رد پای احساس ...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دستت را به انگشتانم بسپار!
بگذار به جبران تمام اين سال‌ها
يك بار و براى هميشه
من، دنيا را در دست بگيرم...

#مهسا_رجبى
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی به یکی میگی دوستت دارم معنیش این نیست که اون آدم مال توئه؛
وقتی به یکی میگی دوستت دارم داری به زبون ساده بهش میگی من مال توام!!!

#مانلی_آوین
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
جبر جغرافیا فقط اونجوریش که وقتی میخوای بری نمیشه و وقتی دنبال بهونه میگردی برای نرفتن هیچی و هیچ کس بهونه نمیشی، پس چمدونتو برمیداری بدون نگاه به پشت سرت راهی میشی!
دردناک‌ترین جبر جغرافیا این مدل رفتن و نرفتناست..........
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

یک قانون نانوشته وجود دارد که میگوید
‌هر وقت خبری از کسی نبود
بدان یا حوصله ات را ندارد
یا آدمی جدید پیدا کرده که
منفعت اش با او بیشتر است
و یا هنوز به مشکل برنخورده که سراغی از تو بگیرد!
البته زندگی خودش است!
به خودش مربوط است اما
دل آدم که بازیچه نیست!
دل آدم نازک است
به تار مویی بند است!
به خدا زود میشکند!
از اینجور آدم ها فاصله بگیرید
این ها آدم خواران نسل جدید اند
آدم را نابود میکنند!

#محسن_دعاوی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلگرمی‌های تو
بال‌های منند!
چیزی بگو
گاهی چنانم بی تو
که عبور سایه‌ای از کنارم
نگرانم می‌کند...

#شمس_لنگرودی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش خبرهایِ خوب
سر زده از راه میرسیدند ...
دستِمان را میگرفتند و میبردند جایی
که نه غم باشد نه دوری ...
نه دلتنگی باشد نه فاصله ...
نه تنفری باشد نه بیزاری ...
نه ترسِ از دست دادنی باشد
نه ناتوانیِ فراموش کردن ...
کاش دستِ اتفاقهایِ خوب آنقدر قوی بودند
که میشد تمامِمان را یکجا بهشان بسپاریم
که دیگر فوبیایِ فردایِ دوباره ،
در وجودمان تکثیر نکند و ریشه ی خوشی هایمان را به یکبارِ نخُشکانَد ...

#فرگل_مشتاقی
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظه هایی هستند که هستیم
چه تنها چه در جمع
اما با خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود، همانجا که می خواهد
بی صدا بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده آژانس میگوید: رسیدین!
فروشنده می گوید: باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی می گوید: صدای بوق را نمی شنوی؟!
و مادر صدا می کند: حواست کجاست؟!
ساعت هایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چای سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم به خانه
و کی گریه هامان بند آمد
و کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید شد
و از آرزوهایمان کی گذشتیم؟!
یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که با خودمان نیستیم...

"پابلو نرودا"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


[h=1]من بودم و
دل بود و
کناری و
فراغی
این عشق کجا بود
که ناگه به میان جست؟!
[/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر به رفتن باشد که همه بلدند …
همه می توانند طوری بروند که حتی
سایه شان در زندگی کسی جا نماند!
اما ماندن ، کار هر کسی نیست …
آنهایی می مانند که پذیرفته اند عشق مثل دو روی یک سکه است
که با هم بودن فقط روزهای خوشی نیست
روزهای سخت هم دارد ،جر و بحث هم دارد ،اختلاف نظر هم هست …
آنها که باور دارند عشق مثل دریاست
و دریا همیشه آرام نیست
آنها که از موج وطوفانش نمیترسند …
اگردر زندگیتان کسی را دارید که در بدترین شرایط هم کنارتان می ماند خیال نکنید به شما نیاز دارد
او برای ماندن آمده
در منطقش عشق و کنار کشیدن با هم جور در نمی آید
جا زدن برایش بی معنی ست!
بعضی ها ، یا دستی را نمیگیرند یا برای همیشه می گیرند …
این بعضی ها
این بعضی های عاشق
قابل ستایش اند …!
#فرشته_رضایی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
#برشی_از_یک_کتاب 📚

ما در یک خانه با هم مشترک بودیم اما خیلی هم نزدیک نبودیم. من ترجیح می دادم تنهایی خودم را داشته باشم، این همه ی ماجراست.
ولی از خیلی پیش تر متوجه شده بودم که او می خواست در همه چیز زندگی ام شریک شود. با این حال نسبت به بی مهری و خودخواهی ام حس خیلی بدی داشتم. حالا هم چنان در درونم به او فکر می کردم، مثل همیشه: نوعی زندگی متوقف شده، خاطره ای که نمی دانستم با آن چه کنم. خاطراتم در هیبت توده ای از تصاویر مختلف در قلبم حک شده بودند و سایه ای سنگین روی قلبم می انداختند.

"بنانا یوشیموتو"
از کتاب: سرسخت کم بخت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
فصل ها گذشتند
و فاصله ريشه هايمان را از هم جدا نكرد
ما ديگر دور نمي شويم
آفتاب تابيده است
و من به تعداد روزهاي آينده
دوستت خواهم داشت

#شیما_سبحانی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
#برشی_از_یک_کتاب 📚

یکی از نشانه های عشق حقیقی آن است که به تو عشق بورزند بدون اینکه شایستگی اش را داشته باشی. اگر زنی به من بگوید عاشق توام چون روشنفکری، محترم هستی، برایم هدیه می خری و ظرف ها را هم خوب می شویی، مرا ناامید کرده. چنین عشقی بیشتر عملی خودپسندانه به نظر می رسد. چقدر دلپذیر است که بشنوی من دیوانه توام، هرچند که روشنفکر و محترم نباشی.

#میلان_کوندرا
از کتاب: آهستگی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا