زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

elo0ne_lady

عضو جدید
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
 

elo0ne_lady

عضو جدید
گل من گریه نکن هیش کی جوابت نمی ده
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سرت و بالا نکن هیش کی نگاهت نمی ده [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قلبت و پاره نکن اینجا تموم قصشون[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آخر قصه یعنی شاه پری حق و حسابت نمی ده [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]توی دل غوغا نکن ستاره ها قربونی ان [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اشک چشم من و تو گریه نجاتت نمی ده [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این سکوت کهنه رو تو قلب من تنها نکن [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تیک و تاک ساعت قلب من دیگه فرصت خوابت نمی ده[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اشکات و گوله نکن ابر بهار آخرشه [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یعنی وقتی که دیگه زدی گلی ثوابت نمی ده [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گل من شبنم قلبت و دیگه پاک نکن [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صدای ابری یعنی خدا نجاتت نمی ده[/FONT]
 

elo0ne_lady

عضو جدید
آن روز که از من پرسیدند : امسال چه آروزیی داری ؟


باورت میشه هر چقدر فکر کردم هیچ آرزویی نداشتم !



و گفتم : شادی .


حوالی غروب دلگیر بهار است و دلم باز گرفته است ...


به یاد روزی افتادم که از بهانه های دلتنگی ام سراغ کیفت رفتم


( البته با اجازه ! )


یک برگ کاغذ توجه ام را جلب کرد


معلوم بود خیلی دوسش داشتی که این همه مدت نگهش داشتی !


با احتیاط باز کردم تا پاره نشه و خواندم :


"دوستت دارم


من دلاویزترین شعر جهان یافته ام


این گل سرخ من است


دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق


که بری خانه دشمن،


که نشانی بر دوست،


در دل مردم عالم به خدا


نور خواهد بخشید


تو هم ای خوب من! این نکته به تکرار بگو!


این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت


نه به یک بار به ده بار که صد بار بگو


((دوستم داری)) را وز من بسیار بپرس


((دوستت دارم)) را با من بسیار بگو
 

elo0ne_lady

عضو جدید
دلم از هر چه در این شهر ودیار است گرفت
دلم از هر نفسی کز پی ما رفت گرفت
دلم از این همه رنگ.این همه تصویر قشنگ بیزار شد
دل من میخواهد فریاد بلندی بکشد
در سکوت شهر ادمها هیچ کس نیست
دل من هم ساکت.غرق در پرسش محض
رفت و از هرچه دروغ است گریخت
ودر این جنگ بزرگ.من و من مانده در این میدانیم:cry::cry::cry:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
بارون که می باره تو هم دلت میخواد هیشکی بهت نگه "آهای پنجره ها رو ببند"
میخوای سردت بشه اصلا دوست داری همه دریچه ها باز بشن روبه سرمای صفر درجه"

بارون که می باره تو هم دوست داری تموم واژه هاتو بریزی کف دستت ...بعد هم دستت رو بگیری بیرون ...زیر قطره ها...کلمه هات بشن عین بارون...
بارون که می باره تو هم عجیب دلت هوایی میشه ...
چقدر می فهمم ...که دلت می خواد قطره هارو زیارت کنی...زل بزنی به همون قطره هایی که جا خوش کردن گوشه چشمت نمیذارن جایی رو تماشا کنی...
بارون که می باره تازه دوست داری برگردی به اصل اصل خودت...اونوقت عجیب میشی خاک بارون خورده که همه ی همه ات تر شده...نجیب و پاک...
« خوبه دیگه نمی شنوم که بگی عجیب دلم گرفته» گرفتگی ها خودشون خیس میشن و رها ...
بارون که می باره دلت می خواد بری تو کوچه و همه ی پاییز رو از بر کنی...می دونم تو هم دلت نمیاد پا بذاری رو برگها و محض خاطر بچگی هامون صدای خش خشوشون رو در بیاری...
بارون که می باره ... توی چاردیواری اگه نفس بکشی آیینه ها دلگیر و دل چرکین میشن...تو رو به آیینه ها قسم... همه ی خودت رو ببر زیر سقف آسمون...
بارون که می باره...
... بارون که...
... ...
آهای بارون داره می باره... یادت نره چترت رو جا بذاری...
...:cry:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
چشمانم!
چه مظلومانه در جستجوي نگاهيست.
دستانم!
چه غريبانه درپي لمس دستي ست.
اما............!!!
بگوييد به چشمان خيسم، وبه دستان سردم .. نیست آنچه در پی آنید..
بازیچه ی دست روزگار اينبار ….. شماييد. :cry:
 

moloud

عضو جدید
دلتنگي هاي من!!!
تنهاييم را دوست دارم ...چون احساس ميکنم مرا بتو نزديک ميکند..
جان شيرينم!؟
دل سرکشم با ياد تو آرام مي گيرد و روح سرگردانم را به سرمنزل مقصود مي برد.
حس مي کنم فاصله ما که تا ابديت ميرسيد کمتر شده
چيزي بين من و تو قرار نگرفته
مي بايست درمان دل کنم
قرب تو دلي پاک و بي ريا مي خواهد ..اميد بر آن دارم که ميسر گردد
تا ببينم آنچه بايد....
ياحق
 

مبینا

کاربر فعال
نگاه غریبانه شب رادوست دارم ،امشب برای قطرات باران ،برای حس قشنگ شاعرانه ورویای زیبای داستانهایم دلتنگم ،هرچند همه احساسها زیبا هستند .
تنهایی از آن اوست وتو هرگز تنها نیستی حتی در برابر هزاران نا همواری، زیرا او با توست:gol::gol::gol:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
واي اگر ديروز برگردد

لحظه ي امروز من باشد

قلعه تاريك تنهايي

چار ديوارش ز هم پاشد
...
 

elo0ne_lady

عضو جدید
قلبم امشب
از درد غمی
به خودش می پیچد
من به دنبال کلامی در ذهن
که بگویم.
چیست این غم
و نمی یابم کلامی
بارها پرسیدم از خود
شعر گفتن ها را چه سود
نه کسی می خواند
نه کسی می شنود
واگرهم که شنید
تو بدان
عمق کلامت را
نمی فهمد...:cry:
 

ali 01

عضو جدید
عشق را زمانی فهمیدم که زمزمه های دوری به گوشم رسید
 

elo0ne_lady

عضو جدید
هواي امشب دلم باراني است.........
چقدر دور برم خاك دلتنگيست........
سخت است آوازي در گلو باشد.........
اما اميدي براي سردادن نيست......
 

مبینا

کاربر فعال
امشب دلم خیلی گرفته، به یاد کسانی که دیگردر کنارمان نیستند ،کسانی که سکوتشان مانند نگاهشان پر معنا بود امشب می خواهم یاد کسانی را تازه کنم که غریبانه آمدند و غریبانه رفتند .وکسانی بعد از ازدست دادنشان ندای سوزناکی ازقلب برخواست کسانی هنوزهم باورم نمی شود که دگر نیستند.

دستی که قلم میزند این خاطرها را
روزی بنگارد غم جان کندن مارا

یادشان وروحشان سبزباد:gol::gol::gol:
 

emeli_amn

عضو جدید
بارها گفتم وباردگر میگویم عاشق آن کسم که از بندجهان آزاد است
SA دوستت دارم
 

elo0ne_lady

عضو جدید
اگه يه روز آسمون دلت ابري شد، از دست زمونه و آدمهاش خسته شدي، حتي نفس كشيدن هم برات تكراري شد! يا شايد اگه دست روزگار، نقاش خاطره هاي بد شد، قلبت رو شكست و اشكت رو جاري كرد، اگر ميون اينهمه فكر و خيال، ياد من افتادي، ياد نوشته هاي ساده من، دلم ميخواد غصه اي به غصه هات اضافه نكنم.
دلم ميخواد براي چشمه چشمهات، آب حيات نباشم. شاعر غزل هاي پاره پاره و قافيه هاي دلشكسته نباشم. اگه يه روز دلت گرفت، از ته دل بگو... خدايا !
صدا بزن خدايي رو كه سختي و غم رو براي هيچ بنده اي نميخواد. اگه امتحانت ميكنه يعني دلش ميخواد بزرگ و بزرگتر بشي. نزديك و نزديك تر. گفتگو كن با تنها كسي كه ميتوني بهش بگي: خداي من! و بشنو! صدايي كه ميگه: بله! بنده من! اگه صداش رو شنيدي، بعد از همه درد و دل كردن ها، آروم شدن ها... بعد از اينكه گل خنده به روي صورتت برگشت، يه خواهش كوچيك! اگه قبول كني. براي من هم دعا كن.
شايد براي آرزوهاي خوب كردن، دعاهاي خير كردن براي پرواز توي قلب آسمونها، عروج تا عرش خدا فرصت خيلي كوتاه باشه. اگه يه روز آسمون دلت ابري شد، براي من هم دعا كن.:cry::gol:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
کاش مي دانستي چقدر دلم از اين روزهاي سرد
بي تو بودن گرفته
کاش مي دانستي چقدر دلم براي ضرب آهنگ قدمهايت
گرمي نفسهايت، مهرباني صدايت تنگ شده
کاش مي دانستي چقدر دلواپس تو‌ام
کاش مي دانستي چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم
این همه که من به تو فکر کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
 

HESSAM58

کاربر فعال
وقتی کوچک بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم.......:gol::heart:
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم......:gol::heart:
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را می توان از نگاهش خواند.....:gol::heart:
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد...:gol::heart:
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم.....:gol::heart::gol:
 

HESSAM58

کاربر فعال
:gol:آبی تر از آنیم که بیرنگ بمیریم:gol:
:gol:از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم:gol:
:gol:تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم:gol:
:gol:شاید خدا خواست که دلتنگ بمیریم:gol:
 

elo0ne_lady

عضو جدید
سکوت نه از بي صداييست. نفس هست و حرف هم. ناگفته ها و گفته شده ها. شنيده ها و نشنيده ها. سکوت از نبودن بغض نيست. از بي دردي نيست. سکوت از عادت نيست. از روزمرگي و فراموش شدگي. از خواب و رخوت و بي حوصلگي. از دلتنگي. سکوت از فريادهاي در گلو مانده است و نعره هايي که هيچ وقت شنيده نشد. همه چيز هست و گوشي نيست براي شنيدن. جز سکوتي که گاه و بيگاه همدم فريادهايي است که بي خبر و ناخواسته از روزهايي دور ميايد. از دلتنگيهايي که فراموش شده. از خيانتهايي که به روزگار شده. نه انگار.... باز هم حرفي نيست.
 

elo0ne_lady

عضو جدید
دلتنگي هاي هميشگي، اشتباهات هميشگي، اشک هاي هميشگي و غصه هاي هميشگي مرا به جنون هميشگي مي کشاند.
اين قانون ذاتي من است. قانون منزجر کننده طبيعت بشريت ...
انساني همواره پيچيده و عجيب، کسي که براي دلتنگي هايش اشک مي ريزد.
اين است که اين چنين مرا از خود بيزار مي کند.
مي خواهم استوار باشم، سخت و پابرجا ...
مي خواهم دل سنگ شوم، مي خواهم چون يک بت به زندگي خويش ادامه دهم، با قلبي سنگي و سرد
و پابرجا چون کوه، کوهي که با طوفان هاي وحشيانه و با هزار هزار جنگ خونين همچنان استوار مي ماند.
بي هيچ اعتنايي، بي هيچ احساس و حرکت و تشويشي ...
مي خواهم ديگر بغضي براي گريستن نداشته باشم
مي خواهم ديگر دستي براي حس کردن نداشته باشم
مي خواهم ديگر قلبي براي تپيدن و چشمي براي ديدن نداشته باشم
مي خواهم سنگ شوم،
بي روح، بي احساس، بي چشم، بي بغض و اندوه ...
اين است پسر سخت و بي احساسي که توان زيستن خواهد داشت.
توان ماندن و زندگي در اين زمانه بي رحم و وحشي،
عصر قلب هاي فولادي
عصر شکارچيان ماهري که به يک چشم بر هم زدن تو را پاره پاره مي کنند
وقلبت را با بي مهري مي درند
و روحت را چون پس مانده هاي غذايشان تف مي کنند ...
اين است روزگار عشق هاي مصنوعي و شيشه اي ...
اين است روزگار دوست داشتن بي محبت و بي احساس ...
اين است روزگاري که يکديگر را لمس مي کنيد بي آنکه روحتان در هم آميخته باشد ...
براي ابد بر اين روزگار بد مي گريم
براي ابد بر اين روزگار بد خون دل مي خورم
و براي ابد بر اين روزگار بد رنج مي کشم ...
 

HESSAM58

کاربر فعال
خدایا کمکم کن تا در این کشاکش زمانه تا در این زندان زمانه بتوانم سختی ها را تحمل کنم تا بتوانم عاشق بمانم و روزی همانند مجنون سر را بر زمین نهم و عاشقانه جان دهم و تا لحظه آخر زندگی در این جهان عاشق بمانم و هیچ بیشتر از این هم از تو نمی خواهم پس مرا در یاب و تو خدائی و می توانی همه چیز را در یک چشم بر هم زدن محیا کنی , پس چشم بر هم بزن و مرا رها کن از این همه غم ......:gol::gol:
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر نسیم یاد تو
گیسوان کوچه های غربتم را نوازش دهد
خاتون اشعارم همیشه بارانی خواهد ماند
خاتون من؛
فرشته کوچک شبهای تنهایی ام!
خاطره سبز سالهای نگاه و تبسم و پرواز
واژه های دوستت دارم!
از ثانیه های سکوت و انتظار تا لحظه لبریزی
احساس رویش
آرام، گرم، صبور
سرشار از حضور
بر پیچک اشعارم بتاب...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بخوان خدا را به لحن عشق
او در نبسته است

ديوار را
تو گرد وجود خويش بسته اي ...

 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند
که من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری
هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد
عطش دارم!
بگو کی بر دلم یکریز می باری؟!
 

bahar_nice

عضو جدید
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد، باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد، غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر، با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد، خاک کم آب شده مثل کویری تشنه، شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد، سیب هر سال در این فصل شکوفا میشد، باغبان کرده فراموش که سیبی دارد :gol:
 

ghisoo_tala

عضو جدید
هيچ كس ويرانيم را حس نكرد.وسعت تنهايم راحس نكرد ، درميان خندهاي تلخ من گريه پنهانيم راحس نكرد، درهجوم لحظه هاي بي كسي درد بي كس ماندنم راحس نكرد، آن كه با آغازمن مأنوس بودلحظه پايانيم راحس نكرد.:gol:
 

ghisoo_tala

عضو جدید
الهى به بهشت و حور چه نازم؛ مرا ديده اي ده كه از هر نظر بهشتي سازم:gol:
 
بالا