زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عجبببببببببببب.......
شش ساعته میخوام انتخاب واحد کنم واسه دختر خالم نمیشه....
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
http://roro1.blogfa.com/post-160.aspxحقیقت تلخه


بین ماشین هایی که پشت چراغ قرمز گیر افتادن درحرکته .کسی تو این گرمای کلافه کننده ازش مریم و رز قرمز پلاسیده اش رو نمیخره.نگاهش خسته و کلافه اس. نگاهش میکنم و تو ذهنم ظاهرش رو عوض میکنم.حالا اون به جای این مانتوی گشاد سرمه ای یه مانتوی نخی خنک و نازک کرم رنگ تنشه با جین کاغذی آبی آسمانی و صندل لاانگشتی صورتی.موهای پلاتینه اش از زیر شال نازک صورتیش برق میزنه.حالا حتی اگه گل هایی که میفروشه از اینم پلاسیده تر بود و اگه هوا از اینم گرم تر ....کمتر ماشینی بدون خریدن گل از کنارش رد میشد. سر کوچه از تاکسی پیاده میشم.باغبان خمیده ی پیر داره چمن های پارک رو مرتب میکنه .درحالیکه تمام جسم فرتوتش از حرکت دستگاه چمن زن به رعشه افتاده. نگاهش میکنم .و تو ذهنم ظاهرش رو عوض میکنم.چهره ی مهربونش رو تصور میکنم تو کت شلوار چهارخونه ی قهوه ای.با عصای منبت کاری و کفش های واکس خورده که سیگاری خاموش گوشه ی لبشه و تو آلاچیق ته پارک نشسته و داره کتاب میخونه. حداقل مطمئنم دیگه مشتری های فست فود روبروی پارک، ته مانده های ساندویچشون رو بهش تعارف نمیکنن و احترامش سرجاشه.
میام به سمت خونه. از کنار میوه فروشی رد میشم.عین همیشه شاگرد مغازه میوه فروشی داره خرید های خانومای محترم که بار بیش از 200 گرم نباید بلند کنن رو میذاره تو ماشین براشون و بعد نهایتا خانوم محترم با کلی فیس و افاده یه هزاری میده بهش.بهش نگاه میکنم و تو ذهنم ظاهرش رو عوش میکنم. حالا میبینم این شلوار جین "دی اند جی" و کتونی "ری بوک" و عینک "پلیس" باعث شده چقدر بقیه بهش نگاه بهتری داشته باشن. وای به روزی که یه" x6" هم زیر پاش باشه.
میرسم خونه و فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم که چرا اینهمه ظاهر و جایگاه آدما تو احترامی که بهشون گذاشته میشه و نگاهی که بهشون میشه مهمه. از کی اینهمه مهم شده؟؟؟
 

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://roro1.blogfa.com/post-160.aspxحقیقت تلخه


بین ماشین هایی که پشت چراغ قرمز گیر افتادن درحرکته .کسی تو این گرمای کلافه کننده ازش مریم و رز قرمز پلاسیده اش رو نمیخره.نگاهش خسته و کلافه اس. نگاهش میکنم و تو ذهنم ظاهرش رو عوض میکنم.حالا اون به جای این مانتوی گشاد سرمه ای یه مانتوی نخی خنک و نازک کرم رنگ تنشه با جین کاغذی آبی آسمانی و صندل لاانگشتی صورتی.موهای پلاتینه اش از زیر شال نازک صورتیش برق میزنه.حالا حتی اگه گل هایی که میفروشه از اینم پلاسیده تر بود و اگه هوا از اینم گرم تر ....کمتر ماشینی بدون خریدن گل از کنارش رد میشد. سر کوچه از تاکسی پیاده میشم.باغبان خمیده ی پیر داره چمن های پارک رو مرتب میکنه .درحالیکه تمام جسم فرتوتش از حرکت دستگاه چمن زن به رعشه افتاده. نگاهش میکنم .و تو ذهنم ظاهرش رو عوض میکنم.چهره ی مهربونش رو تصور میکنم تو کت شلوار چهارخونه ی قهوه ای.با عصای منبت کاری و کفش های واکس خورده که سیگاری خاموش گوشه ی لبشه و تو آلاچیق ته پارک نشسته و داره کتاب میخونه. حداقل مطمئنم دیگه مشتری های فست فود روبروی پارک، ته مانده های ساندویچشون رو بهش تعارف نمیکنن و احترامش سرجاشه.
میام به سمت خونه. از کنار میوه فروشی رد میشم.عین همیشه شاگرد مغازه میوه فروشی داره خرید های خانومای محترم که بار بیش از 200 گرم نباید بلند کنن رو میذاره تو ماشین براشون و بعد نهایتا خانوم محترم با کلی فیس و افاده یه هزاری میده بهش.بهش نگاه میکنم و تو ذهنم ظاهرش رو عوش میکنم. حالا میبینم این شلوار جین "دی اند جی" و کتونی "ری بوک" و عینک "پلیس" باعث شده چقدر بقیه بهش نگاه بهتری داشته باشن. وای به روزی که یه" x6" هم زیر پاش باشه.
میرسم خونه و فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم که چرا اینهمه ظاهر و جایگاه آدما تو احترامی که بهشون گذاشته میشه و نگاهی که بهشون میشه مهمه. از کی اینهمه مهم شده؟؟؟
مرسی مریمی...جدا چیز بدیه...ظاهر بینی...
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
4 (1 عضو & 3 مهمان)

