زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هان....بله بله بله....:surprised:
تبریک میگم افشین خان!!!!:D

مرسی :gol:

چیه؟ درسته دیگه...میخوای بگی ذکاوت درسته؟:eek:
حالا اشکال نداره چون امروز روزته باشه ذکاوت درسته...:redface:
ایشاله اونم پیدا میکنی...:D

همین زکاوت رو تو گوگل سرچ کن ببین چی می بینی ! :D
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ذکاوت . [ ذَ وَ ] (اِمص ) در تداول فارسی بمعنی ذکاء مستعمل است .
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

عقل-فراست

الان چی شد؟ دیدی درست بوددددد!

اینم ببین :

 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
سلام

خب بشین درس بخون حوصله ات میاد سر جاش :biggrin:

چه درسی بخونم !!!
اخه مثلا یعنی تعطیلیمون !!! بعد عید !!!!

4روز من تو خونم همش تو باشگاه هی دارم درس میخونم دیگه !!!خدا شاهده کم اسپم کردم !!!
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه درسی بخونم !!!
اخه مثلا یعنی تعطیلیمون !!! بعد عید !!!!

4روز من تو خونم همش تو باشگاه هی دارم درس میخونم دیگه !!!خدا شاهده کم اسپم کردم !!!


هوووم [SIZE=-1]
[/SIZE]

خب پس برو بیرون یه دوری بزن
 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
هوووم [SIZE=-1]
[/SIZE]

خب پس برو بیرون یه دوری بزن

با کی برم !!!
تنهایی که حال نمیده !!!
خواهرم امتحان داره برا همین کلا خانواده که هیشکی !!
دوست هام همشون با خانواده هاشون رفتن بیرون !!!
 

Sorin Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب دیگه دوستان همیشه بیدار شبتون بخیر....خوابای گل گلی مقتضای رشته تون ببینین!!!
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلامممم خوبین ؟ بچه ها از ریحانه خبر دارین ؟ یادش بخیر ایام امتحانات ساعت 1 میومد نت :biggrin:
 

Mr.Pouyan

عضو جدید
کاربر ممتاز
از یک جایی به بعد فهمیدم برای بهتر شدن باید تکان خورد. کار کرد. تغییر وضعیت داد. زد بیرون. آدم جدید دید. آدم‌های بی‌ربط و روابط بی‌دلیل را بی‌خیال شد. آدم‌های آزاردهنده و قضاوت‌گر را اخراج کرد. رفیق نو، حال نو، عشق نو پیدا کرد. از یک جایی به بعد فهمیدم برای بهتر شدن باید از روزهای نکبت گذشته کند و نگذاشت آدم‌ها و خاطره‌ها کرم حافظه و روح شوند. از یک جایی به بعد قفل و بند رفاقت‌هایم را محکم کردم. زیادی‌ها را بی‌خیال شدم. اتفاقی افتاده که قبلن امکان نداشت بیفتد. نمی‌توانستم. ولی الان می‌توانم. آدمی که به هر دلیلی آزارم بدهد را تا جایی که بشود نمی‌بینم و اگر دست بدهد توی چشم‌هاش نگاه می‌کنم و می‌گویم دیگر نمی‌خواهم ببینمت. این‌طوری اندازه فقط یک کف دست آدم ناب و دوست‌داشتنی دارم که وقت‌هایی که می‌خواهم‌شان هستند. بهترین لحظه‌هایم با آن‌ها می‌گذرد. لحظه‌هایی که باهشان هستم غم‌خوردن نه مجاز است و نه ممکن. دیشب بعد از اینکه از جلسه امتحان زدم بیرون و دیدم‌شان، فهمیدم فقط همین چندتا آدم و همین شهر کوچک و پیر برای خوب‌ بودن‌ام‌ بس‌اند. چیز دیگری نمی‌خواهم. نه آدم بیشتر، نه شهر بزرگ‌تر.
 

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
پویان متنت رو خیلی دوست میداشتم
ولی متاسفانه نمیشه از بعضی ادمها راحت شد
همیشه هستن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا