روزای خوش زندگی.....

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز خوب ؟ ،،، خب من پایان یک سری از روزای بدمو تحریر می کنم شاید خوب به نظر بیان { فکر خوبیه نه}

،،، هنوز تموم نشدن.
 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز خوب؟؟؟؟؟؟؟؟؟هر لحظه ای که با خانواده م هستم و همچنین با دوستای عزیزم هر لحظه ای که میخندم و لبخند میزنم روز خوبه برام حتی اگه بدونم مشکلاتم تمومی ندارن...بازم زندگی قشنگه و روزای خوب زیاد داره...بستگی به نگاه ادما داره
 

sshimaa

عضو جدید
روزای بدم تازه گیها دارن زیاد میشن...اما...یکی از خاطرات خوشم عاشق شدنم بود...همه سرزنشم میکردن...عشق اون حس قشنگی بود...هنوزم عاشقشم اما می دونم فاصله ها بینمون زیاده...اون بی نهایت شر وشیطونه ... من متقابلا خیلی حساس...یکی از خاطات خوشم یک وساعت ونیم منتظر موندنم پشت در سالن امتحانات توی سرمای هوای ماه دی بود تا اون بیاد وقتی هم اومد صورت قشنگشو برگردوند از من وبی تفاوت رفت...سرد که بود ولی من بیشتر یخ کردم از اینکار اون...اما الان یادم میاد خندم میگیره
 

ثریا قدوسی

عضو جدید
یه خاطره خوش از روزهای خوش زندگی

یه خاطره خوش از روزهای خوش زندگی

یه خاطره خوش از روزهای خوش زندگی

سلام

زندگی من پر از خاطرات خوش هست چون فقط به جنبه های مثبت زندگی و اتفاقاتش نگاه می کنم چرا که از پدر مرحومم
دو چیز رو خوب یاد گرفتم :
اول اینکه آدم از مورچه
کمتر نیست که اگه 100 بار هم بارش بیفته بازم اون رو بر می داره ... اونقدر خردش می کنه تا بتونه بالاخره بلندش کنه ... و دوم اینکه زندگی مثل یه مسابقه است که هرگز نباید به از دست داده هات فکر کنی بلکه تمام ذهنت باید متمرکز داشته هات باشه تا بتونی مسابقه رو ببری
.. آخه اون خدا بیامرز قهرمان دوچرخه سواری بود یه کاپ
هم گرفته بود که یه گلدون واقعی نقره کنده کاری هست ...
اما یکی از خاطرات خوش من مربوط به سال 58 هست .... 31 شهریور بود بعد از ظهر بیرون رفته بودم برای خرید ... شاید باور نکنید اما یه جورایی همه چیز رو غیر عادی احساس می کردم :cry:... وقتی برگشتم همسایه ها جرات نمی کردن چیزی بگن چون 7 ماهه پسر اولم رو باردار بودم ... خلاصه یکی پا پیش گذاشت و گفت جنگ شده
.دو روز بعد همسرم داوطلب شد و رفت جبهه... یکی دو روز بعدش وصیت نامه اش
رو که توش نوشته بود افتخار می کنه
که شهید شه پیدا کردم ..راستش از اینکه موقع تصمیم گیری اصلا به من و بچه :child:توی راهش فکر نکرده بود و حتی آرزو کرده بود شهید شه دلخور شدم... اما بعد فکر کردم اگه اون
یا بقیه نرن از کشور دفاع کنن پس کی باید بره ...

