رد پای احساس ...

آبـی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
.
.
.
وقتـــی نخـــواستنـت...


آروم بـکــش کـنـــــار...!


غــــم انـگیـــــز اسـت اگـــر تـــو را نـخـــواهـــد.


مســـخـره اســت اگـــر نفهمــــی.


احــمقـــانـــه اســت اگــــر اصــرار کـنـــی
.
.
.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چه شبی است![/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]گویی در ریز غزل نرم فرشتگان نشسته‌ام.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]چه می‌دانم؟[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]خداست که دارد یک ریز غزل می‌سراید؛[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.[/FONT]
[FONT=&quot]هر قطره‌ی این باران،[/FONT]
[FONT=&quot]کلمه‌ای از آن سرودهاست[/FONT]
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از این رد پای احساس بیزارم
پاهای احساس من فلج شده است
بس نامردی دیده است
از پاها برایم نگویید
از پاها برای یک افلیج نگویید

م.
 
  • Like
واکنش ها: Nove

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم رد پای مااا

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خانه ای خواهم ساخت[/FONT]
[FONT=&quot]که در و پنجره اش قفل شود[/FONT]
[FONT=&quot]تا کسی بی اذن من داخل خانه نشود[/FONT]
[FONT=&quot]میهمانم قدمش بروی چشمم، لیکن[/FONT]
[FONT=&quot]آنکه از خانه بخواهد دل بدزدد هرگز[/FONT]
[FONT=&quot]من دگر پیر شدم[/FONT]
[FONT=&quot]خسته....[/FONT]
[FONT=&quot]زمین گیر شدم[/FONT]
[FONT=&quot]پای رفتن به سراغ دل خود را ندارم، هرگز[/FONT]
[FONT=&quot]با دلم بازی بس است[/FONT]
[FONT=&quot]این چراغ آخر است[/FONT]
[FONT=&quot]بگذارید تک و تنها به خودم فکر کنم[/FONT]
[FONT=&quot]بنویسم و مرور فکر خویش[/FONT]
[FONT=&quot]خاطرات تلخ و ریش[/FONT]
[FONT=&quot]دفتری با برگ کاهی از همه رنج دلم[/FONT]
[FONT=&quot]دل خونین، بغض خسته، فکر رنجور ای خدا[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]درد دارم بخدا...[/FONT]
[FONT=&quot]از همه رهگذارن[/FONT]
[FONT=&quot]از همه آنان که با نامهربانی میروند[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

آبـی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دل نده به آدمها....[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]تو که از خدایشان عاشقتر نیستی...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]آنها...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]خدای خود را به نیمه نانی میفروشند...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]و تو را به نیمه شبی...[/FONT]
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی به من گفت
اگر زیر هزار باران بایستی
دلت شاد میگردد
امروز هزارمین باران است
ولی
چرا پس دلم قدر هزار باران
میبارد

م.
 
  • Like
واکنش ها: Nove

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من فراموشت نمیکنم ..[/FONT]
[FONT=&quot]اما کمرنگ میشوی در یاد ..[/FONT]
[FONT=&quot]اما میخواهم که فراموش شوند این خاطرات ..[/FONT]
[FONT=&quot]خاطراتی سراب که واقعیاتشان محال ..[/FONT]
[FONT=&quot]ولی بازهم نمیشود .. نمیتوانم .. نمیخواهم .. ![/FONT]
[FONT=&quot]چه کنم ..گیج و مبهم .. من در میان زمان قدم میزند و برایت نجوای عشق میگوید ..[/FONT]
[FONT=&quot]تا ابد هر چه شود بدان من " دوستتــــــــ دارم____ "[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تو نرو ..[/FONT]
[FONT=&quot]بیااا دیگر هم نرو .. به قول اون اس ام اسه .. انها که نبودشان را تاب اوردم تو نبودی ..[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]..خسته ام .. خسته از بودن های بی دلیل .. تلاش های بی ثمر ارزوهای الکی .. خسته ام از نفس هایی که میکشم .. همین حضور تنی که درد میکند ..دلم میخواد بروم به بذیرایی قبر به دیدار مرگ .. میخواهم بروم به جنگ سرد .. خون از نفس هایم خالی شود .. لب هایم کبود شود .. ! یک مرگ .. مرگی مثل حسرت های هر روزم .. مثل نگاهی که می اندازمو و داغی که می سوزاند مرا .. اکنون میخواهم در حسرت این مانع از بیهوده نزیستن بمانم .. هوا .. میخواهم نفس نکشم .. تا نقش های رنگارنگ برای ادمیان بازی نکنم و خود را به خریت های بی جا نزنم و سکوتم از سر ناچاری باشد .. نه از سر سرکوب ! [/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]هـــــی رفـــیـــــــق . . .[/FONT]
[FONT=&quot]زیـــــــادى خـــوبـــــى نـــکــــن !!![/FONT]
[FONT=&quot]انـــســـــان اســـت، فـــــرامــــوشـــکار اســـــت ![/FONT]
[FONT=&quot]از تنهــــایـــــى اش کــــــه در بیــــایـــــد تنــهــــایـــــى ات را دور مــیـــزنــــد ![/FONT]
[FONT=&quot]پـــشـــت مــــى کـــنــــد بـــــه تـــــو , بــــه گــــذشـــتــــه اش !!![/FONT]
[FONT=&quot]حـــتــــی روزى میــــرســــد کــــــه بــــــــه تـــــــو میــگـــویـــد: شـــــما...[/FONT]
 

آبـی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قافیه به قافیه باختم


برگ به برگ


واژه به واژه


و اینک تنها داشته من


حس تلخ نداشته هایی است


که شعر نمی شود ، اما


آوار می شود ، اتاق بی در و پیکر را ...


چقدر خوب است که دلتنگم


چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم


چقدر خوب است که بغض دارم


من نه شاعرم و


نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره


اما بد باختم ، بد


من به حس جنونی باختم که باورم بود ...


زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر شعر نیست


دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما


هر کدام از یک درد حرف میزنند ...


"
من به زیادی عشق باختم "


واژه های من از آن جهت معمولیست


که
من معمولی ترین عاشق بودم


همین ...
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی.....![/FONT]
[FONT=&quot]سکوت گاهی حقیقت بی رحمانه دردیست[/FONT]
[FONT=&quot]که نه فریاد آرامش میکند ...[/FONT]
[FONT=&quot]نه گریستن[/FONT]
[FONT=&quot]نه اعتراض[/FONT]
[FONT=&quot]نه گذشتن !!![/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به کوچه باغهای خاطره رفتم ویاد گذشته و... هزاران بار، به زبان دل نشست[/FONT][FONT=&quot] !
.. [/FONT]
[FONT=&quot]اشکم به جوهر قلم در آمیخت وقلمم عاشقانه تر از همیشه در ملکوتی حزن آلود چهچه زد[/FONT][FONT=&quot] .
[/FONT]
[FONT=&quot] ای قلم ، ای سکوتت پر از فریاد[/FONT][FONT=&quot] !
[/FONT]
[FONT=&quot]برصفحه کاغذ تا چه حد میتوان نوشت تا حق مطلب به معنای وسیع ، عدالت داده شود !؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کدام قصیده بلند پرواز را باید نوشت تا زبان شب های یلدا قاصر آید ؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]از کدام شعر ، از کدام چشم میتوان جوشش پر برکت عشق را بر دامن صحرای درک وشعور گسترانید!؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]ای قلم ای بی کلام تر از سنگ![/FONT]
[FONT=&quot]ای پربارتر از کشتزاران[/FONT][FONT=&quot]... !
[/FONT]
[FONT=&quot]یاری ام ده تا صبح اندیشه ام را پر از چلچه های بهاری بکنم وپرستوی قلبم را به لانه عشق هدایت کنم[/FONT][FONT=&quot]!
[/FONT]
[FONT=&quot]پرستوی قلبم پرنده ایست که در هر قلب پاک میتواند لانه کند[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT]
[FONT=&quot]عشق واژه ای که معنایش درهیچ حصار وزنجیری بند نمی آید واگر او را در زندان هوای نفس اسیر نکنند تا آخرین نقطه صعود عروج خواهد نمود[/FONT][FONT=&quot] .
[/FONT]
[FONT=&quot]پرستوی قلب من ،[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]پرنده ای بود که هر از گاهی اسیر باد وطوفان شده وراه لانه را گم میکرده ، او در جنگل تردید ودودلی سرگردان بوده ، او هوای راکد قفس را تجربه کرده[/FONT][FONT=&quot] !
[/FONT]
[FONT=&quot]فریب دام را باور، چاپلوسی صیاد را شنیده که چسان اورا در بند خودگامگی گرفتار میکرده است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]اینک این تلخک مهاجر از کوچه باغ خاطره ها که ترانه سرای مرغکان عشق است به پرواز در آمده تا هوای عشق را نفس بکشد ومسیر سبزشکفتن را که مقصدش همانا کمال است را در پیش گیرد در اشتهای بیکران پروازش هدف رسیدن وشدن بوضوح ملموس است در وسعت دیدگاهش کعبه ایست که زیارتش را آرزو میکند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]پرستوی قلبم بر روی شاخساران درختهای پیر وجوان ، در همسایگی قندیل های سرخ لانه زده وزیستن را[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]با همه غمها وشادی هایش به همراه مرغکان خوش الحاق «هم میهن » آغازیده است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]امید است پرنده مهاجر به این قفس عادت کند زیرا عادت دارد به عادت کردن[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بــــــــــــاران[/FONT]
[FONT=&quot]باران می بارد ، به حرمت کداممان نمیدانم ولی من همین قدر می دانم[/FONT]
[FONT=&quot]که باران صدای پای اجابت است ..[/FONT]
[FONT=&quot] خدا با همه جبروتش ، دارد ناز می خرد ، نیاز کن . . .[/FONT]
[FONT=&quot]تلنگر کوچکی است بــــــــــــاران وقتی فراموش می کنیم آسمان[/FONT]
[FONT=&quot]کجاست . . .[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]همیشه نباید همه چیز را توضیح داد ...[/FONT]
[FONT=&quot]دﻧﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﻘﻪ رو ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺸﻴﺪ :|[/FONT]
[FONT=&quot]ﺍﻭﻟﺶ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ …[/FONT]
[FONT=&quot]ﺑﻌﺪﺵ ﺣﺲ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺟﺎﺵ ﭼﻨﺪ[/FONT]
[FONT=&quot]ﺭﻭﺯ ﺭﻭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺑﺘﻪ …[/FONT]
[FONT=&quot]ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ که[/FONT]
[FONT=&quot]ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﯽ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ . . . ![/FONT]
[FONT=&quot]این حکایت ِ بعضی از آدمای زندگیمونه[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]فرقی ندارد آشیانی هست یا نه …[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]در چشم گنجشکی که جفتش مرده باشد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]شبانگاهانِ بیداری[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]میان جنبش احساس[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]خیالم می کِشَد سویی[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]شبیه مَدِ دریاها[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]برد با خود میهمان من چراغ خانه را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا