...امروز یه کار خیلی خوب کردیم...
رفته بودم پیاد روی عصرانه کنار کانال ابیه از خدا بیخبر .. 4 گربه کوچلو پیشی حدودا یک ماهه را از مادرشان جدا کرده بود و رها کرده بود .. پیاده روی عصرانه را معمولن من و داییم با هم میریم....تصمیم گرفتیم ادامه پیاده روی را کنسل کنیم بریم سریع خرید هایمان را انجام دهیم و کارتنی پیدا کنیم و با ماشین برگردیم. و گربه ها را از انجا برداریم ببریم به یه منطقه دنج که نه ماشین از انجا عبور کنه نه مثل کانال که اب خطر غرق شدگی داشته باشه ...باهزار مکافات این کوچلوهای نازنین را گرفتیم ال یکیشون را بعد 2 تا دیگه ...شد سه تا چهارمی رفت داخل کانال با عمق 5 متر با دیاره های بتنی با شیب 60 درجه خلاصه یه ذره طناب ت ماشین پیدا کردیم و از یه راننده اتو بوس هم کمی طناب پلاستیکی قرض گرفتیم دایی را فرستادم پایین ...رفت بچه را گرفت گذاشت داخل لنگ ....در این حین حرف زدن مردم خیلی با حال بود یکی امده بود میگفت چکار دارید حییونهای بیگناه را....خخخخخخ من چپ چپ نگاش کردم گذاشت رفت..خلاصه چهارتاشون گرفتیم بردیم محله ب1 تو ی مرکز بهداشت به مکان سرسبز گذاشتیمشن با توجه به اینکه انجا ماشین رو نبود و مکان سرسبزی بود امید به زندگی را افزایش دادیم...در خصوص نیاوردن به خونه مادربزرگم الان داره 3 تا گربه را که نگه میداریم هررز جنگ و دعا داریم...با این چهارتا رسمن از دستمون دلخور میشد و ما با توجه به مرضیه ایشون ریسک نکردیم...امیدوارم حالشون خوب باشه..همشون کنار هم...دست من دایی هم حسابی خونی شد ..چموشهای بودن...