رد پای احساس ...

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردم این شهر
دردی دارند ابدی...
اسمش را گذاشته اند
"یـــار"
هم در بودنش می نالند...
هم از نبودنش...!


اون دیگه اسمش یار نیست اون دیگه اسمش عشق نیست
عشق واقعی یعنی ارامش ،نه چشمهای گریون


اگر کسی را دوست داری،
هوایش را داشته باش

اما اگر برای پر کردن تنهایی خود،
او را میخواهی!
هوایی اش نکن ..!
شاید دیگر،
به هیچ هوایی غیر تو عادت نکند ..!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جیرجیرک ها

یک کلمه بیشتر ندارند


با همان یک کلمه هم ،

بی شک ، چیزی به جز

" دوستت دارم " نمی گویند


دیوانه که نیستند ...

کدام حرف را جز این

می توان تا صبح بیدار ماند

و این همه تکرار کرد


رویا_شاه_حسین_زاده
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معلمی گفت : توانا بود هرکه... ؟

دانش آموز گفت :
"توانا بود هرکه
#دارا بود"
ز
#ثروت دل پیر برنا بود
تهیدست به جایی نخواهد رسید
اگر چه شب و روز کوشا بود
ندانست فردوسی پاکزاد
که شعرش در این ملک بیجا بود
گر او را خبر بود از این روزگار
که زر بر همه چیز والا بود
نمیگفت آن شعر معروف را
"
توانا_بود_هرکه_دانا_بودhttp://www.hammihan.com/tag.php?t=%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7_%D8%A8%D9%88%D8%AF_%D9%87%D8%B1%DA%A9%D9%87_%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A7_%D8%A8%D9%88%D8%AF "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام روزگار ...
چه میکنی با نامردی مردمان ...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را ...
چسب میزنم ...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زندگی از چیزهای کوچک هم لذت ببرید چون ممکن است یک روزی بر گردید و به عقب نگاه کنید و بفهمید آنها شادیهای بزرگی بودند زندگی رازندگی کنید .....
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزگار عجیبی شده است...
حتی وقتی می‌خندیم منظورمان چیز دیگریست
وقتی همه چیز خوب است می‌ترسیم ما به لنگیدن یک جای کار عادت کرده‌ایم .
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از یک جایی به بعد همه چیز به دو قسمت
" موقعی که بود "
و
" از وقتی که نیست "
تقسیم می شود.
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می شد خنده را تدریس کرد
کارگاه خوشدلی تاًسیس کرد
کاش می شد عشق را تعلیم داد
ناامیدان را امید و بیم داد
شاد بود و شادمانی را ستود
با نشاط دیگران ، دلشاد بود
کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید
دشمن بی رحمی و اجحاف بود
دوستدار نیکی و انصاف بود
کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خود پسندی، دور دور
با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود
از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد
کاش می شد ساده و آزاد زیست
در جهانی خرم و آباد زیست
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻧـﺎﺑﯿﻨﺎ ﻏﺼـﻪ ﻧﺨﻮﺭ . . . . . . .
ﺩﺭ ﺩﻧﯿــــﺎ
ﭼﯿـﺰ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺑـﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ
ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭد
ﻣﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿـﻢ
ﺧـﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﻪ ﮐﻮﺭﯼ ﺯﺩﻩ ﺍﯾـﻢ
ﺑــــﺎﻭﺭ ﮐـــﻦ!!!
|صادق هدایت|
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن که باشی،
عاقبت یک جایی، یک وقتی به قول شازده کوچولو
دلت اهلیهِ یک نفر می شود!...
و دلت،
برای نوازش هایش تنگ می شود؛ حتی برای نوازش نکردنش!
تو می مانی و دلتنگی ها،
تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تندتر می تپد. سراسیمه می شوی،
بی دست و پا می شوی، دلتنگ می شوی،
دلواپس می شوی،
دلبسته می شوی؛
و می فهمی،
نمی شود "زن" بود و عاشق نبود ..
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی از دروغها هستند که رفته رفته تبدیل به عادت می شوند...
مثلا حالم خوبه در جواب احوالپرسی پشت تلفن
یا مثل جمله "پنیر تازه رسید" روی شیشه بقالی ها که 6 ماه قبل چسبانده اند
یا مثل "دوستت دارم..." از دهان بعضی آدمها...!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه ی ما یه عذر خواهی به احساسمون بدهکاریم زمانی که برای نگه داشتن آدمای اشتباه ، پافشاری کردیم...
اون موقعی که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم .
جایی که باید میرفتیم و ایستادیم .
از هیچ و پوچ رویا ساختیم و ذوق کردیم.... .
بالا رفتن سن حتمی است! اما اینکه روح تو پیر شود، بستگی به خودت دارد...!
زندگی را ورق بزن مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری...
پایان آدمیزاد نه ازدست دادن معشوق است و نه رفتن یار..ونه تنهایی....
هیچکدام پایان ادمی نیست! . آدمی ان هنگام تمام میشود که دلش پیر شود...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

http://www.hammihan.com/users/users2015/status/original/HamMihan-20152147766139566931462527419.922.jpgتخم مرغ ..!


یک رنگ است ..!
اما ..!
وقتی شکستیش ..!
دو رنگ می شود ..!
پس انتظار نداشته باش ..!
آدمی را ..!
که شکستی ..!
با تو یک رنگ باشد.
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ...
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑاشیم , ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ،! ﺍﻧﮕﺸﺖ ها اینگونه ساخته شده اند. از ساختار انگشتانمان یاد بگیریم،ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کاش می شد...

کاش می شد...


کاش می شد ...
تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
اصلا هر چه تو بگویی زیباست !
می دانی
کاش می توانستم
با تمام وجود
صدایت را در آغوش بگیرم !
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگی ...

زندگی ...


زندگی را باید
همانند بخاری های نفتی ساخت...
هراز گاهی به آن سر زد
زیرنظر داشت
که مبادا نفتش تمام شود
و سرمای روزگار
بند بند وجودش را
به لرزه در آورد
باید به آن سرزد
سر زد تا مبادا جلوی راهش
را چیزی گرفته باشد
که دوده بزند و دنیایش را
را سیاه کند...
.
.
گاهی باید حواسمان به زندگی باشد
تا با بی مهری مردم
بخاری های دلمان خاموش نشود
گاهی باید حواسمان به آدمهای کنارمان باشد
تا جلوی راه را نگیرند
و
زندگیمان را سیاه نکند.
"گاهی باید از این مردم ترسید"
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در بعضی طوفانهای زندگی،

کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.
متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد

متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد

میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت
و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،

آگاه شدن نام دارد ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،

این آگاهی دردناک است
اما تلخ هرگز.

تو و فقط تو در این دنیای بزرگ مسئول خوشبختی خودت هستی ....
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گـاهی وقتـا انقـدر دلت میـگیره
مثـلِ یـه انبـار بـاروتـی
دوست داری یبـار هم که شده یه گوش شنوا پیـدا کنی
از بُغض هایِ تویِ گلوت بگی
که یبـار تویِ زندگیت بُغض هاتو نخندی و تویِ خلوتت گریـه نکنی
یبـار
فقـط بـرایِ یبـار هم که شده
بُغض هـات حرف بـشن ...
کاش میشد ..
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اردیبهشت را میشود یک گوشه تکیه زده به دیوار نشست پاها را جمع کرد توی بغل و آرام آرام عاشقی کرد...
اردیبهشت را میشود آرام آرام مُرد...
به من باشد میگویم هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود ،
هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد ، تنگ شود...
اصلا" اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد. بهار باید اول جادهء دل بستن باشد ،
اول عاشقی کردنها...اردیبهشت را باید کامل عاشقی کرد.
آن زمان که دلت و احساست بنفش ملایم است و دنیا عینهو رنگین کمان چند رنگ عشوه میاید و چشمک میزند،
اردیبهشت را باید روی دور آهسته زندگی گذاشت و زندگی کرد اردیبهشت را باید از پشت تمام شالهای نخی رنگی به تماشا نشست...
ملایم آرام یواش.. دقیقا "یواش"...

یک ظهر جمعه اردیبهشتی که خورشید هم داشته باشد تویش که دیگر حرف ندارد... دارد؟
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]عشق باید سخت باشد، دیریاب و سخت پیدا. باید جان کند، باید صبح زود بیدار شد، [/FONT]
[FONT=&quot]منتظر ماند، برای لحظه ی ناب، باید برنامه ای داشت، برنامه ای چید تا شاید [/FONT]
[FONT=&quot]نگاهی، فکری، چشمی، سوی تو برگردد، باید از سر و کول هر چه اندیشه ی نشدن است [/FONT]
[FONT=&quot]بالا رفت، باید نامش را خوب به خاطر بسپاری، همان دم، همان آن، باید رفت جلو، [/FONT]
[FONT=&quot]کوشید، چشم هایش را از بر کرد، نگاهش را حفظ شد، گودی صورتش را به وقت خنده اش [/FONT]
[FONT=&quot]دید، باید بیادش بمانی، باید شعر بلد بود، به وقتش، باید خنداند، به موقعش، [/FONT]
[FONT=&quot]عشق که سخت آمد، حفظش می کنی، نه به قد یک خراش هم چیزی کم نمی شود این وسط، [/FONT]
[FONT=&quot]در فاصله ی کانونی دو نگاه گرم.[/FONT]
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی فاصله آمدن ورفتن ماست.
شاید آن خنده که امروز،
دریغش کردیم،
آخرین فرصت خندیدن ماست
هرکجاخندیدیم،
زندگی هم آنجاست،
زندگی شوق رسیدن بخداست،
خنده کن بی پروا،
خنده هایت زیباست.
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم های ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند

همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند...برای همه هستند

آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد
عمرشان کوتاه است ...
بس که هر کسی از راه میرسد
یا ازشان سوء استفاده میکند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان میدهد
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من برگشته ام اما
پنجرهای این کوچه
راجمع کرده اند
تو پشت کدام خاطره ایستادی؟
تمام کوچه را تا روشن شدن
چشم هایت صبح می کنم
بگو پنجره ای روزی از این
دیوارها طلوع خواهد کرد؟
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این که خسته می شویم و از نفس می افتیم

و در زانوهای مان دردی حس می کنیم مساله ی نیست.

مساله این است که بتوانیم زیر درختی

کنار جوی آبی روی تخته سنگی در کنار هم بنشینیم

و خستگی از تن و روح بتکانیم.

خسته نشدن خلاف طبیعت ماست

همچنان که خسته ماندن...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا