رد پای احساس ...

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به كسي كه دوستش داري بگو كه چقدر بهش علاقه داري

و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي

چون زماني كه از دستش بدي،

مهم نيست كه چقدر بلند فرياد بزني

اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ
ﺩﺍﺩﻧﺪ،
ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ . ﺩﻭﻣﯽﮔﻔﺖ : ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ .
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ !… ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ،
ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ،ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻟﻮﮐﺲ ﻭ
ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ،
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ،ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ
ﭼﯿﺰﯼﺭﯾﺨﺖ .
ﺭﻭ ﺑﻪﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ
ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ،
ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ، ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻟﯿﻮﺍﻥﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ :
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ،
ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ .ﺣﯿﻒ ﮎ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻣﺎ ﺩﯾﺮ ﺭﻭ
ﻣﯿﺸﻪ
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باهررفتنی اشک نریز..........
وباهرامدنی لبخندنزن...

شایدانکه رفته بازگرددوشایدانکه امده برود

انقدرمحکم ومقتدرباش که بابنیان سست محبت هاوبی مهری هانلرزی..........
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ ڪارِمان شبیہ زندگے و هیچ چیزِمان شبیہ زنده ها نیست
نفس نمیڪشیم
رویا نداریم
شوق نداریم
قلب نداریم
و از دفنِ ما سالهاست ڪہ میگذرد
فقط ڪاش ڪسی میدانست چرا نمیمیریم .

 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﺰ ﻋﺠیبیست ﻣﻴﺪﻭﺩ ...
ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻭﺩ..
ﻭﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ ﻳﺎ ﻛﻬﻨﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻳﺎ ﻋﻮﺽ !!
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻴﺸﻮﺩ !!!
ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﻰ !!!
ﻣﻦ ﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﻭﺍﻗﻌﻰ .... ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ ﻧﻪ ﺯﻣﻴﻦ !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدانی
بیشتر از تمامِ شدن یک رابطه
سرد شدنهای یکهویی و بی دلیل است که آدم را عذاب میدهد
مثل بیمارهایی که میگویند رفتن و ماندنشان ۵۰-۵۰ است، و هر روز دلت میلرزد ...
میدانی،میکُشد آدم را این یکهویی سرد شدنها
مثل اینکه تنت گرم باشد و یکهو سطلی آبِ یخ بر فرق سرت بریزند ...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من مخلوطي از نفرت ،کينه،بغض،حسرت،درد و خشم هستم ..
تا اطلاع ثانوي از من دوري کنيد ..
به جايي رسيدم که دلم مي خواد همه چيو نابود کنم
بزنم ،بشکنم، ببرم ،تموم کنم و بزارم برم ...
بزنم و بشکنم هر چي که دم دستمه...
ببرم ادمها رو از زندگيم...
تموم کنم همه رابطه هام با ادمها رو ...
مدتي خودم رو بزارم و برم ...
خسته شدم ازين سکون ...
ازين زندگي...
ازين ادمها ...
اما تنها چيزي که مانعم ميشه موجود کوچيک و لطيفيه که از جان منه ....
که وجودش وابسته به منه زخمي و رميدس ...
بيچاره اون که همه کسش منم ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺣــــــﺎﻝ " ﺩﻟـﻘــﮏ " ﭼـﻘـــــﺪﺭ "ﺩﺭﺩﻧـــــﺎﮎ" ﺑــــﻮﺩ،

ﻭﻗــــــﺘﯽ ﮐــــــﻪ

ﺑـــــــﺮﺍﯼ ﺗﻬﯿــــــﻪ ﯼ ﭘــــــﻮﻝ " ﺩﻓـــــــﻦ " " ﻣـــــﺎﺩﺭﺵ

"ﺑـــــﺎﯾــﺪ

ﺷــــــﺎﺩﺗـــــﺮﯾﻦ ﺑـــــﺮﻧـﺎﻣــــﻪ ﺭﺍ ﺍﺟــــــــﺮﺍ ﻣـــــــی کـــــرﺩ



 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تصمیم گرفته ام هرگاه کسی را نخواستم یا ازو رنجیدم یا دلم شکست،
به یاد روزی باشم که ممکن است هرگز در دنیا نباشد،
آنروز را مرور میکنم آنقدر که نبودنش را باورکنم بعد در ذهنم برایش غمگین میشوم شاید یک عزاداری ذهنی وبعد آرزو میکنم کاش بود بعد به خود می گویم حالا اوهست پس ببخش و فراموش کن از بخششم شاد میشوم و از بودنش شادتر به همین راحتی...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

يكجـآ نوشته بود :
" خـدآ آدم هاي خوب رو زود تَر ميبره "
باور نداشتم ، بردن ، رفتن ، دستِ خوب و بد بودن آدم ها نيست
اصلا اعتقادي نداشتم
آدم هاي خوب ، شايد آدمِ خوبِ رفتنـي نديده بودم
چند وقتي ـست وقتي در كنج تنهايي كِز ميكنم
وقتي اشكـ ميمـاند و آه
ميفهمم آدم هاي خوب آمده اند بروند
آمده اند حسرت بگذارند بر دِلِ تنهاي ما آدم ها
هواي آدم هاي خوب را داشته باشيـد
اينها ماندني نيستند
ميروند
و از آنها
جـز و حسرت و بغض
اشك ميمـاند
و نگاهي خسته
اشك ميمـاند و كسي كه خيابان ها را با او طي كردي و نميدانستي ماندنش
همين ثانيه هاي آخر است
آدم هاي خوب
زود تَر اشك ميشوند
آخر دنيا توان آدمي را تمام ميكند ...
بهاره_حصاري
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به پدرم
آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو.....
تو کجایی پدرم.....؟!
آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو.....
بسکه دلتنگ توام, از سر شب تا حالا......
آنقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو....
جان من حرف بزن! امر بفرما پدرم
آنقدر گوش به فرمان تو هستم که نگو......
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقدر بی تو در این شهر غریبم که نگو.....
پدر ای یاد تو آرامش من...
امشب از کوچه ی دلتنگی من میگذری؟!
جان من زود بیا
بغلم کن پدرم.....!
آنقدر حسرت آغوش تو دارم که نگو.....
به خدا دلتنگم!
روبه رویم بنشینی کافیست
همه دنیا به کنار.....
گرچه از دور ولی من تو را میبوسم
آنقدر خاک کف پای تو هستم که نگو...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اے کـاش بہ چهره ات عیـان بود قلبے که بہ سینہ ات نهـان بود اے کـاش ڪہ تکـه یخ نبودے و آن شـانہ بـرایم آشـیان بود ای کـاش ز خـاطرت نمے رفت عشقے کہ کلام این و آڹ بود اے کـاش
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل بعضی آدم‌ها
بعضی اشک‌ها هم از اصل نمی‌افتند. اشک‌هائی که از چشم می‌افتند
امّا از اصل نه .
قطره‌های آبی که انگار
اصل و نسب‌شان می‌رسد
به سیلی ویران‌گر .
که وقتی از چشم می‌افتند
این‌چنین ویران می‌کنند ...
فرشید_فرهادی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب بودن...
خوب بودن زیاد سخت نیست
کافیست مهربانی کنی
زبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند ، همین خوبیست ...
وقتی برای همه خیر بخواهی همین خوبیست ...
وقتی محبتـت بی منت باشد
وقتی عشق بورزی
وقتی زیبایی اشخاص را بـبـینی
وقتی خوبی هایشان را بـبـینی
همین خوبیست ...
مهم نیست که آدم ها چگونه اند
مهم نیست جواب سلامت را میدهند یا نه
تو سلام کن
سر به سر دلشان بگذار
شیطـنت کن
بـخند
همین خوبـیست ...
مهم این است که تو خوب باشی
آن ها روزی دلشان برای خوبی هایت تنگ می شود
باور کن ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی یک مداد را خیلی به چشم‌هایتان نزدیک می کنیم، آن را دوتا می‌بینیم؛
دلیلش این است که چشم‌هایمان لوچ می‌شود...
اتّفاقا روابط عاطفی میان آدم‌ها هم، همینطور است... وقتی از فرط دوست داشتن،
زیاد به یک نفر بچسبید، هر لحظه او را بخواهید و همه‌ی انرژی خود را فدای او
کنید، احساساتتان لوچ می‌شود... یعنی یا خوبی‌هایش را دوتا می‌بینید یا
بدی‌هایش را! البته، نتیجه یکسان است؛ شما درهر صورت،با واقع‌بینی خداحافظی
کرده‌اید! مشکل اینجاست که آدم‌ها، مداد نیستند!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رابطه هايي هست که مريضت ميکنه
اين مريض شدن ميتونه از دوست داشتن زياد باشه يا حتي از نفرت زياد ...
بودن با يه سري ادمها بيمارت ميکنه..
اين بيمار شدن ميتونه از ادمهاي خوب باشه يا بد...
ميتونه از خوب فهميده نشدن يا ترس يا نيش و کنايه يا هر چيز ديگه باشه...
گاهي بهتره پيشگيري کنيم از بيمار شدن ....
خوبه که يه سري ادمها رو حذف کنيم از زندگيمون قبل از افسرده شدنمون به خاطر حضورشون...
ادمهايي که دوست داري باشن ولي بودنشون دردي ازت کم نميکنه و برعکس بار غمت رو سنگينتر ميکنه ...
بودنشون باعث ميشه بيشتر تو خودت فرو بري ...
هر روز افسرده تر از روز قبل باشي ...
مدام از خودم ميپرسم واقعا مي ارزه نگه داشتن و اصرار به بودنشون تو زندگيم؟؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

می نویسیم رابطه
و خط بعدش را دچار سردگمی مزمنیم...
بلاتکلیفی حادی که دارد به جاهای باریک می کشد
دارد میرسد به هیچ جا...
رابطه های سرطانی شده
که در بهترین حالت اگر شانس بیاوری و شیمی درمانی جواب دهد
میرسد به خوشگذرانی های امروز...
دوام، وفاداری، فردا
جزء گزینه های تعریف نشده اند
یا موارد بسیار نادر...
می نویسیم رابطه
و خوب می دانیم
این توده سرطانی شده قسمت و تقدیر نبود
که دست به دعا شد و از خدا طلب شفا کرد...
این کاردستی ما بود
من، تو، او
که ساختیم و مچاله کردیم و دورش انداختیم
پریسا_زابلی_پور
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داستانی دارند…

باد و برگ های مانده از پاییز…

کنار جدول خیابان…

یاد عمر رفته می افتم…

با ما چه می کند

تند باد روزگار…؟!!!
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما نه زندگی هایمان به قشنگی عکسهاست،
و نه دوست داشتن هایمان به تندی شعرها
ما فقط یک مشت آدم معمولی هستیم!
که صبح ها صبحانه می خوریم...
ظــهــرها ناهار
شــبــهـا غــصـــه!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرفهایی هست که نمی شود در دل نگه شان داشت.باید گفته شود.مثل همین دوست داشتن هایی که عشاق به معشوقشان می گویند.مثل همین قربون صدقه هایی که برای مادر مان می رویم.حرف هایی هست که باید گفته شود که اگر گفته نشود حسرتشان با ما خواهد ماند.
بوسه هایی هست که باید در جا رخ دهد.مثل وقتی که نگاه عاشق به معشوق گره می خورد یا مادر دارد با نگاهش به تو ابراز محبت می کند یا پدر دارد برایت آرزوی موفقیت می کند.
وقت هایی هست که باید به آغوش کشید.مثل وقتی که معشوق می خواهد برود یا آمده است یا که به تو بوسه ای از سر لطف داده است.مثل وقتی که مادر دارد برای تو و دردهایت گریه می کند.وقتی پدر می خواهد راهی شود.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به گند نکشید دوست داشتن را
وقتی هنوز
تکلیفتان با خودتان که هیچ
با دلتان معلوم نیست
خانه خراب می شوید اگر
حرمت نگه ندارید
به یک باره می بینید نابود شد
هر آنچه که به خیالتان ساخته بودید
یاد بگیر عزیزِ من !
به زبان اگر آوردی دوستت دارم را
حواست باشد که با تمامِ وجود می گویی
که چشمهایت جایِ دیگر نیست
فکرت در کوچه ی معشوقه ای پرسه نمی زند
حواست باشد که گاهی
اعتماد
تمامِ چیزیست که از یک آدم می ماند
که شکستنش یعنی مرگ
یعنی نابودی
یادت باشد هم آغوشی با هرکس افتخار نیست
که اگر ماندی پایِ آغوشِ یک عشق
هنر کرده ای
اگر ساختی دنیایت را میانِ بازوانِ مردی
اگر باختی تمامت را برایِ چشمانِ بانویی
هنر کرده ای
به گند نکشید
باورِ اینکه
می شود هنوز هم عاشقانه کسی را از چهاردیواریِ خانه
راهی کرد
و ایمان داشت
که هیچکس
میانِ راه
با نگاهِ او آشنا نیست
جز تو
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی میپرسی چرا من ؟
به دخترکی فکر کن
که از بین هزار عروسک میگوید

" همین "

و هیچکس نمیداند
بین او و چشمهای عروسک
چه گذشته . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هيچ وقت سکوت را دوست نداشتم ..
هيچ وقت ادمهاي کم حرف را دوست نداشتم و هميشه از ارتباط داشتن با اين ادمها
پرهيز ميکردم ...
دوستشان نداشتم چون نميتوانستم از افکار و احساساتشان سر دراورم ...
سالها بعد که بزرگتر شدم دلم کشف کردن اين ادمها را مي خواست ...
سعي کردم نزديکشان شوم ديگر برايم ترسناک و نا شناخته نبودند ...
سعي کردم دوستشان داشته باشم ...
امروز حس ميکنم توانستم بشناسمشان ...
آدمهاي کم حرف از اول اينطور نبودند
يک روزي يک اتفاقي يا حضور آدمهايي باعث تحولشان شد که به يکباره سکوت کردند به يک باره کم حرف شدند ...
تمام هيجان و شور زندگيشان به يک باره رفت ....
حالا مدتهاست من هم کم حرف شدم ...
مدتهاست در جواب خيلي ها سکوت ميکنم ...
مدتهاست ياد گرفتم ميتوانم جواب سوالهاي احمقانه ديگران را ندهم ...
ميتوانم خيلي وقتها جاي نوشتن چندين چند سطر سه نقطه پر حرف بگذارم ....
مدتهاست ياد گرفته ام مشعول افکار ديگران نباشم ....
سکوت . کم حرفي. بي تفاوتي انقدر ها که از بيرون به نظر مي ايد بد نيست ....
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهے نیاز است
از دیگران فاصله بگیری
اگر اهمیت دادند
ارزشت را می دانند
و اگر ندادند تو خواهی فهمید که
کجا ایستاده ای.....
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


یادمــــون باشــه...

تو خـــونه ای که ؛

"بزرگتـــرها" کوچیــک میشن ،

"کوچیـــکترها"

هـــرگز بــزرگ نمیشـــن ...!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساده كه باشى....شال گردنت را به او ميبخشى....بربرى داغ پاييز واقعا عشق بازيست. ..
ادم هاى ساده را دوست دارم...بوى ناب ادميت ميدهند...
ساده كه ميشوى فرمول نميخواهى...ايكس توهميشه مساوى ايگرك است...
درگير راديكال وانتگرال نيستى...هرجايى به سادگى محاسبه ميشوى...
ساده كه كه ميشوى حجم ندارى...جايى نميگيرى...
زودبه ياد مى آيى و دير از خاطرميروى...
ساده كه ميشوى كوچك ميشوى توى دل هركسى جا ميشوى....
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ

ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﯿﻢ " ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ "ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ!!!

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ

ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ


نیما یوشیج
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردم این شهر
دردی دارند ابدی...
اسمش را گذاشته اند
"یـــار"
هم در بودنش می نالند...
هم از نبودنش...!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا