درد دل...

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي كه تنهايي مياد،حس مي كنم كه بي كسم
ترانه هام مي سوزند و بريده ميشه نفسم
ثانيه ها نمي گذرند، هيچ موقع فردا نمياد
دلم ديگه زندگي رو با اين همه درد نمي خواد
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نامه آبراهام لینكلن به معلم پسرش

نامه آبراهام لینكلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهید
او باید بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ، اما به پسرم بیاموزید كه به ازای هر شیاد ، انسان صدیقی هم وجود دارد . به او بگویید ، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود . به او بیاموزید ، كه در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست . می دانم كه وقت می گیرد ، اما به او بیاموزید اگر با كار و زحمت خویش ، یك دلار كاسبی كند بهتر از آن است كه جایی روی زمین پنج دلار بیابد . به او بیاموزید كه از باختن پند بگیرد . از پیروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه خوردن بر حذر دارید . به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید .
اگر می توانید ، به او نقش موثر كتاب در زندگی را آموزش دهید . به او بگویید تعمق كند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود . به گل های درون باغچه و زنبورها كه در هوا پرواز می كنند ، دقیق شود .
به پسرم بیاموزید كه در مدرسه بهتر این است كه مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد . به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ، ملایم و با گردن كش ها ، گردن كش باشد . به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند .
به پسرم یاد بدهید كه همه حرف ها را بشنود و سخنی را كه به نظرش درست می رسد انتخاب كند .
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید . اگر می توانید به پسرم یاد بدهید كه در اوج اندوه تبسم كند . به او بیاموزید كه از اشك ریختن خجالت نكشد .
به او بیاموزید كه می تواند برای فكر و شعورش مبلغی تعیین كند ، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست .
به او بگویید كه تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد .
در كار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید ة اما از او یك نازپرورده نسازید . بگذارید كه او شجاع باشد ، به او بیاموزید كه به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زیادی است اما ببینید كه چه می توانید بكنید ، پسرم كودك كم سال بسیار خوبی است
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت ایندو را دریابم
مرافهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتارکنند.
 
آخرین ویرایش:

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
تنه رود همهمه آب ، من پر از وسوسه خواب
واسه رویای رسیدن، منه بی حوصله بی تاب

میونه باور و تردید ، میونه عشق و معما
با تو هر نفس غنیمت، با تو هر لحظه یه دنیا

با تو پر شور و نشاطم ، تو هیاهوی نگاتم
تو یه آوازه قشنگی ، من تو آهنگه صداتم

مثله خنده رو لباتم ، مثله اشک رو گونه هاتم
تو رو میبوسم و انگار شاعره شعره چشاتم

دشت پونه های وحشی ، رنگ التماس و خواهش
موج خاکستری باد ، شعله ی گرم نوازش

بیا گلواژه ی عشقو با تو همصدا بخونم
تو رو دوست دارم و ای کاش تا ابد
با تو بمونم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
سراسر بادلِ تنگم یه جنگ تن به تن دارم

