رباعی و دو بیتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فیض کاشانی

فیض کاشانی

گه در غزلم سخن کشد جانب راز

گاهی به قصیده میشود دور و دراز

نازم به رباعی سخن کوته کن

تا باز شود به حرف لب بندد باز


 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی آتش عشقم به جان زن
شرر زان شعله‌ام بر استخوان زن
چو شمعم برفروز از آتش عشق
بر آن آتش دلم پروانه‌سان زن


 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشا آنان که سو دای تو ديرن
که سر پيوسته در پای تو ديرن
به دل ديرم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای تو ديرن

 

صخا

عضو جدید
آن يار كه در سينه جنون دارم ازو
در هر م‍‍زه صد قطره خون دارم ازو
كنجي و دمي و محرمي مي طلبم
تا شرح دهم كه حال چون دارم ازو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نميدونم دلم ديوونه کيست
اسير نرگس مستونه کيست
نميدونم دل سرگشته ما
کجا می‌گردد و در خونه کيست
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
جز من اگرت عاشق شیداست بگو
ور میل دلت به جانت ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
صد بار بگفتم به غلامان درت

تا آینه دیگر نگذارند برت

ترسم که ببینی رخ همچون قمرت

کس باز نیاید دگر اندر نظرت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عراقی

عراقی

در دور شراب و جام و ساقی همه اوست

در پرده مخالف و عراقی همه اوست

گر زانکه به تحقیق نظر خواهی کرد

نامی است بدین و آن و باقی همه اوست


 

amator-2

عضو جدید
ساقیا پیمانه درکش
صوفیا می را تو سرکش
تا جهان صافی بیابد
وز ریای این نیایش....

این هم شعر خودمه
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن درد ندارم که طبیبان دانند

دردیست محبت که حبیبان دانند

ما را غم روی آشنایی کشتست

این حال نباید که غریبان دانند
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد


با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که ترا نبینم آن روز مباد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز

خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز

ور بگریزم ز دست ای مایهٔ ناز

هر جا که روم پیش تو می‌آیم باز
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
گویند بهشت و حور عین خواهد بود
آنجا می‌ِ ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می ‌و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلسله مو دستی بر طره پر خم زن
یک سلسله مو بگشا، صد سلسله بر هم زن
خواهی که شود کشته از هر طرفی فوجی
جانا صف مژگان را یک مرتبه بر هم زن
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بر گیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم كه بنشین و مرو
بشنو ز من این نكته كه برخیز و بیا
حافظ
:gol:
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش می‌باخت مرا
چون من همه او شدم بینداخت مرا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عراقی

عراقی

با آنکه خوش آید از تو، ای یار، جفا

لیکن هرگز جفا نباشد چو وفا

با این همه راضیم به دشنام از تو

از دوست چه دشنام؟ چه نفرین؟ چه دعا؟
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
از بس که بیازرد دل دشمن و دوست

گویی به گناه مسخ کردندش پوست

وقتی غم او بر همه دلها بودی

اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست
 

صخا

عضو جدید
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خويش مي باخت مرا
چون من همه او شدم بينداخت مرا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قیصر امین پور

قیصر امین پور

به یادت داغ بـر دل مـی نشانـم
زدیده خون به دامن می فشانم


چو نــی گر نالم از سوز جـدایـی
نیستان را به آتش می کشانم
 

armstrong

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خیام

خیام

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
با دوست چنانکه اوست می‌باید داشت

خونابه درون پوست می‌باید داشت

دشمن که نمی‌توانمش دید به چشم

از بهر دل تو دوست می‌باید داشت
 

Similar threads

بالا