رد پای احساس ...

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]برای خواستن تو
دلیل بسیارست
برای من فقط این بس
که دوستت دارم
[/h]
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امان از دست عاشق های نا بلد...
این ها موجوداتی بسیار خطرناک هستند...
عاشق های نا بلد در چشم هم زدنی معشوقه خود را
تبدیل به یک زن غر غروی زشت بی فکر میکنند...
و این اتفاق خیلی ساده و نا دانسته خواهد افتاد...
عاشقی که برای معشوق وقت کافی ندارد تمام فکر او را درگیر نبودش میکند او را
بی تاب و بی حوصله خواهد کرد و زنی که فکرش مدام درگیر نبود کسی باشد قدرت تفکر به مسائل مهمتر را از دست خواهد داد
و همچنین قدرت خواندن و آموختن را...

معشوقه ای که مدام نبود عاشق را تحمل کند غر غرو خواهد شد تبدیل میشود به زنی گوشت تلخ که شیرین زبانی هایش را از یاد برده...
معشوقه ای که توجه کافی از عاشق خود دریافت نکند حتی اعتماد به نفس خود را از دست خواهد داد
مدام خود را با دیگر معشوقه ها مقایسه خواهد کرد دائم به دنبال این است که چه چیزی کم از دیگر زنان دارد که نمی تواند توجه عاشق خود را جلب کند
آنوقت است که به سراغ انواع و اقسام عمل های جراحی خواهد رفت رنگ موهایش مدام تغییر خواهد کرد طرز رفتار گفتار پوشش همه را تغییر خواهد داد به طوری که دیگر چیزی از خودش باقی نماند...

منشاء تمام این تغییرات نا بلدی های همان عاشقیست که حالا حق به جانب در مقابل معشوق می ایستد و میگوید تو آنی نیستی که من روزی انتخاب کردم...
حالا این معشوق همه چیز خود را از دست داده حتی خودش را...
امان از عاشق های نابلد:(
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم یک کلبه ی چوبی میخواهد روی یک تپه ی سبز...

با یک ایوان کوچک که آنجا بنشینم ساعتها فقط نگاه کنم...

گوش کنم...

من باشم و یک دنیا منظره...

دلم آب میخواهد...

شاید یک رود زلال که ساعتها پایم را درونش بگذارم...

درونش قدم بزنم و با دستهایم آبها را این طرف و آن طرف بپاشم...

شاید هم باران...

دستانم را باز باز کنم ...

سرم را بالا بگیرم و خیس شوم و باران را نفس بکشم...

باران هم آرام ببارد و تمام آنچه در سرم است را پاک کند...

پاک پاک

طوری که دیگر هیچ چیز یادم نیاید ...

 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بعضی وقت ها عکس پروفایل چیزی بیشتر از یک عکس پروفایل عادی است...
حال خوب و بد آدم ها را میشود از روی عکس پروفایلشان احساس کرد.
خستگی٫ دل مردگی ٫شادی و خوشبختی ادم ها توی عکس پروفایلشان موج میزند.
کافیست لیست دوستانت را نگاه کنی تا بفهمی حال کدام دوستت خوب است و روبراه و حال کدام بد است و وخیم.
دوستی دارم که مادر است .
همیشه شیطنت های دختربچه اش را عکس پروفایلش می کند.
عکس هایش را که ورق میزنم از روز اولی که سارا کوچولو بدنیا امده تا روزی که
کم کم یاد می گیرد روی پاهای کوچکش بایستد را می بینم.
انگار همه ی عشق و دغدغه و زندگی دوستم سارا کوچولو است.
خداروشکر می کنم که حالش خوب است.
دوستم مریم به تازگی عروس شده است .
عکس های پروفایلش را که نگاه می کنم عشق وخوشبختی موج میزند.
مثل عکسی که امروز روی پروفایلش دیدم و نوشته بود "من عاشق این رابطم ....
به زندگیم خوش اومدی "خداروشکر میکنم که حال مریم هم خوب است...

شاگرد درس خوان و اول کلاسمان عکس پروفایل ندارد.هیچ وقت نداشته است.
انگار حال خنثی و بی تفاوتی دارد یا اینکه از بس مشغول درس خواندن است که یادش رفته عکس بگذارد.
ولي حس می کنم حال او هم خوب است...

در ميان ادليستم، یکی هست که چند روز یکبار عکس پروفایلش را عوض می کند .
ميداني آدم هایی که زود به زود عکس پروفایل عوض می کنند
نه بیکار هستند و نه ديوانه این ادم ها فقط دلتنگ یک ادم ممنوعه هستند.

و تنها راه فریاد دلتنگی اشان عکس پروفایلشان است.
انگار که می خواهند بگویند : هی فلانی که نمیدانم اسمم هنوز توی ادلیستت هست
یا نیست. ببین حال و روزم را...ببین که چه بر سرم اوردی؟
ببین که چطور دل شکستگی امانم را بریده است...
خوب میدانم که حال این دوستم هیچ خوب نیست،
یعنی اصلا خوب نیست و چقدر دلم می خواهد همین امشب به او پیامی بدهم و بگویم:
چه شعر قشنگی روی پروفایلت گذاشتی رفيق
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تادلم باز دلم٫باز دلم٫ دل بشود. . . .
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


افکار عاشقانه
روی لب هایم پرسه می زنند
هر کدام
با خیالُ با احساس خود
و من به آرامی
با آنها همسفر می شوم
به مقصد تو
تمام آنچه از من می ماند
شادی ساکت انگشتانی ست
که در مسیر چشمانت
برای عشق
کوکبُ باران می چینند

