یک زمان هایی هست که برای بهتر شدنِ حالت زمان می خواهی
دلت میخواهد بی هیچ توضیحی گوشه ای بنشینی و بدون دخالت آدمها با خودت خلوت کنی
دستی به قفسه ی خاک گرفته ی افکارت بکشی تا شاید...
بتوانی با خودت کنار بیایی و آرامش را به روزهایت برگردانی
دقیقا نمی دانی چرا،اما حالت خوب نیست و اگر تمام دنیا هم جمع شوند،نمیتوانند برای تو کاری کنند
که هرکاری کنند تو خوب نمی شوی...
گاهی همه چیز دست به دست هم می دهد تا تو به این نتیجه برسی که;
یک حرف هایی را نمی توان زد
و یک بغض هایی را نمی توان شکست
گاهی جایی از زندگی قرار میگیری که;
بعد از آن به تمام آدمهای کلافه ای که می خواهند تنها باشند حق میدهی
همان جایی که خودت هم دقیقا نمی دانی مشکلت با خودت و با دنیا چیست
فقط کمی زمان می خواهی و سکوت،همین!