درد دل...

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
گفتم ای ساده دل ساده فراموشش کن
تا کجا چشم بدین جاده فراموشش کن

دست بردار از او خاطره بازی کافی ست
فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن

مردمان نگهش قله نشینند هنوز
دل که در دره نیفتاده فراموشش کن

گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش
دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن

به شما بر نخورد پای غزل بود و شکست
اتفاقی ست که افتاده فراموشش کن

(کاش گفته بودمش:crying2:)
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نرنجم که با دیگران خو کنی
تو با ما چه کردی که با او کنی
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
می خواهم شکایت بکنم از تو به چشمای خودم
که از روی دیوونگی بیخودی عاشقت شدن
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نیاز عاشقان معشوق را بر ناز وا می دارد
تو سر تا پا وفا بودی ترا من بی وفا کردم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
قلب

قلب

نبود در تار و پودش ديدي گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه ديدار اين خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتي هواي خونه تب داره ، داره از درو ديوارش غم
عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ، بيا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش
حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و گنجشك كلاغاي
سياه پوشن ، چراغ خونه خوابيده توي دنياي خاموشي ، ديگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشي ، شده كارش فراموشي ، ديگه بارون نمي
باره اگر چه ابر سياه ، تو كه نيستي توي اين خونه ، ديگه آشفته
بازاريست ، تموم گل ها خشكيدن مثل خار بيابون ها ، ديگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت
گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو
به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري
گفتم كه تو مي دوني،سرخاك
تو مي ميرم ، ولي
تا لحظه مردن
نمي گيرم
دل ازتو
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
پيداست هنوز شقايق نشدي ... زنداني زندان دقايق نشدي ... وقتي که مرا از دل
خود مي راني ... يعني که تو هيچ وقت عاشق نشدي ... زرد است که لبريز حقايق
شده است ...تلخ است که با درد موافق شده است ... شاعر نشدي وگر نه مي
فهميدي ... پاييز بهاريست که عاشق شده است
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
من آن گلبرگ مغرورم كه ميميرم ز بي آبي
ولي با خفت و خواري پي شبنم نميگردم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
گريه در چشمان من توفان غم دارد ولي
خنده بر لب مي زنم تا كس نداند راز من
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
مانده ام در كوچه هاي بي كسي
سنگ قبرم را نمي سازد كسي
مُردم خاكسترم را باد برد
بهترين يارم مرا از ياد برد
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
یادمان باشد اگرشاخه گلي چيديم
وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نكنيم

پــر پروانه شكستن هـنــر نيست
گر شكستيم ز غفلت من و مايي نكنيم

يادمان باشد ســـر ســـجاده عشق
جز براي دل مــحبوب دعـــــائي نكنيم

يادمان باشد از امروز خطائي نكنيم
گر در خود شكنيم هيـچ صدائي نكنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
تو دو روز آشنایی قلبمو چه زود شکستی
من که سرسپرده بودم تو اینو خوب میدونستی
نکنه که یار دیگه رخنه کرده توی قبلت
یه نگاه دورور برت کن قلبمو دادم به دستت
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
کاش الان آغوش گرمت سرپناه خستگیم بود
دوتا چشمات پر از اندوه واسه دل شکستگیم بود
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
آخر گذشت
آن زمان کهنه دیدار
رفت آن ثانیه های پر هیاهو
شکست آن لحظه های زیبا
و تو چه ساده گذشتی از این همه احساس
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
زمستان
سرآغاز نگاه سرد تو بود
و شب بلورین من
معصومانه شکست
با حجم سنگ های غرور تو
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
اگربی پناه شدی.اگردلت گرفت

وشکست.اگرتنهاماندی.اگراشک هایت

سرازیرشد

و اگر......

آن وقت است که خداعاشقت

شده .اگر دستت را نگرفت و باز هم

احساس تنهایی کردی آن لحظه است که داری

به خوشبختی نزدیک می شوی .ولی

حیف که خودت خبر نداری

خدابه تو

نزدیک است

نزدیکتراز رگ

گردن به

تو

 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
مرگ آن نیست که در قبرستان سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از خاطر تو با همه خاطره ها محو شوم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
سفر ایستگاه

سفر ایستگاه

قطار می رود...

تو می روی...

تمام ایستگاه می رود...

ومن چقدر ساده ام

که سالهای سال

در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده ام

و همچنان

به نرده های ایستگاه رفته

تکیه داده ام!
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
زندگی یکنواخت نیست
اگر زندگی بهار است پس این خزان چیست
اگر زندگی روشنی است پس این تاریکی ها چیست
اگر زندگی خوشبختیست پس این بدبختی ها چیست
اگر زندگی عشق است پس این بی وفایی ها چیست
 

meibudy

عضو جدید
من گلی داشتم که عشقش پاک بود

گیسوانش مخمل افلاک بود
من گلم را در کنارم داشتم
نک که از کف داده ام دانم چه بود
من کنون گشتم گدای صورتش
صیرتش عشقش کلامش از جه بود
تا بیابم من گل کف داده ام
دل زدنیا می برم با هر چه بود
 

meibudy

عضو جدید
زندگی یکنواخت نیست

اگر زندگی بهار است پس این خزان چیست
اگر زندگی روشنی است پس این تاریکی ها چیست
اگر زندگی خوشبختیست پس این بدبختی ها چیست

اگر زندگی عشق است پس این بی وفایی ها چیست
سلام خانومی
انگار شما می خواستین جور کم کاری مارو بکشید یا اینکه دل پری با این همه درد دل دارین.:biggrin:
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده ...
تنهای تنها میون این همه آدم سخته
.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم

وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم
سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم

اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخند مو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی
من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
اين نيز مي گذرد

اين نيز مي گذرد

زندگي مي گويد سهم تو تنها درد و اشک است مي گويد سرنوشت تو را با اشک رقم زده ايم و تو را با درد آميخته ايم . مي گويد تو از جنس باراني اما نمي دانم چرا هميشه دلم بارام مي خواهد آنقدر باران که اشک چشمانم را در ميان قطرات باران پنهان شود . زندگي به من آموخت که هيچ چيز و هيچ کس نيستم و تنها بايد مطيع يکتا خالق هستي باشم . آري ! زندگي به من آموخت که بسوزم و با زندگيم بسازم پس لب از لب باز نمي کنم و مي سوزم و مي سازم ، آري سوختن ، هيچ نگفتن ، هنر است و تنها مي گويم :

(اين نيز مي گذرد)

 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
من هم خیلی تنهام

من هم خیلی تنهام

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛
آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم

و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی

تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابد

باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من


هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه

جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه. بعد كه همه

چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه می‌دونی؟ من اینجا

خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم.

فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامه‌ش


نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا كردم. آخه می‌دونی؟

من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند كشیدم و

زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی

تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من

قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم. آخه

می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند

كشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.

من هم خیلی تنهام».

حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی


خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که

نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام...
 

Similar threads

بالا