نه در غربت دلم شاده نه جاى در وطن دارم

از این چرخش گردون نسیبم غم ودرده

چه عشقى داره اون روز كه گردونه نچرخه

مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد

اگر پنهان كنم مغزه استخوان سوزد

منجم كوكب بخت مرا از برج بیرون كن

كه من كم طاقتم ترسم از اه هم اشیان سوزد

عمر من چون گذرد مهر تو آغاز شود

گل مریم چو رسد فصل خزان باز شود
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
یادته یه روز ابری داشت بارون می یومد
صدای شرشر بارون از تو ناودون می یومد
طنین زمزمه تو نرم و آروم می یومد
ندای قلب منم خیلی آسون می یومد
چهره ناز توام خیلی پر نور می یومد
اشكای چشم منم چه دون دون می یومد
گرمی عشقمونم از این سو اون سو می یومد
نمی گم كه بی صدا آخه بارون می یومد
غمی كه توی دلم بود داشت بیرون می یومد
سردی فاصله ها می رفت دیگه نور می یومد
صدای خنده ما از تو دالون می یومد
می گن از اونروز دیگه بارون نیومد
بوی نم شرشر ناودون نیومد
دیگه هیچوقت مثل ما لیلی و مجنون نیومد
جمله دوستت دارم طفلی با زور می یومد
صدای قاصدكا از تو زندون می یومد
ولی عصرا صدایی از اونور كوه می یومد
صدای قلبای ما هنوز آرووم می یومد
ولی بارون نیومد...
دیگه بارون نیومد...
دیگه هیچوقت مثل ما لیلی و مجنون نیومد...
جمله دوستت دارم طــــــــــفلی با زور می یومد
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
دردهای من
جامه نیستند
تا زتن درآورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن در آورم
نعره نیستند
تا زنای جان برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ وبوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد حرف نیست
درد نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
دلت تنگ است میدانم ، قلبت شكسته است می دانم ، زندگی

برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم … اما

برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم …

گریه نكن كه اشكهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می كند ، گریه

نكن كه چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد … آرام باش عزیزم ،

دوای درد تو گریه نیست!

بیا و درد دلت را به من بگو تا آرام بگیری ، با گریه خودت را آرام نكن...!


با تنهایی باش اما اشك نریز ، درد دلت را به تنهایی بگو زمانی كه

تنهایی!

گریه نكن كه اشكهایت مرا نا آرام میكند .! گریه نكن چون گریه تو را

به فراسوی دلتنگی ها میكشاند ! گریه نكن كه چشمهایم طاقت این

را ندارند كه آن اشكهای پر از مهرت را بر روی گونه های نازنینت

ببینند ، و دستهایم طاقت این را ندارند كه اشكهای چشمهایت را از

گونه هایت پاك كنند .! گریه نكن كه من نیز مانند تو آشفته می شوم!

گریه نكن ، چون دوست ندارم آن چشمهای زیبایت را خیس ببینم!


حیف آن چشمهای زیبا و پر از عشقت نیست كه از اشك ریختن

خیس و خسته شود؟

ای عزیزم ، ای زندگی ام ، ای عشقم ، اگر من تمام وجودت می

باشم ،اگر مرا دوست میداری و عاشق منی ، تنها یك چیز از تو

میخواهم كه دوست دارم به آن عمل كنی و آن این است كه دیگر

نبینم چشمهایت خیس و گریان باشند! زندگی ارزش این همه اشك

ریختن را ندارد ، آن اشكهای پر از مهرت را درون چشمهای زیبایت

نگه دار ، بگذار این اشكها در چشمانت آرام بگیرند … عزیزم گریه نكن

چون من از گریه هایت به گریه خواهم افتاد ! وقتی اشكهایت را

میبینم غم و غصه به سراغم می آید!

وقتی اشكهایت را میبینم حال و هوای غریبی به سراغم می آید !

وقتی اشكهایت را میبینم ، از زندگی ام خسته می شوم! وقتی

اشك میریزی دنیا نیز ماتم میگیرد ، پرندگان آوازی نمیخوانند ، بغض

آسمان گرفته می شود ، هوا ابری می شود و پرستوهای عاشق

خسته از پرواز !

گریه نكن عزیزم… آرام باش عزیزم، بگذار این اشكهای گذشته را از

گونه های نازنینت پاك كنم ، دستهایت رادر دستان من بگذار عزیزم،

سرت را بر روی شانه هایم بگذار عزیزم و درد و دلهایت را در گوشم

زمزمه كن عزیزم … من می شنوم بگو درد دلت را عزیزم!

با گریه خودت را خالی نكن عزیزم چون بغض گلویم را می گیرد ، با

گفتن درددلت به من خودت را خالی كن تا دل من نیز خالی شود!

میدانم وقتی این متن مرا میخوانی اشك از چشمانت سرازیر می

شود آری پس برای آخرین بار نیز گریه كن چون این درد دلی بود كه

!من نیز با چشمان خیس نوشتم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
خدایا از تو سپاسگذارم

خدایا به خاطر این که هرگز تنهایم نمی گذاری از تو سپاسگذارم !
خدایا به خاطر این که هر گاه در جاده زندگی قدم هایم اندکی از راه راست سست می شود ، تو با تلنگری به راهم می آوری ، از تو سپاسگذارم !
خدایا ! ممنونم که هر زمان تو را از یاد برده و حضور سبزت را در کنارم فراموش کرده ام با نازل کردن بلایی کوچک مرا متوجه خود ساخته ای تا به یاد آورم که در برابر اراده بی نهایت ، هیچ چیز تاب ایستادگی ندارد !
خدایا ! از این که می بینم بزرگی چون تو ، همواره مرا زیر نظر دارد و هرگز فراموشم نمی کند ، سخت به خود می بالم .
خدایا ! با این که گناه کرده ام ، ناسپاسی نموده ام ، حتی گاهی از رحمت بی کرانت نا امید شده ام و بنده خوبی برایت نبوده ام ، اما تو مهربان هر زمان که درمانده از همه چیز و همه کس شده ام ، باز هم با آغوش باز پذیرایم بوده ای و در نهایت بزرگواری ، حمایتم کرده ای !
به راستی ای پروردگار زیبا و مهربان در برابر این همه لطف و بخشندگی تو ، چه می توانم بگویم ؟
این همه سخاوت و کرم را چگونه پاسخگو باشم ؟
خدایا ! شماره دفعاتی که در نهایت ناباوری و بهت همگان از راه های عجیب و خارق العاده ات در سخت ترین و غیر ممکن ترین شرایط یاورم بوده ای ، از حساب بیرون است .
تو خود نیک می دانی که بنده ات جز چیز هایی که تو به او بخشیده ای در چنته ندارد ، پس تمنا دارم در یافتن راه درست زندگی و به دست آوردن شادمانی ، عشق ، آرامش و سعادت حقیقی یاری ام کنی ، چرا که بدون تو هیچ ندارم و با تو از همگان بی نیازم .
خدای من ، می دانم که با این همه ، تو باز هم مرا دوست داری و همیشه و در هر لحظه مواظبم هستی ، زیرا این حدیث قدسی ات همواره در ذهنم طنین می افکند :
اگر آنان که از من روی برتافتند ، می دانستند که چقدر مشتاق دیدارشان هستم ، هر آینه از شوق جان می سپردند .
 

pink83

عضو جدید
با همه بی سرو سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه توفانی ام
دلخوشگرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته زدریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
 

pink83

عضو جدید
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دورو تنها ,تنها به جرم اینکه
او سرسپرده می خواست ,من دل سپرده بودم
یک عمرمی شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر,وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید ,من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد- وقتی غروب می شد-
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ما در ظلماتیم بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت

ما تنهاییم چرا که هرگز کسی ما را به جانب خود نخواند

ما خاموشیم زیرا که دیگر هیچ گاه به سوی شما باز نخواهیم گشت

و گردن افراخته بدان جهت که به هیچ چیز اعتماد نکردیم بی ان

که بی اعتمادی را دوست داشته باشیم.


احمد شاملو
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
دارم از تو مینویسم
با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم
تک و تنها بودم اما تورو تنها نمیذاشتم
چه سفرها با تو کردم چه سفرها تورو بردم
دم مرگ رسیدم اما به هوای تو نمردم

دارم از تو مینویسم که نگی دوستت ندارم
از تو که با یک نگاهت زیرو رو شد روزگارم
دارم از تو مینویسم ... دارم از تو مینویسم
موقع نوشتنو.... وقت اسم گذاشتنو
کسی رو جز تو نداشتم .... اسمی جز تو نمیذاشتم
من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اون از غصه توست

با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم
حتی من به آرزوهات تورو آخر میرسوندم
میرسیدی تو من اما آرزو به دل میموندم
هی میخواستم که بگم که بدونی حالمو
اما ترس و دلهره خط میزد خیالمو
توی گفتن و نگفتن از چه روزهایی گذشتم
اینقده رفتم و رفتم که هنوزم برنگشتم
من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اون از غصه توست

هرچی شعرعاشقونس من برای تو نوشتم
تو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتم
اگه عاشقونه خوندم تو بدون چه کسی باعثه شه
اگه مردم تو بدون چه کسی باعثه شه

یکدفعه مثل یک آهو توی صحراها رمیدی
بس که چشم تو قشنگه گله گرگ رو ندیدی
دل نبود توی دلم ... تورو گرگها نبینن
اونا با دندون تیز به کمینت نشینن