خیلی دوست دارم بدونم اون سه تا مهمانه از کجان؟ مگه خواب ندارن؟ مثل من شدن حتما:دی
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم احسنت به مرام آهن بعد از چند وقت كه ازش خبر نگيري خودش زنگ ميزنه ..!

قبلا پـــیاز اشکمون رو در میاورد............حالا قیمتش

حقیقت تلخه


بین ماشین هایی که پشت چراغ قرمز گیر افتادن درحرکته .کسی تو این گرمای کلافه کننده ازش مریم و رز قرمز پلاسیده اش رو نمیخره.نگاهش خسته و کلافه اس. نگاهش میکنم و تو ذهنم ظاهرش رو عوض میکنم.حالا اون به جای این مانتوی گشاد سرمه ای یه مانتوی نخی خنک و نازک کرم رنگ تنشه با جین کاغذی آبی آسمانی و صندل لاانگشتی صورتی.موهای پلاتینه اش از زیر شال نازک صورتیش برق میزنه.حالا حتی اگه گل هایی که میفروشه از اینم پلاسیده تر بود و اگه هوا از اینم گرم تر ....کمتر ماشینی بدون خریدن گل از کنارش رد میشد. سر کوچه از تاکسی پیاده میشم.باغبان خمیده ی پیر داره چمن های پارک رو مرتب میکنه .درحالیکه تمام جسم فرتوتش از حرکت دستگاه چمن زن به رعشه افتاده. نگاهش میکنم .و تو ذهنم ظاهرش رو عوض میکنم.چهره ی مهربونش رو تصور میکنم تو کت شلوار چهارخونه ی قهوه ای.با عصای منبت کاری و کفش های واکس خورده که سیگاری خاموش گوشه ی لبشه و تو آلاچیق ته پارک نشسته و داره کتاب میخونه. حداقل مطمئنم دیگه مشتری های فست فود روبروی پارک، ته مانده های ساندویچشون رو بهش تعارف نمیکنن و احترامش سرجاشه.
میام به سمت خونه. از کنار میوه فروشی رد میشم.عین همیشه شاگرد مغازه میوه فروشی داره خرید های خانومای محترم که بار بیش از 200 گرم نباید بلند کنن رو میذاره تو ماشین براشون و بعد نهایتا خانوم محترم با کلی فیس و افاده یه هزاری میده بهش.بهش نگاه میکنم و تو ذهنم ظاهرش رو عوش میکنم. حالا میبینم این شلوار جین "دی اند جی" و کتونی "ری بوک" و عینک "پلیس" باعث شده چقدر بقیه بهش نگاه بهتری داشته باشن. وای به روزی که یه" x6" هم زیر پاش باشه.
میرسم خونه و فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم که چرا اینهمه ظاهر و جایگاه آدما تو احترامی که بهشون گذاشته میشه و نگاهی که بهشون میشه مهمه. از کی اینهمه مهم شده؟؟؟
:w27::w27::w27::w27:
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز

 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.چه کمکی از دستمون برمیاد؟

نمی دونم کلی کارباید انجام بدم اما میام اینجا میشینم و تو نت ولو هستم .
دستم به کار نمیره

چیه خوشحال شدی این روگفتم


:surprised::surprised::surprised::surprised::surprised: بیا چشامو کامل باز کردم:eek::eek:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا