درهم

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خوب به این سد نگاه کنید
سد قشنگیه نه!؟​
دوباره با دقت نگاه کنید​
و بگویید اون لکه ها روی سد چی هستند​




 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میخوام یه داستانی رو براتون تعریف کنم.
یه پسری سه سال پای یه دختر نشست.عاشقانه دوستش داشت.براش حاظر بود هر کاری بکنه. امید و ارزو هاش اون دختر بود.یه روز یکی از دوستاش بهش زنگ میزنه.میگه بیا به ادرسی که میدم.اون پسر رفت.و یه چیزی رو دید که باورش نمیشد.دختری رو که دوست داشت دست در دست یک پسر دیگه.همون جا دنیا براش تموم شد.پسر داغون شد.چند وقت طول کشید تا خودشو از غم رها کرد.دوســــــــــــــــــت خوبــــــــــــــم.هیـــــــــــــــــچ وقـــــــــــــــت.دل بــــــــــــــه یـــــــــــــــه دخــــــــــــــترنـــــــــــــــــــبــــــــــــــــنــــــــــــــد.خیــــــــــــــانــــــــــــت براشــــــــــــونخیـــــــــــــــــلیـــــــــــــــــی
راحــــــــــــــــــــــته
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

ﺯﻣﯿﻦ ﻧﻠﺮﺯ...!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ!

ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﺩی ﻛﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺁﻥ جوانک ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، می لرزد!

ﺍﻳﻨﺠﺎ ﭘﺴﺮی ﺍﺯ ﻓﻜﺮ ﺑﻴﻜﺎﺭی، ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺮﺯ ﺑﻪ ﺻﺒﺢ می رساند!
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻡ ﺑﺮ ﭘﻴﺸﺎنی ﭘﺪﺭ می لرزد ﻭقتی ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺟﻠﻮی ﻣﻐﺎﺯﻩﺍی ﺍﻭﺭﺍ می خواند!

ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ی ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭ می لرزد، وقتی ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺩﺭ یکی ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ

ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ می رود!
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥﺗﺮﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻓﺸﺎﺭ می لرزد!
ﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺳﺎل هاﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﻧﺪ!
ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﯿﺎ ﺯﻣﻴﻦ...
ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﻴﺎ...
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم وقتی تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی


ادمها........
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هي آدم هــــــــآ!

باور كنيد ميخواهم از شما دور بمانم..

نزديك كه ميشويد..

ســــــــــردي عاطفه هايتان وجودم را ميلرزاند..

محض رضاي خــــــــدآ دور بمانيد...[/FONT]




 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بیزار باش از معشوقی که

اسم هرزگی هایش را بگذارد
"آزادی"
اسم نگرانی هایت را بگذارد
"گیر دادن"
و برای بی تفاوتی هایش
"اعتماد داشتن به تو" را بهانه کند ......

کـَم آورده ام خیـلی بیشـتَر از آنچـﮧ کـﮧشـُـمرده بـودَم ......






 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تکه های سوخته
عاشقی بودم دیوانه و برای خودم عالمی در سر داشتم
عالم رویایی و دیوانگی
مثل من کسی عاشق نبود ، عاشق تو و قلبت .
مثل من کسی نبود که شب و روز به یاد عشقش باشد و
لحظه هایش را با چشمان خیس بگذارند.
این من بودم که اینهمه تو را از ته دل دوست داشتم
تو را بعد از خدای خویش می پرستیدم.
عاشقی بودم عاشقترین ، برای تو بهترین.
چه عاشقانه در عشقت سوختم و چیزی نگفتم .
چه بچه گانه از غم دوری و دلتنگی ات گریه میکردم.
تو رفتی و مرا با کوله باری از عشق و دیوانگی تنها گذاشتی .
اما من عاشقت ماندم ، و اینک در آتش غم جدایی ات در حال سوختنم.
شاید از این سوختن خاکستری بر جا بماند که این خاکستر چیزی جز
تکه های سوخته قلب عاشقم نیست .
خاکستر قلب عاشقی که روزی بر باد میرود و دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند.
تنها خاطرات این عشق بر جا می ماند که آن هم نیز دیگر سودی ندارد.
عاشقی بودم که به عشقم افتخار میکردم و او را بهترین و پاکترین عشق میدانستم.
نمی دانستم که برای تو عشق نبودم ،تنها بازیچه ای بودم که روزی از بازی با من خسته می شوی و مرا دور می اندازی .
تو برای من معنای واقعی یک عشق بودی ، تو برای من عزیزترین بودی.
ای کاش اینک که از در غم جدایی ات خاکستر شده ام قدرم را بدانی
و افسوس بخوری که چرا مرا سوزاندی .
عاشقی بودم دیوانه ترین ، از همه عاشقان صادقترین.
اینک چیزی از من به جز خاکستری از این قلب سوخته به جا نمانده است.
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیگر مهم نیست
روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم
روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم!
گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم
گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو شدم
روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر
اینک تنها اشک است که از چشمان من میریزد
تنها شده ام ، باز هم مثل گذشته همدم غمها شده ام
راهی ندارم برای بازگشت ، به یاد دارم شبی دلم تنها به دنبال ذره ای محبت میگشت
نمیپرسم که چرا مرا تنها گذاشتی ، نمیپرسم که چرا قلبم را زیر پا گذاشتی
میدانستم تو نیز مثل همه …
نمیبخشم تو را …
دیگر مهم نیست بودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های بوسیدنت
نمیبخشم تو را ، این تو بودی که روزی گفتی با دنیا نیز عوض نمیکنم تو را
دنیا که سهل است ، تو حتی نفروختی به کسی دیگر مرا
مثل یک جنس کهنه ، دور انداختی مرا!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
تو را نمیبخشم ، و اینک روزی آمده که به خاطر تو حتی نمیریزد یک قطره اشکم!


 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رهگذر
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!
بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را
اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد
ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!
ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی…
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

قلب شیشه ای

شیشه ای می شکند
یک نفر می پرسد..؟
.چرا شیشه شکست!!؟
مادری می گوید...
شاید
این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد
...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد
شیشه ای
پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای ازآن را بر می داشت.
..مرحمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ
نگفت، قصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم؟
آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم
کمتر است؟؟؟
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

بغض
راه گلومان را بغض می بندد و راه چشم را خیمه ی اشک ....

تنها می دانیم که وقتی با تو آمدیم ٬ گم نمی شدیم در نگاه مردم...


می گفتی گاهی برای بودن باید رفت...



پس من می روم ... اما...

جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد...

نمی دانم چرا وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچه نشین می نگرم ...

پرده ی لرزانی از باران و نمک چهره ی تو را هاشور می زند...

می روم تا شاید باز لحظه ی دوباره ای باشد از پرواز ...

تو گذاشتی دام و رفتی... من خود گرفتارت شدم.....

به بهانه ی دلتنگی برایت می نگارم... آسمان اجازه ی پرواز را از من گرفت و این آخرین بهانه بود برای رسیدن...

بودنشان رازی بود ...

آنان که لحظه هاشان گذشت به سادگی ....

همانی بودند که باریدند گاهی برای ما ...

و خاطره های خوش روزها ی با هم بودن را از خاطرشان می شویند...

می دانیم که دیر یا زود فراموش می شویم...

ما که تمام داراییمان یک گل بود و یک دل...

آن ها را هم نثار قلب های مهربانتان کردیم...

همه چیز می گذرد ...

سال ها مثل نسیم ... هفته ها مثل باد ...و روزها همچون طوفان

حرف هامان زیاد است ... وقت ما اندک .... آسمان هم که بارانی است...

همه ی کلمات با آنچه میان ما گذشت بیگانه اند

و من هیچ کلمه ای برای بیان صمیمیت دل ها مان را شایسته تر از سکوت نیافته ام...

ما که می ترسیم از هجرت دوست

کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد...

کاش می دانستیم غم دلتنگی هر روزه غروب چه دلیلی دارد....






کودکی
کاش ... کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند ...
اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود
دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام ...
سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!

دنیا راببین ... بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،
بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید ...
بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند ...
بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،
ولی هیچ کس نمی فهمد
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رفتم گفتم از "خیرش "می گذرم...

شنیدم که زیر لب گفت از "شرش"خلاص شدم...بی انصاف



کافه چی...قهوه بیار...تلخ تلخ...دروغاش انقد شیرین بود که دلمو زد




دل را بدنام نکنید! انچه بعضی ها در سینه دارن کاروانسراست . نه (دل)...!




از من جدا شد و گفت :کار خداست... مانده ام مگر خدای او خدای من هم نبود ؟؟؟




خداجون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری...بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری




حالا ک قرار است از تو عبور کنم...بگذار کفشهایم را در بیاورم...تو هنوز هم برایم مقدسی


گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است . داشتن بعضی ها تنهاترت میکنند .























 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
پسر به دختر : من پدرم پیره و 92 سالشه و به همین زودی ها میمیره و من پولدار میشم ! همسر من میشی ؟؟
دختر : نه !!!​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
.​
چند روز بعد پسر فهمید اون دختره شده مادر جدیدش​
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت ایده هاتون رو به یک زن نگید !!!
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

یه افسر پلیس ماشین پرسرعتی رو متوقف می کنه. افسر می گه : من سرعت 80 مایل در ساعت رو برای ماشینتون ثبت کردم
راننده می گه: خدای من، من ماشینو رو سرعت 60 مایل کروز کرده بودم. فکر کنم رادارتون نیاز به تنظیم داره.
همسر مرد درحالی که داره بافتنی می بافه و سرش پایینه می گه: عزیزم لوس نشو. خودت می دونی که این ماشین سیستم کروز نداره
افسر که شروع می کنه به نوشتن جریمه می کنه راننده رو می کنه به زنش و زیر لب می غره که: برای یه بارم که شده نمی تونی دهنتو بسته نگه داری؟
زن درحالی که محجوبانه می خنده می گه: عزیزم باید خوشحال باشی که دستگاه راداریابت( دستگاهی که رادار سرعت سنج پلیس رو پیدا می کنه و خبر میده) خاموش شد وگرنه سرعتت از اینم بیشتر می شد
افسر که شروع می کنه جریمه دوم رو بابت دستگاه راداریاب غیرقانونی بنویسه مرد از بین دندونای بستش به زنش می غره که: زن، نمی تونی دهنتو بسته نگه داری؟
افسر اخم می کنه و میگه : متوجه شدم که کمربند هم نبستید اینم اتومات یه جریمه 75 دلاریه
راننده می گه: آره. من بسته بودمش ولی وقتی شما به من گفتی بزنم کنار بازش کردم تا بتونم مدارکمو از جیب پشتم دربیارم
زنش می گه: نه عزیزم تو خودت خوب می دونی که کمربندت بسته نبود. تو هیچ وقت موقع رانندگی کمربند نمی بندی
افسر که شروع می کنه به نوشتن جریمه سوم مرد رو می کنه به زنش و با فریاد منفجر می شه:چرا لطفا خفه نمی شی؟
افسر به زن نگاه می کنه و می گه: خانوم همسرتون همیشه با شما اینطوری صحبت می کنه ؟
عاشق این قسمتشم ........


زن: فقط وقتی مسته
WIFE FROM HELL

A police officer pulls over a speeding car. The officer says,'
I clocked you at 80 miles per hour, sir.'

The driver says, 'Gee, officer, I had it on cruise control at 60;
perhaps your radar gun needs calibrating. '

Not looking up from her knitting the wife says: 'Now don't be silly,
dear -- you know that this car doesn't have cruise control.'

As the officer writes out the ticket, the driver looks over at his wife and growls,
'Can't you please keep your mouth shut for once !! ?'

The wife smiles demurely and says, 'Well dear you should be thankful your radar detector went off when it did or your speed would have been higher.'

As the officer makes out the second ticket for the illegal radar detector unit, the man glowers at his wife and says through clenched teeth, 'Woman, can't you keep your mouth shut?'

The officer frowns and says, 'And I notice that you're not wearing your seat belt, sir.
That's an automatic $75 fine.'

The driver says, 'Yeah, well, you see, officer, I had it on, but I took it off when you pulled me over so that I could get my license out of my back pocket.'

The wife says, 'Now, dear, you know very well that you didn't have your seat belt on. You never wear your seat belt when you're driving.'

And as the police officer is writing out the third ticket, the driver turns to his wife and barks, 'WHY DON'T YOU PLEASE SHUT UP??'

The officer looks over at the woman and asks, 'Does your husband always talk to you this way, Ma'am?'

