زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

(M&M)

کاربر بیش فعال
اون قدری خوب هست که ما رو راه بندازه!
یه تاپیک آموزش زبان داشتیم قبلنا مسئولش دردونه بود (منصوره) از وقتی عروس شد رفت خونه بخت، بخت کلاس زبان ما بسته شد!
اینجاس: زبانکده تالار کشاورزی

باعث افتخارم که کمکی کرده باشم. راستی یه سایتی هست که عضوش و فکر میکنم برای شروع بد نباشه.من که خوشم اومد. اگه خواستی یه نگاهی بهش بنداز.
http://www.english-quickly.com/
 

landscape3

مدیر تالار مقالات علمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
باعث افتخارم که کمکی کرده باشم. راستی یه سایتی هست که عضوش و فکر میکنم برای شروع بد نباشه.من که خوشم اومد. اگه خواستی یه نگاهی بهش بنداز.
http://www.english-quickly.com/
مهندس واسه مكالمه يه كاري واسه بچه ها انجام بده...بقيش كه حفظيه :cool:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردی بسیار ثروتمند که از نزدیکان امپراطور بود و در سرزمین مجاور ثروت کلانی داشت، از محبت و عشقی که رعایا ونزدیکانش نسبت به شیوانا داشتند به شدت آزرده بود. به همین خاطر روزی با خشم نزد شیوانا آمد و با لحن توهین آمیزی خطاب به شیوانا گفت: آهای پیر معرفت! من با خودم یکی از رعیت هایم را آورده ام و مقابل تو به او شلاق می زنم. به من نشان بده تو چگونه آن را تلافی می کنی.
شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. کفه ترازو پائین رفت و کفه دیگر بالا آمد. مرد ثروتمند شلاقی محکم بر پای رعیت وارد ساخت. فریاد رعیت شلاق خورده به آسمان رفت. هیچکس جرات اعتراض به فامیل امپراطور را نداشت و در نتیجه همه ساکت ماندند. مرد ثروتمند که سکوت جمع را دید لبخندی زد و گفت: پس قبول داری که همه درس های تو بیهوده و بی ارزش است!
هنوز سخنان مرد به پایان نرسیده بود که فریادی از بین همراهان مرد ثروتمند برخاست. پسر مرد ثروتمند همان لحظه به خاطر رم کردن اسبش به زمین سقوط کرده بود و پای راستش شکسته بود. مرد ثروتمند سراسیمه به سوی پسرش رفت و او را در آغوش گرفت و از همراهان خواست تا سریعاً به سراغ طبیب بروند.
در فاصله زمانی رسیدن طبیب، مرد ثروتمند به سوی شیوانا نیم نگاهی انداخت و با کمال حیرت دید که رعیت شلاق خورده لنگ لنگان خودش را به ترازوی شیوانا رساند و سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر ترازو انداخت. اکنون کفه پائین آمده، بالا رفت و کفه دیگر به سمت زمین آمد. می گویند آن مرد ثروتمند دیگر به مدرسه شیوانا قدم نگذاشت.
کفه ترازوی شما در ترازوی عدل الهی چگونه است؟!
 

landscape3

مدیر تالار مقالات علمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
مردی بسیار ثروتمند که از نزدیکان امپراطور بود و در سرزمین مجاور ثروت کلانی داشت، از محبت و عشقی که رعایا ونزدیکانش نسبت به شیوانا داشتند به شدت آزرده بود. به همین خاطر روزی با خشم نزد شیوانا آمد و با لحن توهین آمیزی خطاب به شیوانا گفت: آهای پیر معرفت! من با خودم یکی از رعیت هایم را آورده ام و مقابل تو به او شلاق می زنم. به من نشان بده تو چگونه آن را تلافی می کنی.
شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. کفه ترازو پائین رفت و کفه دیگر بالا آمد. مرد ثروتمند شلاقی محکم بر پای رعیت وارد ساخت. فریاد رعیت شلاق خورده به آسمان رفت. هیچکس جرات اعتراض به فامیل امپراطور را نداشت و در نتیجه همه ساکت ماندند. مرد ثروتمند که سکوت جمع را دید لبخندی زد و گفت: پس قبول داری که همه درس های تو بیهوده و بی ارزش است!
هنوز سخنان مرد به پایان نرسیده بود که فریادی از بین همراهان مرد ثروتمند برخاست. پسر مرد ثروتمند همان لحظه به خاطر رم کردن اسبش به زمین سقوط کرده بود و پای راستش شکسته بود. مرد ثروتمند سراسیمه به سوی پسرش رفت و او را در آغوش گرفت و از همراهان خواست تا سریعاً به سراغ طبیب بروند.
در فاصله زمانی رسیدن طبیب، مرد ثروتمند به سوی شیوانا نیم نگاهی انداخت و با کمال حیرت دید که رعیت شلاق خورده لنگ لنگان خودش را به ترازوی شیوانا رساند و سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر ترازو انداخت. اکنون کفه پائین آمده، بالا رفت و کفه دیگر به سمت زمین آمد. می گویند آن مرد ثروتمند دیگر به مدرسه شیوانا قدم نگذاشت.
کفه ترازوی شما در ترازوی عدل الهی چگونه است؟!
قابل تامل بودد_ما داريم به كجا ميريم واقعا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمهای ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند.

همان ها که همیشه هستند،

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمر شان کوتاه است.

بس که هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب می دهند..


 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
آدمهای ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند.

همان ها که همیشه هستند،

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمر شان کوتاه است.

بس که هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب می دهند..


منم دوست دارم !!! قربونت :D
 

landscape3

مدیر تالار مقالات علمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آدمهای ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند.

همان ها که همیشه هستند،

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمر شان کوتاه است.

بس که هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب می دهند..


بايد بر دستشان بوسه زد:cool:
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
رفتم عابربانک نوشت زبان خود را وارد کنید...

به هزار زحمت تونستم از اونجا که کارت رو وارد میکنن زبونم رو داخل کنم!!
زبونم رو برق گرفت...

خواستم بگم رفقا گول این حرفهارو نخورید... دروغه!
 

m sadeq

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم عابربانک نوشت زبان خود را وارد کنید...

به هزار زحمت تونستم از اونجا که کارت رو وارد میکنن زبونم رو داخل کنم!!
زبونم رو برق گرفت...

خواستم بگم رفقا گول این حرفهارو نخورید... دروغه!

خوب شد گفتی
میگم چرا اینقد سخته
 

landscape3

مدیر تالار مقالات علمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
رفتم عابربانک نوشت زبان خود را وارد کنید...

به هزار زحمت تونستم از اونجا که کارت رو وارد میکنن زبونم رو داخل کنم!!
زبونم رو برق گرفت...

خواستم بگم رفقا گول این حرفهارو نخورید... دروغه!
:biggrin::biggrin:
 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
رفتم عابربانک نوشت زبان خود را وارد کنید...

به هزار زحمت تونستم از اونجا که کارت رو وارد میکنن زبونم رو داخل کنم!!
زبونم رو برق گرفت...

خواستم بگم رفقا گول این حرفهارو نخورید... دروغه!
:w15:
 
بالا