 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهي پر از حرفي و سکوت ميکني ...[/FONT]
[FONT=&quot]گاهي پر از بغضي و مجبور به تظاهر به خوب بودن ميکني...[/FONT]
[FONT=&quot]گاهي دلت بي قراري ميکند وتو سعي ميکني خود ت رو بي تفاوت نشان بدي ...[/FONT]
[FONT=&quot]گاهي دلت تنگ کسي ميشود و تو نمي تواني به سراغش بروي ....[/FONT]
[FONT=&quot]گاهي چيز هايي را مي خواهي که هيچ وقت نمي تواني داشته باشي ....[/FONT]
[FONT=&quot]گاهي پر ميشوي از حسرت ثانيه هايي که داشتي و به راحتي حرومشون کردي ...[/FONT]
[FONT=&quot]گاهي دلشوره بدي ميوفته به جونت ،ازونايي که مي خواي قلبتو از قاب سينت بکني و [/FONT]
[FONT=&quot]بندازيش دور .....[/FONT]
[FONT=&quot]خستم از همه اين خواسته هايي که نشد و نميتونم داره ......[/FONT]
[FONT=&quot]از همه اون کاش هايي که هيچ وقت عملي نميشه و فقط حسرتش ميمونه تو دل ادم [/FONT]
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باورش سخت است
فکر کردن به این جمله: تا وقتی که
حالش را نپرسی
سراغش را نگیری،
پیامی ندهی،
زنگی نزنی،
از تو یادی نخواهد کرد
و سراغت را نخواهد گرفت...!
اینکه همیشه به یادشان باشی تا یادت کنند، سخت است.
اینکه همیشه باید اول «تو» پیشقدم شوی و پیامی بدهی،بپرسی:
_کجایی؟
_خوبی؟
_نیستی؟و تو در این زمان بیشتر از همیشه احساس تنهایی خواهی کرد!
و وقتی که بخواهی مثال خودشان با خودشان، رفتار کنی،
لقب «بی معرفت» سنجاق لباست می شود...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با خیالت روزها را بے صدا سر میکنــم...
بے تو دارم بے کسے را تازه باور میکنـــم..
یاد چشــمانت مرا از هر نگاهے رانده است کاش در تقدیـــر ما دورے و دلتنــگے نبود ...
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من و خیلی از دخترها ، جز دختران معمولی هستیم.
برای ما از اول سخت بود با کفشِ پاشنه بلند مسیرهای طولانی را راه برویم و جیکمان از پا درد در نیاید.
ما از
همان اول دنبال کفش اسپرت بودیم که بتوان با آن،ساعت ها در شهر، قدم زد ، دوید و بی توجه به کج شدن روسری، شاد بود.
ما مشتاق صحبت با مردها نبودیم.به
چشمانشان زل نمیزدیم.بیشتر وقت ها از گوشه و کنار رد میشدیم و میرفتیم.
ما از
بچگی یاد گرفتیم ساده باشیم.به ما نگفته بودند هرچقد ساده تر باشی، احمق تری.
راستش ما مثل معشوقه های امروزی شما ،هر روز یک رنگ و یک بو نبودیم.عشوه و ناز ، مادر زادی در رگ و خون ما نبود.
امکانش بود یک روز شلخته باشیم ، ناراحت باشیم ، گریه کنیم.ما نمیدانستیم در هر موقعیتی باید شیک باشیم و روسریمان کج نشود.
ما همان دخترانی هستیم که عشق را در زندگی یاد گرفتیم،نه اینکه به ما گفته باشند همیشه خوش چهره و خوش بوترین باش،
تا تمام شهر را عاشق کنی.بوی ادکلن ساده و آرام ما ،میان هزاران عطر و بوی مختلف اطرافِ شما گم شد.
خنده های ارام ما ، میان قهقه های پر،عشوه و بلند انها اصلا شنیده نمیشد.ما عشق را در کفش های پاشنه بلندمان که خاک میخورد، جا گذاشتیم.
ما با همان کوله پشتی و کفش اسپرتمان ، بی صدا آمدیم در زندگی شما.ما حتی کفش هایمان پاشنه بلند هم نبود که صدای رفتنمان را بشنوید.
ما یک دسته دختر معمولی بودیم،فهمیدیم باید عوض شویم تا مارا ببینید.اما نتوانستیم.ما معمولی بودیم، هنوز هم هستیم..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بخند در تمام لحظاتی که میدانم نیستم تا تماشا کنمشان
اینجا سبز می شود خاطرات زندگی ولی هرگاه به خنده هایت فکر میکنم
شانه بالا می اندازم به تمام تنهاییم
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]عشق را به ما اشتباه فهماندند...[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ کس به ما نگفت؛[/FONT]
[FONT=&quot]عشق دور بازو و دور کمر و سایز جاهای مشخص نیست...[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ کس نبود به ما بگویید با کسی باش که با او خوشحالی،[/FONT]
[FONT=&quot]نه کسی که تو را مهمانی آن چنانی میبرد و هر روز ماشینش را عوض میکند و لباس [/FONT]
[FONT=&quot]مارک دار میپوشد...[/FONT]
[FONT=&quot]عشق را اشتباه یادمان دادند و ماهم اشتباه یاد گرفتیم...[/FONT]
[FONT=&quot]اسم هر هوس،[/FONT]
[FONT=&quot]هر جا به جایی هورمون را عشق گذاشتیم...[/FONT]
[FONT=&quot]کسی را که دوست داشتیم[/FONT]
[FONT=&quot]و حاضر نبود تنش را به ما بسپارد فروختیم به دخترهای چشم و لب و فک و دماغ [/FONT]
[FONT=&quot]عملی که همه شبیه به هم اند [/FONT]
[FONT=&quot]و به گمانم خودشان هم از خودشان بدشان می آمده که کوبیدند و از نو ساختند...[/FONT]
[FONT=&quot]پسری را که هر روز با شاخه گل می آمد[/FONT]
[FONT=&quot]و عشق میریخت توی نگاهمان را فروختیم[/FONT]
[FONT=&quot]به این مثلا مرد های آمپولی ،[/FONT]
[FONT=&quot]که تا یک بهتر از ما را میبینند دل و دینشان بر باد میرود...[/FONT]
[FONT=&quot]عشق را اشتباه فهمیدیم[/FONT]
[FONT=&quot]عشق رل زدن و تتو کردن اسمش روی سر و صورت[/FONT]
[FONT=&quot]و هر روز عکس دو نفره گرفتن و کلی قربان صدقه مجازی رفتن نیست...[/FONT]
[FONT=&quot]عشق یعنی[/FONT]
[FONT=&quot]تا مریض شد،[/FONT]
[FONT=&quot]تا بی پول شد،[/FONT]
[FONT=&quot]تا حوصله نداشت به خودش برسد،[/FONT]
[FONT=&quot]تا چاق یا لاغر شد،[/FONT]
[FONT=&quot]تا زبانم لال تصادف کرد و طوریش شد[/FONT]
[FONT=&quot]دستش را بگیری زل بزنی توی چشم هایش و بگویی[/FONT]
[FONT=&quot]ببین باهم همه چیز را درست میکنیم...[/FONT]
[FONT=&quot]عشق را از اول اشتباه یادمان دادند...[/FONT]
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سنجاق قفلی ها را دوست دارم
از همان کودکی دوستشان داشتم
نه اینکه حس نوستالژی باشند ها ! نه !
آنها بانی وصل اند اما خودشان بی وصل میمانند
خم میشوند ؛
ولی خم به ابرو نمیآورند
زنگ میزنند ؛ کج میشوند ولی خودشان زنگار به دلت نمیزنند ..
تیزند ؛یکرنگ ؛ ساده و بی آلایش..
کاش هیچ وقت سنجاق زندگی گم نشود،
همان سنجاقی که تو را به این زندگی وصلت میکند،
حسی که درون هر آدمی زنده است،
شاید حسی قشنگ باشد از یک دوست
یک همراهی ….
که به تو یاداوری کند امید و زندگی را ،
شاید آدم هایی باشند که تو را همراهی کرده اند تا بدین جا برسی،
شاید حسی قدیمی که هروقت زنده میشود سرشار از شور و شوق میشوی..
آدم ها همه سنجاق هایی دارند که به زندگی وصلشان میکند،
حالیشان میکند که به این زندگی چقدر وابسته اند.
 

parla_69

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
دیشب غم دل به دل بگفتم به نهفت/چون صبح دمید دیگری هم میگفت
من بودمو دل راز مرا فاش که کرد/زین پس غم دل به دل نمیباید گفت
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻳﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻴﻢ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ…
ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ :
ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺮﺩ ﻏﻨﻴﻤﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ . . .
دستی ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ . . .
ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻏﺮﺑﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽﺷﻮﺩ . . .
ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . .
ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻭﺩ ، ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯾﺶ ﻋﯿﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . .
بهار و ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ٬ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﻭ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . .
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ،ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . .
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . .
ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍی ﺭﻭﯾﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . .
امروز به همه چیز خوب بنگر،
قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!
عزیزانت را در آغوش بگیر، بگو که چقدر آنها را دوست داری!
به زندگی‌ات عشق بورز و زیبا زندگی کن…
فرصت‌ها را از دست نده!

زندگی آنقدرها هم طولانی نیست قدرش را بدان… : )
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]اردیبهشت هم تمام شد و در واقع هیچ چیز نداشت، فقط انگار آمده بود که [/FONT]
[FONT=&quot]بگذرد...با آرزوی لبخندهای واقعی و افتادن یک اتفاق "خوب" برای همه، یک جور که وقتی خرداد تمام شد به حرمت آن اتفاق خوب ، همهء اتفاقات بد را فراموش کنیم یک چیزهایی را هرچقدر هم که درست کنید، باز هم خرابند...یک چیزهایی هستند که زمان توانایی عوض کردن و کمرنگ کردنشان را ندارد. یک چیزهایی که بعد از یک عالمه دست و پازدن، می بینی توانایی عوض کردنشان را نداری. انگار که آمده اند تا همیشه باشند ، یک جور دردآوری هم...یک آدمهایی هستند توی زندگیت، مغزت، قلبت، که همهء حضورشان وهم است..از یک جایی به بعد آن آدمه نیست که دوستش داری، همه اش وهمی است که از او برای خودت ساخته ای...اینها همان آدمهایی هستند که در عین بودن، دلتنگشان میشوی...احساسات یک دنیای توهمی است و لاغیر..! همهء آن چیزی که از آدمها دوست داریم، آنهایی است که توی ذهنمان میسازیم...و بعد اگر آدمه شکل توهمات ذهن ما نشد؛ قسمت درددار ماجرا شروع میشود...برای جمعه و شروع خرداد بیایید آدمها را بزرگ نکنیم ، کیفیتشان پائین می آید...مورچه هم فکر می کند خیلی بزرگ است...[/FONT]
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ روز خوبی در راه نیست
روز خوب که در نمیزنه بیاد داخل!
روز خوب که سر برج نیست خود بخود البته گاهی باناز وکرشمه بیاد!
قبض آب وبرق و…. نیست که وقت و بیوقت وقتی خسته ازسرکار برمیگردی از شکاف در آویزون باشه!
روز خوب راباید ساخت
باید نوازشش کرد
باید آراست و پیراست
باید به گیسوهاش گلهای وحشی صحرایی زد
باید عطر دلخواهش رو خرید
گل دلخواهش رو روی میز گذاشت
شعر دلخواهش رو سرود
باید نازش را کشید
برویش خندید
روزخوب را باید خلق کرد
و بعد در آغوش آرام یک روز خوب لذت دنیا را چشید….
کاش در خلق روز های خوب ماهر شویم : )
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تنهایی‌ ... فرو ریختنی آرام و تدریجی‌ ‌ست[/FONT]
[FONT=&quot]چنان در سکوت به عمق می‌‌روی که چیزی نمی‌‌شنوی، جز صدای نفس‌های آدم‌هایی‌ [/FONT]
[FONT=&quot]که بی‌ هیچ بهتی غرق شدن لحظه‌ای تو را می‌‌نگرند.[/FONT]
[FONT=&quot]آدم‌هایی‌ که نمی‌‌دانند شانه‌های خسته ی تو چقدر نیازمندِ آغوشِ بی‌ قضاوت یک [/FONT]
[FONT=&quot]دوستِ است.[/FONT]
[FONT=&quot]آدم‌هایی‌ که نمی‌‌دانند تنهایی‌، شاید پشتِ پیچ بعدی در انتظارِ آنها باشد.[/FONT]
[FONT=&quot]آدم‌هایی‌ که نمی‌دانند تردید و انزوا، انتخابِ هیچ کس نیست[/FONT]
[FONT=&quot]آدم‌هایی‌ که نمی‌‌دانند تنهایی‌، فرریختنی آرام وتدریجی‌ ‌ست[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده....
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم... و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سنجاق قفلی ها را دوست دارم

از همان کودکی دوستشان داشتم

نه اینکه حس نوستالژی باشند ها ! نه !

آنها بانی وصل اند اما خودشان بی وصل میمانند

خم میشوند ؛

ولی خم به ابرو نمیآورند

زنگ میزنند ؛ کج میشوند ولی خودشان زنگار به دلت نمیزنند ..

تیزند ؛یکرنگ ؛ ساده و بی آلایش..

کاش هیچ وقت سنجاق زندگی گم نشود،

همان سنجاقی که تو را به این زندگی وصلت میکند،

حسی که درون هر آدمی زنده است،

شاید حسی قشنگ باشد از یک دوست

یک همراهی ....

که به تو یاداوری کند امید و زندگی را ،

شاید آدم هایی باشند که

تو را همراهی کرده اند تا بدین جا برسی،

شاید حسی قدیمی که هروقت زنده میشود

سرشار از شور و شوق میشوی..

آدم ها همه سنجاق هایی دارند که به زندگی وصلشان میکند،

حالیشان میکند که به این زندگی چقدر وابسته اند.
 

ra1372

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنجاق قفلی ها را دوست دارم

از همان کودکی دوستشان داشتم

نه اینکه حس نوستالژی باشند ها ! نه !

آنها بانی وصل اند اما خودشان بی وصل میمانند

خم میشوند ؛

ولی خم به ابرو نمیآورند

زنگ میزنند ؛ کج میشوند ولی خودشان زنگار به دلت نمیزنند ..

تیزند ؛یکرنگ ؛ ساده و بی آلایش..

کاش هیچ وقت سنجاق زندگی گم نشود،

همان سنجاقی که تو را به این زندگی وصلت میکند،

حسی که درون هر آدمی زنده است،

شاید حسی قشنگ باشد از یک دوست

یک همراهی ....

که به تو یاداوری کند امید و زندگی را ،

شاید آدم هایی باشند که

تو را همراهی کرده اند تا بدین جا برسی،

شاید حسی قدیمی که هروقت زنده میشود

سرشار از شور و شوق میشوی..

آدم ها همه سنجاق هایی دارند که به زندگی وصلشان میکند،

حالیشان میکند که به این زندگی چقدر وابسته اند.


خیلی جالب بود دوست عزیز
 

ra1372

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد..
مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور...
و آنچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند...
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی...
و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی بمانی...
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند ...

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا