[ سینما ] - ديالوگ هاي خاطره انگيز و ماندگار سینما

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]سرپیکو : بعد مرگت یه روز چشاتو وا می کنی و میبینی توی همین اتاق، با همین آدمای دور و برتی، اونوقت می فهمی که بردنت جهنم[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]سرپیکو [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]رویا:بلدی سه بار پشت سر هم بگی: می شورم، می سابم، می پزم؟
من روزی 10 دفه می شورم می سابم می پزم؛ می شورم می سابم می پزم؛ می شورم می سابم می پزم.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کاغذ بی خط_ ناصر تقوایی[/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
- وقت زنگ زدی، توو مطب روانشناسه بودم... گذاشت صدای تلفنتو بشنوم... بهش گفتی اون روزِ مسافرت همه چی خیلی قشنگ بوده...
فک کردی کاش همه چی همون قد قشنگ بمونه...
دلت میخواست همه چی همون قد قشنگ تموم بشه !...
من ازت میترسم غزل !
میترسم اون روز فرمونُ عمدا پیچونده باشی !...

آسمان زرد کم عمق- بهرام توکلی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاتریک : یه بار بابام بهم گفت وقتی پول زیادی داری باید با برنامه و منظم خرجش کنی
باب اسفنجی : وااااااایییییی واقعا بابات همچین چیزی گفت؟
پاتریک : نه راستش گفت چند بار بهت گفتم اونجا نرو؟؟ ولی خب منظورش همین بود.

SpongeBob SquarePants|باب‌اسفنجی شلوار مکعبی 1999| استفن هیلنبرگ
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر یک نفر را بکشی، اعدامت میکنند، اما اگر با بمب هزاران نفر را بکشی، بهت مدال میدن!

Monsieur Verdoux |1947| Charlie Chaplin
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل: دیگه هیچ وقت منو نمیبینی؟
اما:نه
ادل:منو نبخشیدی؟
اما:چرا بخشیدم
ادل:دیگه دوستم نداری؟
اما:نه
ادل:مطمئنی؟
اما:آره،من الان با یه نفر دیگه ام تو اینو میدونی.
اما نسبت به تو یه محبت ابدی دارم
همیشه خواهم داشت در تمام طول زندگیم

blue is the warmest color/2013/Abdellatif Kechiche
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]Harry Potter and the Prisoner of Azkaban[/FONT][FONT=&quot]| هری پاتر و زندانی آزکابان 2004| آلفونسو کواران[/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]جری ساینفلد:
یکی از سخت ترین مسائل واسه ی من خوشحال و شاد نشون دادن خودم تو مراسم جشن تولد دیگران هستش ، جایی که از اول تا آخر باید الکی نشون بدی که شاد هستی ، تازه مساله ی بدتر اینکه باید به طرف تبریک هم بگی ! آخه مگه اون آدم به جز 12 ماه زنده موندن کار دیگه ای ( کار بزرگی ) هم کرده؟
(([/FONT][FONT=&quot]Seinfeld ))[/FONT]


 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]- امیرو: ما اومدُم اسم بنویسُم... واسه درس خوندن
+ مدیر: این وقتِ سال اومدی اسم بنویسی ؟!... برا چه کلاسی؟
- برا هیچ کلاسی ... تازه اومدُم اسم بنویسُم
+ ینی هیچی درس نخوندی ؟!
- نه آقا... نخوندُم
+ تا حالا کجا بودی ؟!
- فقط کار میکردُم ![/FONT]

[FONT=&quot]دونده- امیر نادری[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]دو موش کوچیک توی یه سطل خامه افتادن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]موش اول سریع ناامید و تسلیم شد و بعد غرق شد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]ولی موش دوم به سختی تلاش کرد ، دست و پا زد تا اینکه خامه رو به کره تبدیل[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کرد و ازون خزید و بیرون اومد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]من همون موش دوم هستم[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]Catch me if you can (2002) - Steven Spielberg[/FONT]

 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]استیو: میتونی بهشون اعتماد کنی
جان:چنددفه باید بهت بگم؟
من به آدما اعتماد دارم ولی به شیطان درونشون اعتماد ندارم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]the italian job |2003[/FONT][FONT=&quot]| [/FONT][FONT=&quot]F. Gary Gray[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]مرد : من زن قهوه چی تا حالا ندیده بودم[/FONT][FONT=&quot] !
زن : دور از جانت، زیر بُته به عمل آمدی؟!
مرد: بله؟!
زن : میگم دور از جانت، زیر بُته به عمل آمدی؟! پس کی چایی جلوی دست پدرت میذاره؟!
مرد: معلومه، مادرم
زن : پس چرا میگی زن قهوه چی ندیده بودم؟ زنها همشون قهوه چی ان دیگه. سه شغله ان ! روزها کارگرن، غروبها قوه چی ان، شبها همه با هم همکارن ! دور از جان مادر شما ![/FONT]

[FONT=&quot]باد ما را خواهد برد - عبّاس کیارستمی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]- تو تا حالا دیوار بزرگ چین رو دیدی ؟
- همه دیوارها بزرگن، اگه سقفی فرو نریخته باشه !...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]Dancer in the Dark|2000|Lars Von Trier[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]کارل فردریکسن: به رئیست بگو که میتونه خونه منو صاحاب بشه[/FONT][FONT=&quot].
سرکارگر: جدی ؟
کارل فردیکسن: آره ! به شرطی که از رو نعش من رد بشه !![/FONT]

[FONT=&quot]بالا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]اول: من هیچ وقت نفهمیدم، چه کسایی عتیقه می خرن و این چیزا به چه دردشون می خوره.
آینز: کسایی که تو گذشته زندگی می کنن، کسایی که فکر می کنن اگه زود تر به دنیا می اومدن خوشبخت تر بودن.
پاول: قبول دارم. نوستالژی در واقع یک جور فراره، فرار از درد های امروز.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]Midnight In Paris[/FONT][FONT=&quot]| نیمه شب در پاریس 2011| وودی الن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]ایوُن: دیشب کجا بودی؟[/FONT][FONT=&quot]
ریک: خیلی وقته ازش گذشته، یادم نمی‌آد؟
ایوُن: امشب می‌بینمت؟
ریک: اصولاً هیچوقت واسه آینده به این دوری برنامه ریزی نمی‌کنم![/FONT]

[FONT=&quot]Casablanca[/FONT][FONT=&quot]| کازابلانکا 1942| مایکل کورتیز[/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دختر زندانی (کلر فوی) : توی دهکدهء ما یه دختری بود که بهش اتهام جادوگری زدن. لباسش رو پر از سنگ کردن و انداختنش توی دریاچه. گفتن اگه آدم باشه حتما غرق میشه و معلومه که بی گناهه!! اون بدبخت هم اونقدر شنا کرد تاغرق نشد. آوردنش بیرون و گفتن آدم نیست، جادوگره! آتیشش زدن![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]Season of the Witch[/FONT][FONT=&quot]| فصل جادوگری 2011| دومنیک سنا[/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]میویس (( چارلیز ترون ))[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بعضی اوقات برای اینکه خوب بشی باید چند نفر اذیت بشن[/FONT]
[FONT=&quot]Young Adult |2011| Jason Reitman[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]فرهاد (مهران مدیری) :
موفقیت یک کارمند , ارتباط مستقیم داره با انعطاف بدنی کمرش!!
((پاورچین ))[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]مادربزرگم یه جزیره داشت[/FONT][FONT=&quot] ..
چیز با ارزشی توش نبود ، در عرض 1ساعت میتونستی کل جزیره رو بگردی ، ولی واسه ما مثل بهشت بود.
یه تابستون رفتیم به دیدنش و دیدیم که جزیره پر شده از موش.
با یه قایق ماهیگیری اومده بودند و خودشون رو با نارگیل سیر میکردن.
خوب حالا چطور میشه از شر موش ها توی یه جزیره خلاص شد...مادر بزرگم اینو بهم یاد داد.
ما یه بشکه نفتی رو داخل زمین چال کردیم و نارگیل ها رو طوری چیدیم که اونها رو به سمت بشکه هدایت کنه. پس وقتی اونها میخواستن که نارگیل بخورند میافتادن توی بشکه.
و بعد از یک ماه ، همه موش ها گیر افتادن.
ولی بعدش چیکار میکنی...بشکه رو میندازی تو اقیانوس؟ میسوزونش؟ نه
فقط رهاش میکنی ، و موش ها کم کم گرسنه شدن ، و یکی بعد از دیگری اونها شروع کردن به خوردن همدیگه ، تا زمانی که فقط دوتا ازونا باقی میمونه....دو بازمانده.
و بعدش چی میشه؟ اونها رو میکشی؟ نه
اونها رو میگیری و رهاشون میکنی بین درختها....حالا دیگه اونها نارگیل نمیخورند...اونها فقط موش میخورند...تو طبیعتشون رو تغییر دادی
"دو بازمانده .. این چیزیه که اونها مارو بهش تبدیل کردند"[/FONT]

[FONT=&quot]Skyfall| اسکای‌فال 2012| سام مندس[/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]+ شازده کوچولو: رو چه سیاره ای پایین اومدم؟
- مار: رو زمین... تو قارهٔ آفریقا
+ عجیبه!... پس رو زمین، آدما بهم نمیرسن ؟!
- اینجا کویره... تو کویر کسی زندگی نمیکنه... ولی زمین خیلی وسیعه...
+ (با نگاه به آسمان) به خودم میگم ستاره ها واسه این روشنن که هر کسی بتونه یک روز مال خودشُ پیدا کنه!... ستاره ی منو ببین... درست بالا سرمونه... اما چقدر دوره...
- اینجا اومدی چیکار ؟
+ با یه گل بگو مَگوم شده !... آدما کجان؟... آدم تو کویر یه خُرده احساس تنهایی میکنه
- پیش آدما هم احساس تنهایی میکنی !...[/FONT]

[FONT=&quot]The Little Prince (شازده کوچولو)- Stanley Donen[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: s_aa

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بعد از اجرای نمایش رویا[/FONT][FONT=&quot]...
- امین: چقد کارتون خوب بود...
+ رویا: خیلی ممنون...
- نه، جدا خیلی خوب بود
+ ممنونم... اگه میدونستم میاین براتون بلیط میزاشتم
- اشکال نداره... مهم نیست... فقط میخواستم اگه زحمتی نیست برا فردا شب اگه هست بلیط...
+ فردا شب ؟!... همین کارِ ما رو ؟!
- بله...
+ باشه، حتما... چند نفرین؟
- من ؟!... یه نفرم
+ دمِ در بگین مهمون رویا هستم
- چَشم... مهمون رویا خانم[/FONT]

[FONT=&quot]پرسه در مه- بهرام توکلی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]مونولوگ مریلا زارعی در فیلم دستهای خالی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حوریه (مریلا زارعی) :عین مراسم شب اعدامه مگه نه
با این شمع به دنیا اومدم نه یه ساله شدم
مامان یادته می گفتی دومین سال تولدم خرمشهر آزاد شد ...خرداد 61
دو،سه، چهار...بابا میومد ولی هیچ وقت نبود
شیش، هفت، هشت، نه...جشن تکلیف گرفتیم بابا دیگه نیومد
گفتی...
گفتی دشمن می خواسته کرمانشاه بگیره بابات اسیر شده دخترم
اسم عملیاتش چی بود آهان خودم میگم عملیات مرصاد ولی کرمانشاه که از خونه ی ما خیلی دور بود گفتی میاد تو درس بخون میاد بابات میاد خانم مهندسشو میاد... باشه...
یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پونزده، شونزده،هیفده...
اُسرا اومدن اما بابای من نیومد بعضی دوستای بابا اومدن یه چیزایی گفتن مامان سوخت من آتیش گرفتم مامان یادته دانشگاه قبول شدم چه ذوقی کردی بابا اصلا نمی دونست گریه کنه یا بخنده...
هیفده نه هیفده شمرده بودم هیجده، نوزده، بیست، بیست و یک، بیست و دو، بیست سه
بالاخره بابا اومد منم فوق لیسانس گرفتم نه خاموش شدم...[/FONT]
[FONT=&quot]****تولدم مبارک****[/FONT]
[FONT=&quot]دست بزنید
بابا
وای بابا نگاه کن مورچه هرو نگاه
می دونید که مورچه دویست سال عمر میکنه
البته اگه اعدام نشه
بابای من
بابا قوز نمی کنم به خدا قوز نمی کنم
ببین
چرا اینجوری می کنی قول می دم...قول میدم صاف و محکم وایسم
یعنی قول می دم یه طوری همچین راست سرم بیوفته تو گردی طناب...دار
قول می دم آبروتونبرم بابا قوز نمی کنم...[/FONT]
[FONT=&quot]دست های خالی| 1385| ابواقاسم طالبی[/FONT]
 

Similar threads

بالا