركشي به اين شهر و آن شهر را به گردن داشته باشند. ارشك دست آخر به منطقه آپاسياكها عقب نشت كه اگر لشكر متحد سلوكي باكتريا بدانجا ميرفت نيست و نابود ميشد. به دليل اينكه شرايط آن منطقه براي سپاه سنگين سلوكيان مضر و در عوض براي سواران تيزتك و چابك پارتي محلي مناسب براي مانور و سرعت بود.
سلوكيان مجبور به عقب نشيني شدند و پس مدتي پادشاه باكتريا ديودوتوس دوم در گذشت

.
ارشك كه در منطقه اپاسياكها منتظر فرصتي مناسب بود با مرگ ديودوتوس اول و جانشيني پسرش ديودوتوس دوم مذاكره با باكتريا را آغاز كرد و در يك مذاكره با باكتريان هم پيمان شد

.به هر حال سياست هاي ديودوتوس دوم به پدرش ديودوتوس اول تفاوت داشت . ديودوتوس دوم حال كه ميديد ارشك از پادشاهي خود گريخته خطر عمده را در سلوكيان ميديد . در حقيقت ارشك با اين حركت كه جنبه ي مهم سياسي دارد سلوكيان و باكتريا را به جان هم انداخت . ارشك به قلمرو خويش بازگشت و موفق شد در چند پيكار بزرگ سولوكيان را شكست داده و لشكريان آنان را نابود سازد.رويدادي كه پارتيان آن را به مثابه ي استقلالشان جشن گرفتند.
خلاصه ي پادشاهي ارشك تا مهرداد اول

:
ارشك بعد از شكستهايي كه به سلوكوس دوم وارد آورد با سلوكوس كه در حال عقب نشيشني

( به علت اخبار ناگوار از آسياي صغير ) بود وارد مذاكره شد كه در طي اين مذاكره سولوكوس فرمانروايي ارشك را بر پارت و هيركانيا به رسميت شناخت و از آن به بعد ارشك فرمانرواي بلامنازع پارت بود. ارشك از اين فرصت استفاده كرد و ارتش را تقويت كرد . شهرها را محصور كرد و دژ و باروي حفاظتي بر پا داشت .
از آن به بعد ديگر در آن منطقه سكه ي سولوكي ضرب نميشد و سكه ي پارتي با نام ارشك ضرب شد كه محل ضرب آن ميتوانسته نسا باشد

.ارشك در سالهاي 217 ق.م در گذشت و جانشين وي پسرش ارشك دوم شد.وي به زودي مواجهه با هجوم يكي از بزرگترين پادشاهان سلوكي شد.ارشك دوم حتي سعي كرده بود قلمرو خود را تا اكباتان بسط دهد ولي اين حركت با لشكركشي آنتيوخوس سوم متوقف شد و ارشك ناچار عقب نشست و با آنتيوخوس وارد مذاكره شد. مضمون مذاكره كاملا مشخص نيست ولي پيداست كه آنتيوخوس فرمانروايي ارشك دوم را بر پارت و هيركانيا با رسميت شناخته كه احتمالا در عوض ارشك نيز تعهد كرده در جنگ يكانهايي در اختيار سلوكيان بگذارد.
به هر حال قدرت آنتيوخوس فقط مدتي پا بر جا ماند

. بعد از شكست آنتيوخوس از روميان امپراطوري سولوكي در شرق از هم پاشيد و خود آنتيوخوس فرجام خفت باري يافت – او در هنگام غارت معبد اليمائي به دست اليمائيان كشته شد .مدتي پس از اين ارشك درگذشت و جانشينش فرهاد بود كه مدت كوتاهي پادشاهي كرد و در طول پادشاهي اش به منطقه ي مارد'ها (جنوب درياي مازندران در كوهستان البرز) لشكر كشيد و آنجا را نيز به دامنه ي شاهنشاهي اضافه كرد.
فرهاد پس از اين لشكر كشي به زودي در گذشت

– او برادر كهترش مهرداد را به جانشيني برگزيد .
از آن قبيله ي كوچك پرني حال پادشاهي نيرومندي به وجود آمده بود كه قدرت هاي مجاور خويش را به لرزه در آورده بود و سلطه ي بيگانه را كاملا از ايران خارج ساخته بود و بعد ها به بزرگ ترين قدرت شرق باستان تبديل شد

.
منابع

كتاب مباني تاريخ پارتيان

نويسنده: کلاوس شیپمان

ترجمه: هوشنگ صادقی


 

Reflection7000

عضو جدید
خلاصه ي پادشاهي مهرداد اول


(138/139_171ق.م ) تا مهرداد دوم (87/88_123/124 ق.م)
دوران بزرگ و اساسي تاريخ پارت با مهرداد اول آغاز ميشود​


.شاهنشاهي پارت تحت لواي مهرداد همانند سلوكيان جنگي را در دو جبه ي خاور و باختر آغاز كردند كه در فرجام كار پارتيان تمامي بين النهرين را به تصرف خويش در آوردند.در ضمن اوضاع سياسي در كل به نفع پارتيان بود.سلوكيان بعد از شكست خفت بار خود در مقابل روميان ديگر در شرايطي نبودند كه از نيمه ي شرقي امپراطوري خويش دفاع كنند.پادشاهي يوناني باكتريا هم دو پاره شده بود و سران آنان به طور اندوه باري با يكديگر مي جنگيدند.
براي شاهنشاهي پارتيان ديگر سلوكيان حريفان جدي تلقي نميشدند و بلكه در غرب روميان و در شرق اقوام هونها كه اقدام به ايجاد امپراطوريشان ميكردند و با چيني ها وارد جنگ شدند مهم بودند​


.اين اقوام عبارت بودند از (يوئه چي ها كوشان بعدي سكاها ) .
مهرداد اول در نخستين لشكركشي اش​


(بين 155-160 ) عليه پادشاهي يوناني باكتريا انجام داد و مناطقي را كه در عهد ارشك اول از دست رفته بودند يعني در درجه ي اول پيرامون نسا را پس گرفته است.
سپس مهرداد به سوي ماد كه تيمارخوس شهرب سولوكي آن علم استقلال بر افراشته بود به راه افتاد​


.ماد راه دسترسي به بين النهرين را سد ميكرد به همين دليل تصرفش از اهميت فوق العاده اي برخوردار بود.پيكار مدت زمان مديدي به طول انجاميد كه در ژوئن 148 ق.م پارتيان اين منطقه را به طور قطعي تصرف كردند و مهرداد اول باكاسيس نامي را به نايب الحكومگي برگزيد.(در اين زمان بود كه قدرت سواره نظام پر آوازه پارت به اوج خود رسيد كه در نبرد به خصم خويش امان نميداد و صفوف دشمن را متلاشي ميساخت و رعب و وحشت در دل دشمنان ايجاد ميكرد.حتي در بعضي از ميادين جنگ مثل شمال بين النهرين براي اينكه با سواره نظام پارت رو به رو نشوند بدون جنگ تسليم شدند زيرا نتيجه ي جنگ را فقط مرگ مي ديديند. در اين بخش قسمتي را به سپاه اختصاص داديم كه در آن به توضيح بشيتر خواهيم پرداخت)
ادامه​


:
پس از اين واقعه پارتيان به سوي خاور بازگشتند و گدروسيا درنگيا و بخشي از آراخوسيا را از پادشاهي يوناني-باكتريا به چنگ آوردند و به اين ترتيب تا مرزهاي هند پيش تاخته اند.
مهرداد اول بخش اعظم بين النهرين را تا ژوئيه ي سال​


141 ق.م تسخير كرده بود كه در ضمن آن بابل و بعد سلوكيه بزرگترين شهر ناحيه را اشغال و در اين شهر تاجگذاري كرد.محتملا پايتخت پارت در زمان اين شهريار به سلوكيه منتقل شد .يك گل نوشته ي خط ميخي مبين اين امر است كه قدرت قانوني مهرداد تا 12 اكتبر سال 141 ق.م تا اوروك شهر كهن سومري در جنوب بين النهرين به رسميت شناخته شده است.
آنگاه در سلوكيه سكه هاي شهريار پارت ضرب شد​


.مهرداد لقب هخامنشي (شاه شاهان و لقب دوست دار يونان را انتخاب كرد) اين دوست دار يونان نيز خود جزئي از سياستهاي پارتيان بود . چرا كه براي پيشرفت سريع شاهنشاهي مهرداد ميبايستي عناصر هلنيستي كه در مناطق ساكن شده بود را به خود همراه و هم گام سازد.به همين دليل اين لقب گزاري عملي تبليقاتي به حساب مي آمد.
___________________________________________________________
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
P O U R I A تمدن اشکانیان تاریخ ایران 24
wwwparvane اشکانیان تاریخ ایران 0
MOJTABA 77 اشکانیان تاریخ ایران 0

Similar threads

بالا