الهی من فدای تو... چیکارکنم برای تو؟
اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو

یکدفعه مثل پرنده قفس عشقو شکستی
پر زدی تو آسمونها رفتی اون دورها نشستی
دل نبود توی دلم... گم نشی تو کوچه باغها
غروبها که تاریکه ... نریزن سرت کلاغها
نخوره سنگی به بالت ... پرت نشه فکرو خیالت


یکدفعه مثل یک گل... رفتی تو دست خزون
سیل بارون و تگرگ از آسمون
بردمت تو گلخونه... که نریزه روی سرت
که یکوقت خیس نشه ... یخ کنه بال و پرت
نشکنی زیر تگرگ ... نریزه از تو یه برگ

یکدفعه مثل یک شمع... داشتی خاموش میشدی
اگه پروانه نبود تو فراموش میشدی
اره پروانه شدم... تا پرام سوخته بشه
که آتیش دل تو... به دلم دوخته بشه
که بسوزه پروبالم ... که راحت بشه خیالم

دارم از تو مینویسم... تو که غم داره نگاهت
اگه دوست داشتی بگو...تا بازم بگم برات
اینقده میگم تا خسته شم
با عشق تو شکسته شم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ای مرغ آفتاب! زندانی دیار شب جاودانیم
یك روز، از دریچه زندان من بتاب
می خواستم به دامن این دشت، چون درخت
بی وحشت از تبر
در دامن نسیم سحر غنچه واكنم
با دست های بر شده تا آسمان پاك
خورشید و خاك و آب و هوا را دعا كنم
گنجشك ها ره شانه ی من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند
این دشت خشك غمزده را با صفا كنم
ای مرغ آفتاب
از صد هزار غنچه یكی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشك ها دگر نگذاشتند از این دیار
وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار
وین دشت خشك غمگین، افسرده بی بهار
ای مرغ آفتاب
با خود مرا ببر به دیاری كه همچو باد
آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد
گنجشك پر شكسته ی باغ محبتم
تا كی در این بیابان سر زیر پر نهم؟
با خود مرا ببر به چمنزارهای دور
شاید به یك درخت رسم نغمه سر دهم
من بی قرار و تشنه ی پروازم
تا خود كجا رسم به هر آوازم
اما بگو كجاست؟
آن جا كه - زیر بال تو - در عالم وجود
یك دم به كام دل
اشكی توان فشاند
شعری توان سرود؟

فریدون مشیری
 

pink83

عضو جدید
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
ابری که شاید مثل من ,آماده ی فریاد کردن بود
من رهسپار قله و او راهی دره ,تلاقی مان
پای اجاقی که هنوزش آتشی از پیش بر تن بود
خسته مباشی-پاسخی پژواک سان از سنگ ها آمد-
این ابتدای آشنایی مان در آن تاریک و روشن بود
بنشین!نشستم.گپ زدیم,اما نه از حرفی که با ما بود
او نیز مثل من,زبانش در بیان درد, الکن بود
او منتظر تا من بگویم-گفتنی های مگویم را-
من منتظر تا او بگوید ,وقت اما وقت رفتن بود
گفتم که لب وا می کنم- با خویشتن گفتم- ولی بغضی
با دست های آشنا ,در من بکار قفل بستن بود
او خیره بر من,من به او خیره,اجاق نیمه جان دیگر
گرمایش از تن رفته و خاکسترش در حال مردن بود
گفتم خداحافظ,کسی پاسخ نداد و آسمان یکسر
پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بود
تا قله شاید یک نفس باقی نبود اما غرور من
با چوبدست شرمگینی ,در مسیر بازگشتن بود
چون ریگی از قله به قعر دره افتادم-هزاران بار
اما من آن مورم که همواره بدنبال رسیدن بود
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسابی دلم گرفته حوصله ندارم
یک دنیا کار ریخته رو سرم خدای من:cry:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم می خواد بقدمم. گوشیم و خاموش کنم و برم جایی که هیچ کس جز من و خدا نباشه.

:cry::cry:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]« دنیا مثل پاییزه هم قشنگه هم غم انگیزه ٬ قشنگیش به خاطره تو و غم انگیزیش به خاطره دوری تو »[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن[/FONT][FONT=&quot]
[FONT=&quot]چه زیباست همیشه در تنهایی ترا حس کردن[/FONT]
[FONT=&quot]چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن[/FONT]
[FONT=&quot]عزیزم نام تو بر قلبم خالکوبی شده تا فراموشت نکنم[/FONT]
[FONT=&quot]عزیزم همچون نفس کشیدن ترا به خاطر می سپارم [/FONT]
[FONT=&quot]یک روز دیگر هم بدون تو گذشت ... [/FONT][/FONT]
 

pink83

عضو جدید
تو تنهایی,تو از تن ها جدایی
غریبی, بی کسی, بی آشنایی
دلا گویی تورا من می شناسم
تو از اینجا نه ای ,اهل کجایی؟
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]روزي کـه دلـم پيش دلت بود گرو
دستان مـرا سخت فشردي کـه نرو
امروز دلت به ديگري مايل شد
کـفـشـان مـرا جفت نمودي که برو ...[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
 

pink83

عضو جدید
این شفق است یا فلق؟مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام؟ جان دقایقم بگو
آینه در جواب من- باز سکوت می کند
بازمرا چه می شود؟ای تو حقایقم بگو
جان همه شوق گشته ام- طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب من ,با تو موافقم بگو
پاک کن از حافظه ات- شور غزل های مرا
شاعر مرده ام بخوان- کور علایقم بگو
-با من کوروکر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را- با من سابقم بگو
من که هر آنچه داشتم - اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی , اگر که لایقم بگو
یا به زوال می روم , یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا- بگو که عاشقم بگو
 

meibudy

عضو جدید
بی تفاوت با ید بود
ساعتم بی کار است

چه لزومی دارد او دگر کار کند
دقتش حساس است
وقت را می داند
چه لزومی است به دانستن یک لحظه عمر
کاش می دانستم چه زمان باید مرد
لیک باز خوشحالم
چون که خوب می دانم

زود خواهم مرد
خوب خواهم مرد
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
شاید آن روز که سهراب نوشت :

تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید این جور نوشت:

هر گلی هم باشی،

چه شقایق،

چه گل میخک و یاس

زندگی اجباریست.
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]اين را بـــــه ياد بسپـــــار يک نفر ... يک جايي ... تمام روياهاش لبخند توست ... و زماني که به تو فکر مي کنه ... ....احساس مي کنه که زندگي واقعا با ارزشه .... پس هر گاه احساس تنهايي کردي ... اين حقيقت رو به خاطر داشته باش ... ...يک نفر.... ...يک جايي ... ....در حال فکر کردن به توست



[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

pink83

عضو جدید
از زندگی -از این همه تکرار-خسته ام
از های وهوی کوچه وبازار ,خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر زهرکه وزهر کار خسته ام
دل خسته ,سوی خانه,تن خسته می کشم
آوخ.....کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار,خسته ام
ازو که گفت:"یار تو هستم"-ولی نبود
از خود که بی شکیبم وبی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار,خسته ام
 

pink83

عضو جدید
قطره قطره اگرچه آب شدیم
ابر بودیم وآفتاب شدیم
ساخت ما را همو که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
هی مترسک کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم
گوش کن,ما خروش وخشم تورا
همچنان کوه بازتاب شدیم
اینک, این تو, که چهره می پوشانی
اینک, این ما, که بی نقاب شدیم
ما که ای زندگی ,به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم
دیگر از جان ما چه می خواهی؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم
 

pink83

عضو جدید
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
باخزانت نیز,خواهم ساخت ,خاک بی خزانم
گرچه خشتی از تورا,حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشنائیهات ,می خواهم بمانم
بی گمان زیباست آزادی – ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم
در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به آبی های دنیا می رسانم
گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی,من اما
جذبه ای دارم که دنیا را بدینجا می کشانم
عقل یا احساس,حق با چیست ؟پیش از رفتن ای خوب
کاش می شد ,این حقیقت را بدانی یا بدانم
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا