هنوزم گاهی میام باشگاه
اولین کاری که میکنم، یه نگاه به اون بالای صفحه میندازم، پیام های شما: خالی
هیچ خبری نیست... سوت و کور.. نه اتفاقی، نه خبر جدید، نه بحث و جدلی، نه پیامی.. هیچی .. هیشکی
یادش بخیر یه زمانی تا صفحه رو باز میکردی خیلیا پیام داده بودند.. خیلیا که الان پدر شدن یا مادر..
مهندس شدند، دکتر شدند.. خیلیا که رفتند خارج، بعضیا هم مثل من اسیر خاطرات..
کار دومم اینه که میرم صفحه شخصیمو باز میکنم و پیام های شش هفت سال پیشمو مرور میکنم...
یادش بخیر
جوون بودیم، انرژی داشتیم، امید به آینده داشتیم...
بعد میام تالار ادبیات و دونه دونه تاپیک های قدیمی رو زیر و رو میکنم دنبال یه نشونی از دستان مجازی که از صد تا دوست حقیقی، حقیقی تر بودند برام
خلاصه که کنم..
دنیای غریبی است این دنیای مجازی!
میای! میبینی! خوشت میاد! عضو میشی! میخونی! دوست میشی! لایک میکنی! لایک میشی! یاد میدی! یاد میگیری!
بعد یهو میبینی نیست!!!
رفته!!!
دیگه نیست! همین...
بعضی ها حتی یک تابلوی "تمام شد! تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد. لطفا بیخود زرت زرت سر در این خراب شده نزنید" هم نمی زنند سر در پروفایلشان...
امیدوارم هر جا که هستند خوش و خرم باشند..
هنوزم گاهی میام باشگاه
اولین کاری که میکنم، یه نگاه به اون بالای صفحه میندازم، پیام های شما: خالی
هیچ خبری نیست... سوت و کور.. نه اتفاقی، نه خبر جدید، نه بحث و جدلی، نه پیامی.. هیچی .. هیشکی
یادش بخیر یه زمانی تا صفحه رو باز میکردی خیلیا پیام داده بودند.. خیلیا که الان پدر شدن یا مادر..
مهندس شدند، دکتر شدند.. خیلیا که رفتند خارج، بعضیا هم مثل من اسیر خاطرات..
کار دومم اینه که میرم صفحه شخصیمو باز میکنم و پیام های شش هفت سال پیشمو مرور میکنم...
یادش بخیر
جوون بودیم، انرژی داشتیم، امید به آینده داشتیم...
بعد میام تالار ادبیات و دونه دونه تاپیک های قدیمی رو زیر و رو میکنم دنبال یه نشونی از دستان مجازی که از صد تا دوست حقیقی، حقیقی تر بودند برام
خلاصه که کنم..
دنیای غریبی است این دنیای مجازی!
میای! میبینی! خوشت میاد! عضو میشی! میخونی! دوست میشی! لایک میکنی! لایک میشی! یاد میدی! یاد میگیری!
بعد یهو میبینی نیست!!!
رفته!!!
دیگه نیست! همین...
بعضی ها حتی یک تابلوی "تمام شد! تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد. لطفا بیخود زرت زرت سر در این خراب شده نزنید" هم نمی زنند سر در پروفایلشان...
امیدوارم هر جا که هستند خوش و خرم باشند..
هیچ کس از یه دیونه نمیپرسه حالت چطوره
اما میدونی یه روزی از من دیونه میپرسی حالم چطوره
تو از بالا نگاهم می کنی من از پایین
تو روی پاهاتی و من زیر یه خروار خاکم
آیناز
هر وقت دلت گرفت میگویی خدا هست ولی گاهی چقدر خوب بود دوستانت نیز در لحاظت گرفتگی دلت حضور داشتند انوقت کمی بار غمهایت را با انان تقسیم میکردی