ولی دلم مثل سیر و سرکه می جوشید
...چون اون روز ها اصلا اصول حفاظت اطلاعات مراعات می شد و اخبار جنگ بدون هیچ ملاحظه ای از طریق رادیو و تلویزیون
پخش می شد و خواسته ( چون هنوز بنی صدر بر کنار نشده بود)یا نا خواسته به این ترتیب به دشمن گرا داده می شد. کدوم شهر ... کدوم بیمارستان یا مرکز .. چند نفر شهید و زخمی و غیره ... ...تا یه خبر
می شنیدم بدو بدو می رفتم وزارتخونه خبر بگیرم ... آخه تلفن نداشتیم
...خدا خدا
می کردم همسرم فقط زنده برگرده ... مجروح یا معلولش برام مهم نبود ...تا این که بعد از 10 روز یه شب در راهرو رو زدن ... وقتی در رو باز کردم همسرم رو دیدم برگشته
.... از خوشحالی برای اولین بار توی زندگی ام های های گریه می کردم و نمی تونستم هیچ جوری جلوی خودم رو بگیرم
.
 
آخرین ویرایش:

عشقولانه

کاربر بیش فعال
تاپیکای زیباتونو خوندم.....هرکسی خوشی زندگیش تو یه چیزه....یکی فامیلاش یکی دوستاش یکی عشق یکا اصلا نداره:( یکیم مثل خانوم قدوسی که خاطره خوبی رو برامون تعریف کرد.....ولی ما میخایم تو این تاپیک همه رو یاد روزای خوش زندگیشون بندازیم.....به امید موفقیت همتون.....بازم منتظرم...
 

mahdis.

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز 92/9/13اولین برف زمستونی توی شهرمون نشست.منتظرش بودم.خیلی خوشحالم.:w33:
اینم یه روز خوبه تروتازه
 

مبینا جون

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزای بدم تازه گیها دارن زیاد میشن...اما...یکی از خاطرات خوشم عاشق شدنم بود...همه سرزنشم میکردن...عشق اون حس قشنگی بود...هنوزم عاشقشم اما می دونم فاصله ها بینمون زیاده...اون بی نهایت شر وشیطونه ... من متقابلا خیلی حساس...یکی از خاطات خوشم یک وساعت ونیم منتظر موندنم پشت در سالن امتحانات توی سرمای هوای ماه دی بود تا اون بیاد وقتی هم اومد صورت قشنگشو برگردوند از من وبی تفاوت رفت...سرد که بود ولی من بیشتر یخ کردم از اینکار اون...اما الان یادم میاد خندم میگیره

هی روزگار.................
منم تجربش کردم........!!!!!!!!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
از بهترین روزای خوش زندگیم روزاییه که مث امروز امتحان دارم و هیچی نخوندم و هیچی بلت نیسم
سر کلاسم تشریف نداشتم حتی 1 جلسه :|
با افتخار موخوام برم 0 بگیرم بی تقلب
:D
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی ازبهترین روزای زندگیم روزایی بودکه باشیمااینامیرفتیم بستنی قیفی میخریدیم وفقط بهم میخندیدم یادش بخیر
 

javad ta

عضو جدید
کاربر ممتاز
[یکی از بهترین روزا روزی بود که تو دوره کارشناسی سوالات امتحانی میانترم مغناطیسو که از استاد دزدیده بودن و من در اون امتحان از8_8کامل گرفتم
به یاد بچه های بامرام کارشناسی
 
آخرین ویرایش:

sea ray

عضو جدید
کاربر ممتاز
همش خوشه و مثل هم ولی بهترینش روزاییه که با دوستام مهمونی میگیریم
 

شهلای تنها

عضو جدید
بهترین روزام اون روزایی بود که بابام بر میگشت خونه و بجای اینکه آ ف بزنم
بدو بدو میرفتم درو واسش باز میکردم که فقط بگم سلام بابا خسته نباشی و بغلش کنم
ولی افسوس چه زود دیر شد
دوست دارم فقط یک بار دیگه بغلش کنم و بوی تنشو حس کنم:cry:
 

l-mohajeri

عضو جدید
گاهی وقتها لحظه های زندگی رو به خاطر حسرت گذشته از دست میدیم غافل از اینکه همین لحظه بهترین لحظه عمرت میتونه باشه
از زندگی غافل نشید
 

Similar threads

بالا