زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]از دختره پرسیدم با کدوم [/FONT][FONT=&quot]Browser[/FONT][FONT=&quot] با اینترنت داری کار میکنی؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]سافاری؟ اکسپلورر؟ اپرا؟ فایرفاکس؟ … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]میگه با اون که اولش گوگل رو باز میکنه [/FONT]
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
فقط میتونم بگم متاسفم!

فقط میتونم بگم متاسفم!

 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخت آشفته و غمگین بودم…

به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم...

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،

دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود... دفتر مشق حسن گم شده بود این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا

همچنان می لرزید...

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"

” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد... گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کردو سپس ساکت شد... همچنان می گریید... مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام …. او به من یاد بداد درس زیبایی را... که به هنگامه ی خشم نه به دل تصمیمی نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی *** یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز... با خشونت هرگز...

































































 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلامممممممممم دلم برای اینجا تنگیده بود.... خوبین ؟
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
ازچه نظرمتاسفین؟

از نظر اینکه دیگه مسخرشو درآوردند!!!
شنیدین تاحالا هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد!؟
خیلی خیلی زشته که میان 1 میله پرچم میزنن زیر بغل فردوسی !
1 پارچه سیاه هم میزنن رو شونه هاش که مثلا شاله....
حماقت تا به کی .......
از دو دیدگاه به موضوع نگاه کنین
1-حرمت کسی که سالروزش بوده
2-از هر جوب آبی نمیشه ماهی گرفت !

امضاشو

خخخخخخخخخخ :D
قابل شوما رو نداره :)
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
باورم بوده و هست مهربانی زیباست
و خدا خنده به لب باز نشسته ست کنار بغضم
پنجره باز و خدا
با من از نور...از افسانه شدن می گوید
میشود باور من
میرسد... شاید دیر...
می رسد ...

 

AMIR-ALI

عضو جدید
هیی
بعد از چند وقت اومدم
یه چیزاییش خوب شده
مثلا اینکه اون خزعبلات دیگه این پاین نیست
یه چیزاییشم بد شده
مثل این چرندیاتی که این یارو و امثالهم تو تبلیغاتشون بلغور میکنن
 

shalizeh-0123

عضو جدید
هیی
بعد از چند وقت اومدم
یه چیزاییش خوب شده
مثلا اینکه اون خزعبلات دیگه این پاین نیست
یه چیزاییشم بد شده
مثل این چرندیاتی که این یارو و امثالهم تو تبلیغاتشون بلغور میکنن

سلام
خوش اومدين............
كدوم تبليغات؟؟؟؟:surprised:
 

AMIR-ALI

عضو جدید
اینم همین دور و برا دیدم
از یه نقطه نظری جالب بود

از تفکرات يک سگ :

هی ..... اين خلايقی که من با آنها زندگی می کنم ؛ غذايم ميدهند ؛ دوستم دارند ؛ خانه گرم و زيبايی به من داده اند ؛ خشک و ترم می کنند . اينها " خدا " هستند .


از تفکرات يک گربه :

هی .....اين خلايقی که من با آنها زندگی می کنم ؛ غذايم ميدهند ؛دوستم دارند ؛ خانه گرم و زيبايی به من داده اند ؛ خشک و ترم می کنند . " من " خدا هستم !!
 

AMIR-ALI

عضو جدید
اسمم؟؟؟ياد كي؟؟؟:que:
آره تازه تبليغاتو تو وقايع اتفاقيه ديدم..............
عجباااااااااااااااااا !!!:eek:
اون ولش کن
الان داشتم این تاپیک میدیدم
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/315800-خلقت-اجباری/page9?p=4965582#post4965582
خیلی جالب هست یک سری متعصب جاهل مدعی هستند
اصلا انگیزشون از بحث نمیدونم چیه
فکر کنم با تاکید بر حماقتشون به ارامش کاذب میرسن
میگم تو هم مال ساری هستی ؟
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضیا چه تند تند آواتار عوض میکنن...:D
قابل توجه گیاهان دارویی!
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیخواهم نبودنت

از شمارش انگشتانم بیشتر شود!

اما این روزها کاری از

.
.
.
.
دستانم برنمی آید...!
 
بالا