(
I love this part)


















'Only when he's been drinking.!!'














































































 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


یه روز صبح روزنامه نگاری داشت می رفت سرکار ولی به خاطر تصادفی كه شده بود توی ترافیك گیر افتاده بود. اون وقتی دید ترافیکه و سر ساعت به محل کارش نمیرسه تصمیم گرفت همینجا كارش رو انجام بده و از تصادف یه خبر داغ تهیه كنه. جمعیت زیادی دور محوطه تصادف جمع شده بودن و این نشون میدادیه اتفاق خیلی بدی افتاده! بنابراین خبرنگار برای رسوندن خودش به محل تصادف فكری كرد و بعد فریاد زد: بذارید رد شم... خواهش میکنم بزارید رد شم... من پسرشم! من پسرشم! ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید فکر میکنید،چی دید ؟! .......................یه الاغ












 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بیان عشق به روش متفاوت

بیان عشق به روش متفاوت

[h=2]بیان عشق به روش متفاوت[/h] یک دانشجوي چینی عاشق يکي از دختران دانشگاهش مي شودو دوست داشت عشق خود را به شيوه ي جديدي بيان کند او به دختراني که در آن خوابگاه دانشجويي به سر مي بردند يک شکلات داد و از عده ای از آنها خواست تا رأس ساعت 8 شب چراغ اتاق خود را روشن و از بقیه خواست که چراغ اتاق را خاموش نگه دارند
حالا ببينيد چه اتفاقي افتاد
....
I love
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم...

 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

گاهــی لازمــه



آدما گاهی لازمه

چند وقت کرکره شونو بکشن پایین

یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :

کسی نمرده

فقط دلم گرفته



آدم هـا بــرای هــم سـنگ تمـام مـی گـذارند



آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.

اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...

آنجا که در میان خاک خوابیدی؛

"سنگ تمام" را می گذارند و می روند ...!



کافیسـت سـر بــه زیــر باشـی



گرگ شده اند اینروزها ...

کافی است سر به زیر باشی

با بره اشتباهت میگیرند

خیز برمیدارند برای دریدنت ...



در پی دلیـلی اســت که ببخشـد ما را



خالق من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛

و "دوزخی" دارد، به گمانم کوچک و بعید؛

و در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...

"دکتر علی شریعتی"



معــجزه ...



خدایا

من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد

و تو انگار

معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا ...!



گول دنـــیا را مخــور ...



گول دنیا را مخور...!

ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند

بره های این حوالی گرگ ها را میدرند

سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها

زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند ...



یادمـان باشــد ...



یادمان باشد!

هر پس مونده‌ای که‌ من زمین میندازم

قامت یه‌ نفرو خم میکنه ...



لنــگه هــای چــوبــی درب حیــاطمـان



لنگه های چوبی درب حیاطمان؛

گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند؛

ولی خوش به حالشان که لنگه ی هم اند.



نمــاز دو نفــره



خـــدایا

دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است ...

فقط من باشم و تو !!!
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

مــا دیگــر فقــیر نیســتیم



خداروشکر ما دیگر فقیر نیستیم

دیروز پزشک روستا گفت:

چشمان پدرم پر از آب مروارید است!



گـرگ صفــتان



نــه صدایش را "نــازک" میکــرد ...

و نــه دستــانش را "آردی"

از کجــا بایــد به گرگ بودنش شک میکــردم؟!!!



مـا دیگـر فقــیر نیســتیم



آنگاه که غرور کسی را له می کنی
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
میخواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟

طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست



آهسـته رد شـو



اگـر امـشب هم از حوالی دلم گذشتـی،

آهسته رد شو

غم را با هزار بدبختی خوابانده ام...



اشــتبــاه ...



وقتی همه با من هم عقیده می شوند،

تازه احساس می کنم که اشتباه کرده ام!!!

اسکار وایلد



خوشبخـتی یافتـنی نیســت...



خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است.
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده اید...
دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد...



سـخت اسـت



سخت است فهماندن چیزی به کسی که

برای نفهمیدن آن پول می گیرد.

احمد شاملو



آنـجا ببـر مـرا



آنجا ببر مرا که شرابم نبرده است.
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز




نــان دادن کــار مــردان اســت...



خواجه عبدالله انصاری فرمود:

بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است

و روزه فزون داشتن، صرفه ی نان است

و حج نمودن، تماشای جهان است.

اما نان دادن، کار مردان است...



تجربه ...



به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!



نـخنـد !



به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند
و به تو می‌گوید ارباب، نخند!

به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری، نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می‌رود
و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند، نخند!

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده نخند!



وجـدان ...



متاسفانه بعضی ها هستند که :

بی غذا، دو ماه دوام می آورند ؛

بی آب، دو هفته ؛

بی هوا، چند دقیقه ؛
و امــــا
بی "وجـــدان"، خـیلی ...



شـکسـته تـرینـم ...



اگــر ...

اگر گناه وزن داشت؛

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز




در فيس بوك كامنت بذاريد
از فیلترینگ عبور کنید
*خیلی مهم*
بدون VPN در فيس بوك كامنت بذاريد و پيام ارسال كنيد
(((((((((((((كاملا تست شده!!!!)))))))))))))
با سلام ...
دوستان ماه گذشته وزير ارتباطات فرمودند كه دیگه کم کم اينترنت می خواد ملي بشه. با اين وضع شايد ايميلهاي شما به خارج از کشور هم ارسال نشه...و مطمئناً بدون اينترنت هم نمي شه وارد فيس بوك شد.
فيس بوك هم كه بزرگترين جامعه مجازي دنيا هست و لابد خيلي ها هم الان افسردگي گرفتن كه نمي تونن فيس بوك رو ببينن...

اما راه حلي كه
يكي از بچه ها ارائه كرد و كاملا هم جواب ميده رو براتون شرح ميدم:

1- شما به هركسي هر پيام يا كامنتي كه داريد را در يك فايل text مي نويسيد. ترجیحا از ورد2007 استفاده شود.
آدرس ايميل اون شخصي كه ميخواهيد ايميل و پيامتون و يا كامنت براش ارسال بشه رو هم انتهای متن بنویسید.
2- در مرحله بعد فايل خود را با برنامه winzip به حالت فشرده تبديل كنيد از winrar هم میتوانید استفاده کنید.
فقط حتما حتما برای فایلتون پسورد بسازید
براي این کارمي تونيد از طريق همين برنامه پسوورد بزاريد. باز هم توصیه میکنم كه پسوورد فراموش نشه.
3- در مرحله سوم، روي يك سي دي اين فايل زيپ شده رو رايت كنيد.
4- الان بايد ببينيد از آشناها يا اقوام چه كسي قصد سفر به جنوب رو داره.
سي دي رو ميديد به ايشون و سفارش ميكنيد كه سي دي رو برسونه به دست جاسم عبدالكريم در بندر لنگه...
ايشون تمام سي دي هايي كه از همه جاي ايران ميرسه رو نگه ميداره و هر پنج شنبه ميده به ناخدا شيخ عباس عبدالجاسم تحتانی
و ايشون هم با لــــِنـج ميبره اون ور آب ...
اونجا يكي هست كه دونه دونه فايلهاي شما رو براي ايميل هايي كه مي خواهيد ارسال مي كنه و به جاي شما در فيس بوك مي شينه و كامنت مي زاره ...
ممنون از شما كه با دقت تا آخر اين مطلب را خواندید
البته​
بیایید به عمه هم احترام بگذاریم























































































 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز




خدایا
در انجماد نگاه های سرد این مردم ،
دلم برای جهنمت تنگ شده است

 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مادربزرگم دو سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام خانومای فامیلو یه خانوم مداح هم
دعوت کرده بود.
از صبح همه داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت .
مادر بزرگم به پدرم گفت:
سریع زنگ بزن اداره برق بگو برقمون رفته!
بابای ما هم زنگ زدو گفت:برق ما رفته!
یهو مادر بزرگم از اونور گفت:
بگو خانوم آوردیم، کلی پول دادیم، حالا برق رفته شما خسارت مارو میدی...؟؟؟
بابای ما هم هول شد و با عصبانیت به طرف گفت:
کلی پول دادم خانم آوردم ، حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بکنم؟ شما خسارت میدی....؟!؟!
طرف هم نه گذاشت نه برداشت با خنده گفت:
دوست عزیز 2 تا شمع روشن کن شاعرانه تره...!! :)

 

♠MAHSA♠

عضو جدید



قدیما هزار ساعت عشق بود

و


یک بوسه یواشکی.

الان هزار ساعت بوسه علنی هست


و


دریغ از یه لحظه عشق
 

پیوست ها

  • securedownload.jpg
    securedownload.jpg
    43.8 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

♠MAHSA♠

عضو جدید
ما برنــــــــــده ایم اگر...
لحظه های شیرین امروز را قربــــــــــانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم ..
پس نه در حســــــــرت دیروز و نه در رویــــــــای فردا ..
فقط برای امــــروز.....
فقط برای امــــــــــروز....

 

♠MAHSA♠

عضو جدید

نگرش تصويري به رفتارهاي اجتماعي غرب و شرق

تصاوير زير توسط "Liu Young" طراحي شده. مردي چيني که در آلمان تحصيل کرده.
در اين طرح‌ها تفاوت‌هاي جوامع اروپايي و جوامع آسيايي به خصوص چين به تصوير کشيده شده

غربي‌ها (اروپا<-- (آبي


شرقي‌ها (آسيا <-- (قرمز


روش زندگی


وقت شناسی

http://groups.yahoo.com/subscribe/irfun2012
خشم و عصبانیت

http://groups.yahoo.com/subscribe/irfun2012
روزهای تعطیل در خیابان



در برخورد با مشکلات
http://groups.yahoo.com/subscribe/irfun2012



وعده های غذایی




رابطه حال و حوصله با آب و هوا






 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از درد دوست نداشتن هایت گفتم !
خیانت را تجویز کردند ، گویا این آسان ترین راه عاشقی است . . .
” دوستت دارم ” را برای هر دویمان فرستادی ، هم من ، هم او ، خیانت میکردی یا عدالت ؟
کار دنیا رو می بینی ؟
حرف حرف میاره ، پول پول میاره . . .
ولی محبت خیانت میاره !




نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ، به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی . . .



دانه هایی از عشق کاشتم و خوشه هایی از غم برداشتم
خیانت تکرار و رویش نفرت . . .

ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم ! من ، تو و رقیبم !
من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت . . .

حداقل اگر خیانت کردی و رفتی آنقدر انسان باش که بگی خیانت کردم ، نگو تو بد بودی !




 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم







از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....





رسیده اون لحظه ای که احساس میکنم تنهایی باهام سازگاره
خیلی تنهایی رو دوست دارم بهم دروغ نمیگه ریاکار نیست

و باهام میمونه وخلاصه احساس عجیبی دارم

میخوام با تموم قدرتم تنهایی رو نگه دارم دوست دارمممممم تنهایی




هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار نا مروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد...
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم
یادم می افتد "دلتنگی" هرگر بهانه ی خوبی نیست




مهم نیست فردا چی میشه (مهم اینه که امروز دوستت دارم)

مهم نیست فردا کجا میری (مهم اینه که هر جا باشی دوستت دارم)

مهم نیست تا ابد با هم باشیم (مهم اینه که تا ابد دوستت دارم)

مهم نیست قسمت چیه (مهم اینه که قسمت شده تا دوستت داشته باشم)








 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مسیر رفاقت... (زیبا و معنادار)
رفیق

گفتی مثل یه کوه پشت سرتم،بهم تکیه کن

تکیه کردم،اما افتادم،آخه فقط غبار بودی

گفتی زمین زیر پاتم،محکم قدم بردار

محکم برداشتم،اما خوردم زمین،آخه تو یخ بودی

گفتی چترتم،برو زیر بارون

رفتم،اما خیس شدم،آخه تو بسته بودی

گفتی خودکارتم،بنویس هرچه دل تنگت می خواهد

نوشتم،اما ننوشت،آخه تو تموم شده بودی

گفتی سنگ صبورتم،باهام حرف بزن

حرف زدم،اما خورد شدم،آخه تو کلوخ بودی

گفتی جا سویچیتم،کلیدت رو بده به من

دادم،اما خسته شدم،آخه تو دلم رو واسه همه باز کردی

گفتی قاب عکستم،عکست رو بده من

دادم،اما شکستم،آخه وقتی قاب افتاد شکست

زیر عکسم،عکس یکی دیگه بود

گفتی رفیقتم،بزن قدش

زدم،اما تو محو شدی،آخه تو حباب بودی

حالا من میگم:هی رفیق پاشو از خواب،سرتو از رو شونم بردار...

چیه ؟فکر کردی خواستم با بهم زدن خوابت تلافی کنم ؟

نه ! خواستم بگم رسیدیم ته خط، کل مسیر خواب بودی


 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سخته باورش برام
سخته باورش برام تورو د ارند ازم می گیرند.
سخته باورش برام دیگه دستها تو نگیرم .
سخته تحمل بکنی وآدمی رو که دوسش نداری.

شبها وقتی دلت گریه میخواد سرت وروشونه اش بذاری.
سخته واسه من دوری چشمات


سخته زندگی بدون صدات
کی مثل خودت این و می دونه
کی مثل خودم می میره برات.
یه عشق دیگه می خواد تو روازم بگیره .
یه عشق دیگه که قدمن دوست نداره.
یه عشق ذیگه میخواد من وتنها بذاره.
جای من دستش و تو دستات بذاره



 
بالا