دوستی از نگاه گنجشک

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد

و برمی گشت !
پرسیدند :
چه می کنی ؟
پاسخ داد :
در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم

و آن را روی آتش می ریزم ..



گفتند :


حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است

و این آب فایده ای ندارد



گفت :



...شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،


اما آن هنگام که خداوند می پرسد :


زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟


پاسخ میدم :


هر آنچه از من بر می آمد !!!!!





اگر گم شد هرچه هست دوستی نيست

دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب،
 

Similar threads

بالا