سه روایت ....سه دیدگاه....نظرشماچیه؟؟؟؟

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol:
این سه روایت کوتاه رو بخونید وحستون رو بگید :D:que::que:
نظرتون چیه؟ :confused::surprised::biggrin:
موفق باشید ;)


داستان اول

در خاطرات چارلي چاپلين آمده است كه چارلي چاپلين به دليل مشكلات روحي به روان پزشكي ناشناس مراجعه كرد .

روان پزشك پس از معاينه بيمار به او گفت كه داراي افسردگي و بيماري روحي هستي و چارلي چاپلين از او راه درمان را پرسيد . دكتر جواب داد : «راه حل مشكل تو شادي و نشاط است» و پس از آن به او توصيه اكيد كرد كه برنامه هاي طنز پديده جديد ،كه مردم از اوسخن مي گويند را تماشا كند .

چارلي از او پرسيد نام اين پديده چيست و پزشك گفت «چارلي چاپلين» .

چاپلين نگاهي به پزشك كرد و با لبخندي تلخ با او خداحافظي كرد.


داستان دوم

يکي از مديران آمريکايي که مدتي براي يک دوره آموزشي به ژاپن رفته بود ، تعريف کرده است که روزي از خياباني که چند ماشين در دو طرف آن پارک شده بود مي گذشتم رفتار جوانکي نظرم را جلب کرد .

او با جديت وحرارتي خاص مشغول تميز کردن يک ماشين بود ، بي اختيار ايستادم . مشاهده فردي که اين چنين در حفظ و تميزي ماشين خود مي کوشد مرا مجذوب کرده بود .

مرد جوان پس از تميز کردن ماشين و تنظيم آيينه هاي بغل ، راهش را گرفت و رفت ، چند متر آن طرفتر در ايستگاه اتوبوس منتظر ايستاد .

رفتار وي گيجم کرد . به او نزديک شدم و پرسيدم مگر آن ماشيني را که تميز کرديد متعلق به شما نبود ؟

نگاهي به من انداخت و با لبخندي گفت : من کارگر کارخانه اي هستم که آن ماشين از توليدات آن است . دلم نمي خواهد اتومبيلي را که ما ساخته ايم کثيف و نامرتب جلوه کند .

..............

.......

... حال مقايسه کنيد عملکرد ملت ما را!!


داستان سوم

هنگامي که ناسا برنامه ي فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکي روبرو شد . آنها دريافتند که خودکارهاي موجود در فضاي جاذبه کار نمي کنند ، جوهر خودکار به سمت پايين جريان نمي يابد و روي سطح کاغذ نمي ريزد. براي حل اين مشکل آنها شرکت مشاورين اندرسون را انتخاب کردند . تحقيقات بيش از يک دهه طول کشيد ، دوازده ميليون دلار صرف شد و در نهايت آنها خودکاري طراحي کردند که در محيط بدون جاذبه مي نوشت زير آب کار مي کرد ، روي هر سطحي حتي کريستال مي نوشت و در دماي زير صفر تا سيصد درجه ي سانتيگراد کار مي کرد ...

روس ها راه حل ساده تري داشتند ...
آنها از مداد استفاده کردند!!

;););)
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داستان اولت من رو ياد پيرپرپاژكي و مهران مديري ميندازه ... روحيه هيچكدومشون به اندازه اون چيزي كه تو فيلمهاشون ميبينيم شاد نيست ...حتي گويا يكيشون در يك دوره به افسردگي شديد دچار شده بود...
به نظرم آدم اون چيزي كه ميخواد باشه و نميتونه رو در رفتارش نشون ميده ولي از داخل ندايي ديگه مياد...
دومي آدم رو ياد كسايي ميندازه كه وقتي حرفي يا عملي رو انجام ميدند, خودشون رو در عواقب و مسايل مرتبط به اون مقصر ميدونند.. يه چيزي تو مايه هاي خدمات پس از فروش البته نه از نوع ايرانيش... وارانتي كه هيچي گارانتيش هم كيلوييه...
سومي سخته گفتنش ولي شرايطي رو درنظر بگير كه در اون مداد يك معضل باشه... براي قدمي به اين بزرگي ريسك استفاده ازمداد اگر يك در ميليارد هم باشه نبايد قبولش كرد... احتمالا الان روسي ها دارند از همون خودكار امريكايي استفاده ميكنند شايد مورد مصرف بهتري هم برااون خودكار پيدا شده باشه... و براي 100 سال ديگه و شرايط اون زمان به يك قدم جلوتر دارند فكر ميبكنند نه همون مداد 1000 سال پيش
 

spow

اخراجی موقت
داستان اولت من رو ياد پيرپرپاژكي و مهران مديري ميندازه ... روحيه هيچكدومشون به اندازه اون چيزي كه تو فيلمهاشون ميبينيم شاد نيست ...حتي گويا يكيشون در يك دوره به افسردگي شديد دچار شده بود...
به نظرم آدم اون چيزي كه ميخواد باشه و نميتونه رو در رفتارش نشون ميده ولي از داخل ندايي ديگه مياد...
دومي آدم رو ياد كسايي ميندازه كه وقتي حرفي يا عملي رو انجام ميدند, خودشون رو در عواقب و مسايل مرتبط به اون مقصر ميدونند.. يه چيزي تو مايه هاي خدمات پس از فروش البته نه از نوع ايرانيش... وارانتي كه هيچي گارانتيش هم كيلوييه...
سومي سخته گفتنش ولي شرايطي رو درنظر بگير كه در اون مداد يك معضل باشه... براي قدمي به اين بزرگي ريسك استفاده ازمداد اگر يك در ميليارد هم باشه نبايد قبولش كرد... احتمالا الان روسي ها دارند از همون خودكار امريكايي استفاده ميكنند شايد مورد مصرف بهتري هم برااون خودكار پيدا شده باشه... و براي 100 سال ديگه و شرايط اون زمان به يك قدم جلوتر دارند فكر ميبكنند نه همون مداد 1000 سال پيش

ممنون رفیق
منو یاد اون داستان هنرپیشه انداختی که میخواست بچه هارو بخندونه ولی بچه خودش اونروز مرده بود وبا هر گریش مردم بیشتر میخندیدن
گاهی اون چیزی که میبینیم همه اون چیزی که هست نیست
به قول چشمهارا باید شست جور دیگر باید دید ;):gol:
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان اولت من رو ياد پيرپرپاژكي و مهران مديري ميندازه ... روحيه هيچكدومشون به اندازه اون چيزي كه تو فيلمهاشون ميبينيم شاد نيست ...حتي گويا يكيشون در يك دوره به افسردگي شديد دچار شده بود...
به نظرم آدم اون چيزي كه ميخواد باشه و نميتونه رو در رفتارش نشون ميده ولي از داخل ندايي ديگه مياد...
دومي آدم رو ياد كسايي ميندازه كه وقتي حرفي يا عملي رو انجام ميدند, خودشون رو در عواقب و مسايل مرتبط به اون مقصر ميدونند.. يه چيزي تو مايه هاي خدمات پس از فروش البته نه از نوع ايرانيش... وارانتي كه هيچي گارانتيش هم كيلوييه...
سومي سخته گفتنش ولي شرايطي رو درنظر بگير كه در اون مداد يك معضل باشه... براي قدمي به اين بزرگي ريسك استفاده ازمداد اگر يك در ميليارد هم باشه نبايد قبولش كرد... احتمالا الان روسي ها دارند از همون خودكار امريكايي استفاده ميكنند شايد مورد مصرف بهتري هم برااون خودكار پيدا شده باشه... و براي 100 سال ديگه و شرايط اون زمان به يك قدم جلوتر دارند فكر ميبكنند نه همون مداد 1000 سال پيش

ممنون رفیق
منو یاد اون داستان هنرپیشه انداختی که میخواست بچه هارو بخندونه ولی بچه خودش اونروز مرده بود وبا هر گریش مردم بیشتر میخندیدن
گاهی اون چیزی که میبینیم همه اون چیزی که هست نیست
به قول چشمهارا باید شست جور دیگر باید دید ;):gol:
ممنون خیلی قشنگ بودن
 

nazilovelorn

عضو جدید
سلام دوست عزیز.

خیییییییییلی زیبا بود .ممنووووووووووووووووون.:w17::w17::w27::w27:
 
  • Like
واکنش ها: spow

FarnazT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اونچه که حق مطلب بود رو دوست عزیز bmd گفتن
بیش از اون گفتن گستاخی میشه.
حقیقت تلخ این سه داستان رو کسی میفهمه که خودش با عمق مفاهیمش زندگی کرده باشه.

اولین داستان برای من خیلی محسوس تر از دوتای دیگه بود. چون دارم باهاش زندگی میکنم :biggrin:;)

ممنون از شما رئیس که مثل همیشه مطالب جذاب و خواندنی تهیه میکنین.
مطالبی که با تکرار خوندنش کهنه نمیشن.
 

ikilo666

عضو جدید
خیلی خوب بود، البته هر کدوم یه حال هوایی دارند... اولیش با اینکه تکراری بود بازم بهتر بود...
 
  • Like
واکنش ها: spow

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی عزیز داستانات جالب بود شرمنده تشکر ندارم :(

در مورد داستان اولت باید بگم اونی که گریه می کنه یه درد داره اونی که می خنده هزار تا.

ژاپنیا این کارارو کردن که اینجوری پیشرفت کردن دیگه.

این یکی هم از هوش آمریکاییا نشات می گیره :D
 

SerpentoR

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر سه تاش فوق العاده بود. دم شما گرم
یاشاسین منیم گارداشیم
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اونچه که حق مطلب بود رو دوست عزیز bmd گفتن
بیش از اون گفتن گستاخی میشه.
حقیقت تلخ این سه داستان رو کسی میفهمه که خودش با عمق مفاهیمش زندگی کرده باشه.

اولین داستان برای من خیلی محسوس تر از دوتای دیگه بود. چون دارم باهاش زندگی میکنم :biggrin:;)

ممنون از شما رئیس که مثل همیشه مطالب جذاب و خواندنی تهیه میکنین.
مطالبی که با تکرار خوندنش کهنه نمیشن.
مرسی.. شما حق مطالب سنگینتر رو در موارد مشابه زیباتر به جا میارید خانم فرناز..
دیدن این پستهای قدیمی هم خاطره زاست هم غمزا..
روزای خوبی بودند برا همه و من بالاخص شاید
 

spow

اخراجی موقت
مرسی.. شما حق مطالب سنگینتر رو در موارد مشابه زیباتر به جا میارید خانم فرناز..
دیدن این پستهای قدیمی هم خاطره زاست هم غمزا..
روزای خوبی بودند برا همه و من بالاخص شاید

یامان گونلری دی قارداش
چیز بودن خیلی چیز یادش بخیر
دستت درد نکنه عزیز:gol:
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

forsha

عضو جدید
هر سه شون خیلی خوشل بودن من سومی رو بیشتر دوست داشتم:smile:
 
  • Like
واکنش ها: spow

bahare shad

عضو جدید
جالب بود.مخصوصا دومی.به حال خودمون و بی مسئولیتیمون افسوس خوردم.
 
بالا