[ سینما ] - ديالوگ هاي خاطره انگيز و ماندگار سینما

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
+لیلی نترس اینجا امن دشمن پشت مرزه
+نمی فهمی نمی دونم چرا نمی فهمی هیچ جا امن نیست اینجایی که ما ایستادیم نا امن ترین جای دنیاس
نا امن؟ اینجا؟
اره اینجا نا امن ترین جای دنیاس جای امنی وجود نداره همه جارو ریختن بهم یه نگاه به درو برت بنداز یه نگاه تو اینه بنداز
چرا هذیون می گی چی شده؟
من هذیون نمی گم تو خوابی
من خوابم؟
اره خوابی بلند شو بلند شو بلند شو
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
قطار 3:10 به یوما

William Evans = می گن تو یه واگن قطار رو با مسافراش فرستادی هوا / منظور با دینامیت /
Ben Wade = نه دروغه اون یه قطاره کامل بود

وقتی می گه دروغه ادم فکر می کنه می خواد بگه من بی گناهم ولی بعد میگه اون یه قطار کامل بود 2 روز تو کف این 2 جمله بودم
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فیلم ** هفت زیبایی ** شخصیت اصلی که نقش آن را جانکارلو جانینی بازی می کرد، می گوید:
” هر زنی در جایی از درونش گونه ای شیرینی دارد. او ممکن است از بیرون تلخ به نظر برسد، مانند فنجان قهوه وقتی که شکر در ته آن فرو نشسته است. او نیاز به هم زدن دارد تا شکر را به لب های شما برساند.”
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
- راه کارلیتو -
ديويد : حالا که از زندان آزاد شدی میخوای چیکار کنی؟
چارلي : میخوام یه موسسه کرایه ماشین تاسیس کنم
ديويد : تو چه رویایی هستی
چارلي : آدم با رویاهاست که زنده ست
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد هزار چهره



چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟!
من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم
نه کسی منو می شناخت، نه کسی بنده رو می دید
نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر
همه سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین اداره بایگانی بود لای پرونده ها
من ساده بودم من همه چیز رو باور می کردم
من با هیچ کس مخالفت نمی کردم، سرم به کار خودم بود و شریف بودم
من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم، اما من توانم کم بود.
بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران
و من به همه احترام می گذاشتم، من به همه احترام می گذاشتم،
و من شروع کردم به بازی کردن
و من شروع کردم به سرگرم شدن
و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام
و همه این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست
" و من اشتباهی ام"
من از اولش هم اشتباهی بودم
بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام،
تقصیر من بود
تقصیر دیگران هم بود
اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم
من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم
من از سهم کسی نزدم
من فقط اشتباهی بودم
خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم
خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم
من فقط اشتباهی بودم
چه دفاعی از خودم بکنم؟!
من بی دفاعم
حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم
جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم
خدایا تو منو ببخش، من اشتباهی بودم
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز


بازرس دورمر : یک پلیس خوب نمی تونه بخوابه چون همیشه ذهنش درگیر حل معماهاست و یک پلیس بد هم نمی تونه بخوابه چون همیشه عذاب وجدان داره.

Insomnia
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنی روسی بلدی؟
یه کمی فقط یه جمله!
خب بگو بدونم رفیق
لیو بلیو ...
خب این یعنی چی؟
یعنی دوستت دارم.
دوستت دارم؟! تو یه اردوگاه نظامی این به چه دردی می خوره؟؟
نمی دونم. خودم که خیال ندارم ازش استفاده کنم

فرار بزرگ The Great Escap (1963)
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیالوگی زیبا از فیلم جاودانه"بر باد رفته"
«اسکارلت : مادر چقدر من بدبختم که در این سن باید بیوه بشم . اصلا برای چی باید لباس سیاه بپوشم و وانمود کنم که عزادارم ؟ در حالی که نیستم.

مادر : عزیزم تو باید به بقیه نشون بدی که از مرگ شوهرت غمگین هستی.

