رباعی و دو بیتی

armstrong

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خیام

خیام

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببندم شال و میپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب دریاها سراسر
بشویم هر دو دست بی نمک را

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل خون شد و کس محرم این راز نیافت
در روی زمین هم نفسی باز نیافت

پر درد به خاک رفت و در عالم خاک
هم صحبت و هم درد و هم آواز نیافت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يارب نظري برمن سر گردان كن
رحمي به من دلشده حيران كن
بر من مكن انچه من بر اي آنم
آنچ از كرم لطف تو باشد آن كن

ابو سعيد ابو الخير
 

torpheh

عضو جدید
چند تا شعر خیلی کوتاه و قشنگ

چند تا شعر خیلی کوتاه و قشنگ


سلام
چند تا رباعی بی نظیرجدید به دستم رسیده که واقعا به خوندنش می ارزه.اگه شما هم شعر های زیبای جدیدی داشتید خوشحال میشم که قرار بدید بقیه دوستان هم استفاده کنن:
تو هم سهمی از دل بگیر و برو
تو هم شکل عاقل بگیر و برو
ازین عشق خیری ندیدیم ما
درِ عشق را گِل بگیر و برو علی نادری

چند وقتی است دلت از دل من دور شده
طعم شیرین تو انگار کمی شور شده
خواب و آرامش من تا تو نگاهم کردی
مثل بیداری من در شب کنکور شده علی نادری


قدم ها پیش و پس خیلی مهم نیست
همه یا هیچ کس خیلـــی مهم نیست
قناری! ما همه زندانیانیــــــــــــــــــــم
قفس توی قفس خیلی مهـــم نیست حسین میدری

دلم را عشق نخ نخ کرده بانو !
اسیر دست برزخ کرده بانو !
حواست پیش یاد کیست امشب ؟
دوباره چایی ات یخ کرده بانو ! حسین میدری

دگر درد دلم درمان ندارد
مسير عاشقي پايان ندارد
مرا در چشم خود آواره كردي
نگاهت دور برگردان ندارد مرتضی قلی زاده بابک

درون ميوه چون هسته نباشي
حزين پشت در بسته نباشي
منم زنداني چشم سياهت
نگهباني بده خسته نباشي مرتضی قلی زاده بابک

مرا آن ديده ي تر مي شناسد
مرا از خويش بهتر مي شناسد
به جرم عاشقي ها سر شناسم
مرا از پشت خنجر مي شناسد مرتضی قلی زاده بابک

 

غفار

عضو جدید
دلا از دست تنهایی بجانم
ز آه و ناله‌ی خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم




به آهی گنبد خضرا بسوجم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم

بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمائی بساجی یا بسوجم

بابا طاهر

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بلا رمزی زبالای تو باشه
جنون قِسمی ز سودای تو باشه

به صورت آفرینم این گمانه
که پنهان در تماشای تو باشه
:gol:
"بابا طاهر"

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آتش ز دهان شمع دیشب می‌جست
ناگاه سپیده دم زبانش بشکست

سر رشته به پایان شد و تابش بنماند
روزش به شب آمد و بروزم بنشست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سعدی

سعدی

گویند رها کنش که یاری بدخوست
خوبیش نیرزد به درشتی که دروست

بالله بگذارید میان من و دوست
نیک و بد و رنج و راحت از دوست نکوست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وحشی

وحشی

خورشید که هست شمسهٔ هفت ایوان
خواهی که بگویمت که چون گشت عیان

زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ
ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان
 

EVER GREEN

عضو جدید
سعدی

سعدی

روی تو به فال دارم ای حور نژاد
زیرا که بدو بوسه همی نتوان داد

فرخنده کسی که فال گیرد ز رخت
تا لاجرم از محنت و غم باشد شاد

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
احوال دل ، آن زلف دوتا داند و من
راز دل غنچه را ، صبا داند و من


بی من تو چگونه ایی؟ ندانم ، اما
من بی تو در آتشم ، خدا داند و من

رهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حافظ

حافظ

این گل ز بر همنفسی می‌آید
شادی به دلم از او بسی می‌آید

پیوسته از آن روی کنم همدمی‌اش
کز رنگ وی‌ام بوی کسی می‌آید
 

EVER GREEN

عضو جدید
حافظ

حافظ

:gol:

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عراقی

عراقی

ای روی تو آرزوی دیرینهٔ ما
جز مهر تو نیست در دل و سینهٔ ما

از صیقل آدمی زداییم درون
تا عکس رخت فتد در آیینهٔ ما
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بابا طاهر

بابا طاهر

نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باباطاهر

باباطاهر

عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشنید خار مژگانم به پایت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است
ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است

مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است
لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای باد حدیث من نهانش می‌گو
سر دل من به صد زبانش می‌گو

می‌گو نه بدانسان که ملالش گیرد
می‌گو سخنی و در میانش می‌گو
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر

مجموعه‌ی عاشقان بود دفتر من
مجموعه‌ی عاشقان پریشان خوش تر

:gol::heart::gol::heart::gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باباطاهر

باباطاهر

خوشا آنانکه الله یارشان بی

بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنانکه دایم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گويند بهشت و حور عين خواهد بود
آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود

گر ما مي و معشوق گزيديم چه باك
چون عاقبت كار چنين خواهد بود

:gol::heart::gol::heart::gol:
 

گلپونه

عضو جدید
کاشکی خاک حریم حرمت می بودم
می خرامیدی و من در قدمت می بودم
بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت
پیش از این کاش گرفتار غمت می بودم..:gol:

 

EVER GREEN

عضو جدید
مولوی

مولوی

:gol:

آنکس که نظر کند به چشم مستش
از رشک دعای بد کنم پیوستش
وانکس که به انگشت نماید رخ او
گر دسترسم بود ببرم دستش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بابا طاهر

بابا طاهر

دلم میل گل باغ ته دیره:gol:درون سینه‌ام داغ ته دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم :gol: وینم آلاله هم داغ ته دیره
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست
هركسي نغمه ي خود خواند و ازصحنه رود
صحنه پيوسته بجاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد
 

EVER GREEN

عضو جدید
خیام

خیام

:gol:

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیام

خیام

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

*****
 

EVER GREEN

عضو جدید
:gol:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وحشی

وحشی

شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا
نگذاشت به درد دل افکار مرا

چون سوی چمن روم که از باد بهار
دل می‌ترقد چو غنچه، بی‌یار، مرا
 

Similar threads

بالا