نگاهم را به آسمان ميدوزم ... ابرها همچون قويي سپيد در ميان آبي آسمان درگردشند ...
دستانم را به اطراف باز ميكنم سرم را بالا ميگيرم نسيمي ملايم ميان گيسوانم به رقص مي آيد... و صورتم را مي نوازد. .
.در حالتي خلسه وار رها ميشوم ....
صداي ترنم پرندگان را ميشنوم صداي جويبار
و سردي بوسه هاي پي در پي علفهاي خيس را بر كف پاهايم...
و من با فشار انگشت پايي زمين را ترك ميگويم ... دلم از سينه كنده ميشود...شوقي كودكانه سراپايم را ميگيرد ... اشتياق رسيدن به اوج ... ميروم بالا ....
ميروم بالا.... بالاتر ... باز هم... آه....چه دل انگيز است اين پرواز ...
پروازي رويا گونه ... پر از اشتياق رفتن ....بازهم رفتن ... از اين زمين جدا گشتن...
در آسمان چرخي ميزنم . به اطراف مينگرم...
گلابتون