اسکارلت : آخه چرا ؟ من که چیزی احساس نمی‌کنم!...»
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه قرار روزگاره که آدم پیر بشه دلش کوچیک بشه

قیصر: «اَه خان‌دایی، تو آدمو مایوس می‌کنی. اگه قرار روزگاره که آدم پیر بشه دلش کوچیک بشه، ای خدا منو هیچ وقت پیر نکن چون حوصله‌اش و ندارم.»
خان‌دایی: «تو چی می‌دونی! آدم هر چی پیرتر می‌شه به خدا نزدیک‌تر می‌شه. تو هنوز جوونی، داغی. از اون خون کیف می‌کنی. اما من نه! تو، تو یه بچه‌ای.»
قیصر: «من بچه‌ام، آره. من خیلی‌ام بچه‌ام. واسه اینه که هر کی تو گوشم بزنه می‌زنم تو گوشش. اما تو چی؟ تو دلت می‌خواد تو گوشت که بزنن بگی من پهلوونم. پهلوون هم باید افتاده باشه. تو گوشش که می‌زنن سرشو بندازه پایین از دیفار رد شه.»


دیالوگ قیصر - بهروز وثوقی...
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
مت (George Clooney): سال 1996 بود و 42 روز این بالا بودم؛ هر بار که از بالای تگزاس رد می شدم پایین رو نگاه می کردم و می دونستم که خانم کوالسکی هم داره بالا رو نگاه میکنه و به فکر منه. برای شش هفته؛ با دست برای این زن بوسه می فرستادم و بعدها در ادواردز فرود اومدم و فهمیدم اون با یک وکیل فرار کرده.


Gravity جاذبه| 2013| آلفونسو کوارون
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ژاک :سخت ترین قسمت غواصی ، وقتیه که به انتهای آب می رسی.
جوانا: چرا؟
ژاک : برای بالا اومدن باید یه دلیل خوب داشته باشی، و پید ا کردن یه دلیل خوب کار خیلی سختیه.


The Big Blue |1988
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سریال امام علی (ع)
خانه امام علی ع
طلحه:عمار بیا.علی چه میکند؟
عمار:میبینید به امورات مردم میرسد دخل وخرج ها زاد ولدها ومرگ ومیر ها
طلحه:حکایت پیچیده این ریگ ها چیست؟
عمار :آن ریگ های سفید فقرا هستند وآن ریگ های سیاه امرای بلاد وآن ریگی که درکوزه انداختم بادیه نشین ناتوانی بود به نام حبیب ابن محمدکه از بیت المال مصرف داشت دیشب به رحمت خدا رفت
زبیر:آن ریگ ها که برداشتی چه بود؟
عمار:این دو دختر دوقلوی هستند که تازه به دنیاه آمده اند
طلحه :یا العجل
عمار :خرما نمیخورید؟
طلحه :نه مایل هستیم آنچه که علی امشب از آن میخورد ما هم بخوریم.
عمار :نمیتوانید .
طلحه:نمیتوانیم چرا نمیتوانیم؟باید که بتوانیم
عمار :علی امشب سنگ بر شکم میبندد
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
آیا عشق منهای خاطره حیات و معنایی دارد یا نه؟
حتی اگر تمام خاطرات و تکیه به آنها را هم از بین ببریم، آیا آدم های درگیر یک رابطۀ عاشقانه دوباره عاشق هم نمی شوند؟
حتی بی آن که گذشته یادشان بیاید، دوباره شروع نمی کنند؟


Eternal Sunshine of the Spotless Mind| درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش 2004| میشل گوندری
 

S A R a d

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز


حمید فرخ نژاد (محسن) : تو با شیطون چی کار می کنی؟
ابراهیم حاتمی کیا (گوهریان) : شیطون خودت یا شیطون من؟
-شیطون خودت
-من شیطون خودمو رام کردم!

{زندگی خصوصی آقا و خانم میم | روح اله حجازی}
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز


کریدی: بمیر !! تو چرا نمی میری ؟!
وی : زیرا پشت این نقاب چیزی فراتر از جسم است ، پشت این نقاب آرمان است و آرمان ها ضد گلوله اند....


V for Vendetta (وی برای وندتا)
کارگردان, جیمز مک‌تیگو




 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
صحبت های ذهنی خسرو ( علی مصفا) با خودش بعد از شنیدن خبر سرطانش.
یه دفعه دیدم به هیچی فکر نمی کنم، هیچ اضطرابی ندارم، هیچ چیز آزارم نمیده.
حتی قناسی ساختمونا یا نقش ناچیزی که تو زندگی لیلی داشتم، ضدضربه شده بودم.
یه عمر افسرده بودم، فکرشم نمی کردم تنها درمان افسردگیم خبر مرگم باشه.
خبر مرگم، کاشکی زودتر فهمیده بودم...

پله آخر
نویسنده و کارگردان: علی مصفا



 

Similar threads

بالا