رد پای احساس ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ميسوخت در پيراهنت خورشيدی انگاری
از سالهای دور میتابيدی انگاری
از بين لبهای تو بوی اطلسی می ريخت
از شيره‌‌ء گلها می آشاميدی انگاری
وقت غزل خواندن شبيه مولوی بودی
می چرخ ... چرخی ... چرخ ... می چرخيدی انگاری
من گيج٬ ساعت گيج٬ اجسام اتاقم گيج
در بعد بعد خانه می گرديدی انگاری
در قالب هر باد پنهان ميشدی آنوقت
در پرده٬ بی آواز می رقصيدی انگاری
ميريختی در کوچه جاری ميشدی در جوی
از هيچ آغازی نمی ترسيدی انگاری
حل می شدی در ريشه های هر درخت پير
از شاخه های کهنه می روييدی انگاری
چشمت حساب تک تک گنجشکها را داشت
تنها و تنها آسمان می ديدی انگاری
شهرم عروس برفپوشی بود٬ روی او
مثل بهاری تازه گل پاشيدی انگاری
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا گر مست مي خواهي ، نگاهت را مگير از من
كه دل از ساقي چشمان مستت جام مي گيرد
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
به جون تو دیگه نفس نمونده واسه ی من
نرو تو هم دیگه دلم رو نشکن
دلم جلو چشات داره میمیره
نگام نکن بذار دلم بمونه روی پاهاش
فقط یه ذره آخه مهربون باش
خدا ببین چه جوری داره میره...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـدا را چه ديـدي ؟!

شايد يك روز در كافه اي دنـج و خـلوت ، اين كلمه ها و نوشته ها صـوت شـدند ؛

بـراي ِ گوش هـاي ِ تـو

كه روي ِ صنـدلي ِ رو به روي ِ مـن نشسته اي ... و بـراي ِ يك بـار هم كه شـده

، چـاي ِ تـو سـرد شـد

بس كه خيـره مانـدي به مـن ... !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
به خواب می ماند.
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند.
پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد .
پرنده می داند
که باد بی نفس است
و باغ تصویری است .
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند .


 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي سراپا همه خوبي،
تك وتنها به تو مي انديشم.
همه وقت
همه جا
من به هر حال كه باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من ، تنها تو بمان!
جاي مهتاب به تاريكي شب ها تو بتاب
من فداي تو، به جاي همه ي گل ها تو بخند...
در دل ساغر هستي تو بجوش،
من همين يك نفس از جرعه ي جانم باقي ست،
آخرين جرعه ي اين جام تهي را تو بنوش
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها ، گلپونه ها چشـم انتظارم
من مانده ام تنهـای تنهـا
می خواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم
افسرده ام ، دیوانه ام ، آزرده جانم
گلپونه ها ، گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شبها بجز فریاد من نیست
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران كه مي بارد تو مي آيي
باران گل باران نيلوفر
باران مهرو ماه و آيينه
باران شعرو شبنم و شبدر
باران كه ميبارد تو در راهي
از دشت شب تا باغ بيداري
از عطر عشق و آشتي لبريز
باابروآب و آسمان جاری
غم ميگريزد غصه ميسوزد
شب ميگدازد سايه ميميرد
تا عطرآهنگ تو ميرقصد
تا شعر باران تو ميگيرد
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بر دار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب !
قاصدک
هان … ولی … آخر … ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام آی کجا رفتی ؟ آی !
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
 

لاوي

عضو جدید
ببین
ببین از تو چه پنهون دلم هواتو کرده
هوای صحبت های تو آشنارو کرده
میخوام هزارو یک شب بشینم پای حرفات
نگاهم رو بدوزم به اون غنچه لبهات
ببین از تو چه پنهون قشنگ "نازنینم"
نمیخوام نمیتونم که دوریت رو ببینم
تو چشمای قشنگت یه آسمون ستارست
تبسم روی لبهات برام عمر دوبارست
از تو چه پنهون که شبا تو به خوابم میای
بنده نوازی میکنی به سراغم میای
دل منو با خود میبری تو به صحرای دور
تو قصر رویا میشونی توی دنیای نور
اگه مثل یه سایه برات باری نباشم
میخوام حتی یه لحظه ازت جدا نباشم....
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به اعتماد شکوفای عشق ، شک کردی

به مومنانه ترین های عشق ، شک کردی


مسیر رفته ی خود را دوباره پیمودی

به بی نهایت زیبای عشق ، شک کردی


صداقت ِ سخن ِ ساده را نفهمیدی

و کودکانه ، به معنای عشق ، شک کردی


تویی که ابری ابری شدی و باریدی

چرا دوباره به معنای عشق ، شک کردی ؟


همیشگی شدی ، ای انتظار بی هنگام

و در رسیدن فردای عشق ، شک کردی


دوباره رد تو در کوچه باغ گم شده است

چرا که در « من ِ» پیدای عشق شک کردی
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدرتلخ http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=شده http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=ای http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=این http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=روزها.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=قندهایت http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=را http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=در http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=دل http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=چه http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=کسی http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=آب http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=میکنی.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=.http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=؟
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من

ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اجازه می‌خواهم اندکی آسودگی را تجربه کنم
حالا سالهاست گاهی اوقات برمی‌گردم و
سمتِ چپِ شانه‌ام را نگاه می‌کنم
حالا سالهاست گاهی اوقات از دوستِ دانای خود
از همان راه‌بلدِ رویای گمشده سوال می‌کنم
- پس کی وقتِ رفتن فراخواهد رسید؟

من خسته‌ام
خسته از آینه، از آدمی، از آسمان
مگر تحمل یک پرنده‌ی کوچکِ خانه‌زاد
یک پرنده‌ی جامانده از فوجِ بارانخورده‌ی بی‌بازگشت
تا کجایِ این آسمانِ تمامِ رویاهاست؟
سید علی صالحی
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آن شب ...


که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!


 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بارونو دوست دارم هنوز ... چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی ... وقتی که بارون می باره

بارونو دوست دارم هنوز ... بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم ... جا میگیرن توی یه آه

شونه به شونه می رفتیم ... من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه ... چشمای من و خیابون

***
بارونو دوست داشتی یه روز ... تو خلوت پیاده رو
پرسه ی پاییزی ما ... مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز ... عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا به پام ... تو کوچه ها قدم بزن
[FONT=&quot][/FONT]​
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز هم عقربه های ساعتم

راه خودشان را می روند ...

عجب اراده ای دارند !

هر روز همین راه ...

در این فکرم که

می دانند دور خودشان می چرخند یا نه ؟!...
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چشمانــــaــم را دیگـــر باز نمی کنم


دیدن این همهــــeــــ جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"

عاقبتـــــــ ــ مــaــرا ..

یا می کشتــــ یا کـــoـــور می کنـــد ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] و چشمان‌ات راز ِ آتش است.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] و عشق‌ات پيروزي‌ي ِ آدمي‌ست[/FONT]
[FONT=&quot] هنگامي که به جنگ ِ تقدير مي‌شتابد.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] و آغوش‌ات[/FONT]
[FONT=&quot] اندک جائي براي ِ زيستن[/FONT]
[FONT=&quot] اندک جائي براي ِ مردن[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] و گريز ِ از شهر[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] که با هزار انگشت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] به‌وقاحت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] پاکي‌ي ِ آسمان را متهم مي‌کند.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
.

گاهي فرار مي کنم ؛ از فکر کردنِ به تو ..
مثل رد کردن آهنگي که خيلي دوستش دارم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کوه با نخستين سنگ‌ها آغاز مي‌شود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]و انسان با نخستين درد[/FONT][FONT=&quot].



[/FONT][FONT=&quot]در من زنداني‌ي ِ ستم‌گري بود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که به آواز ِ زنجيرش خو نمي‌کرد ــ[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من با نخستين نگاه ِ تو آغاز شدم[/FONT][FONT=&quot].







[/FONT][FONT=&quot]توفان‌ها[/FONT][FONT=&quot]


[/FONT][FONT=&quot]در رقص ِ عظيم ِ تو[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT][FONT=&quot]به‌شکوه‌مندي[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT][FONT=&quot]ني‌لبکي مي‌نوازند،[/FONT][FONT=&quot]


[/FONT][FONT=&quot]و ترانه‌ي ِ رگ‌هاي‌ات[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آفتاب ِ هميشه را طالع مي‌کند[/FONT][FONT=&quot].



[/FONT][FONT=&quot]بگذار چنان از خواب برآيم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که کوچه‌هاي ِ شهر[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]حضور ِ مرا دريابند[/FONT][FONT=&quot].



[/FONT][FONT=&quot]دستان‌ات آشتي است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]و دوستاني که ياري مي‌دهند[/FONT][FONT=&quot]


[/FONT][FONT=&quot]تا دشمني[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT][FONT=&quot]از ياد[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT][FONT=&quot]برده شود[/FONT][FONT=&quot].



[/FONT][FONT=&quot]پيشاني‌ات آينه‌ئي بلند است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تاب‌ناک و بلند،[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که خواهران ِ هفت‌گانه در آن مي‌نگرند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تا به زيبائي‌ي ِ خويش دست يابند[/FONT][FONT=&quot].



[/FONT][FONT=&quot]دو پرنده‌ي ِ بي‌طاقت در سينه‌ات آواز مي‌خوانند[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT][FONT=&quot]تابستان از کدامين راه فرا خواهد رسيد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تا عطش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آب‌ها را گواراتر کند؟[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT][FONT=&quot]تا در آئينه پديدار آئي[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]عمري دراز در آن نگريستم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من برکه‌ها و درياها را گريستم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]اي پري‌وار ِ در قالب ِ آدمي[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که پيکرت جز در خُلواره‌ي ِ ناراستي نمي‌سوزد! ــ[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]حضورت بهشتي‌ست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که گريز ِ از جهنم را توجيه مي‌کند،[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دريائي که مرا در خود غرق مي‌کند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تا از همه گناهان و دروغ[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]شسته شوم[/FONT][FONT=&quot].



[/FONT][FONT=&quot]و سپيده‌دم با دست‌هاي‌ات بيدار مي‌شود [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در ابتدای ظلمت شب ای دوست
یادت ستاره ای است
در آسمان خالی بخت من
و من ....
شوقی ترین ترانه حافظ را
در آسمان عشق
با نام نازنین تو می خوانم
شاید آرامشی یابد
دیوانه همیشگی:
" دل من "
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
بادهاي سهمگيني مي‌وزد.
موجهاي خشمگين مي خيزد از دريا
در گذرگاه حيات و زندگاني
« كوه » خواهي بود، يا چون كاه؟
كوه اگر باشي، تواني ماند
روي در روي هزاران موج
سينه اندر سينه هر باد ... هر طوفان
كاه، اگر باشي چه مي‌داني
خرمني را در مسير بادها بنگر
آنچه مانده گندم است
و آنچه باد، آن را ربايد كاه!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم...

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود...

و من ...

روبه روی تو ...

می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم

!............!


 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمهایم همه سرخ
زل زده سوی افق
پای من مانده ز راه
و سوالم اینست
تا به کی باید رفت ؟
من در این وسعت سبز
چه قدر تنهایم
تا به کی چشم به راهت مانم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا