بهنوش بختياري بازيگر سينما و تلويزيون با انتشار دردنامهاي از شايعههايي كه اخيرا درمورد او منتشر شده، انتقاد كرد.
متن كامل اين يادداشت را در ادامه ميخوانيد.
نميدانم اين نوشته را بايد چگونه آغاز كنم؟ نميدانم؟! نميدانم بايد با اشك شروع كنم يا با بغض يا با فرياد يا … نميدانم؟! اينقدر مستاصل و آزردهام كه نميدانم چه بگويم. انگار ديگر فقط خداست كه صداي ما را ميشنود. انگار فقط و فقط اوست و همه در گوشهايشان پنبه گذاشتهاند و هرچه ميخواهند انجام ميدهند بدون اينكه نگرانياي از عواقبش داشته باشند.
ايداد و بيداد. اي داد و بيداد از شمايي كه هرچه ميخواهيد ميكنيد و ككتان هم نميگزد! اي داد و بي داد از شمايي كه بارها خواهش من و امثال من را ديدهايد و باز هم دوست داريد به زندگي خصوصي ما سرك بكشيد! اي داد و بيداد از شمايي كه وقتي سوژهاي نداريد درباره ديگران دروغپردازي ميكنيد و به اين هم فكر نميكنيد كه اين دروغي كه از سر تفريح و بيخبري گفتهايد شايد زندگي كسي را به خطر بيندازد.
اي داد و بيداد از شمايي كه تفريحتان شده به لجن كشيدن عدهاي كه فكر ميكنيد به همين راحتي آمدهاند شايد ستارهاي شدهاند در رسته كاري خودشان! اي داد و بيداد از شمايي كه براي خودتان ميبريد و ميدوزيد و… خدايا لااقل تو صداي دردمند مرا در اين روزهاي عزيز بشنو به حق همان امام بزرگي كه جانش را در راه آرمانهايش داد تا امثال من امروز بفهمند كه اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد.
دريغ از شمايي كه خودتان را پيرو حسين(ع) ميدانيد و برايش عزاداري ميكنيد اما در همان مجالس ما را هم نُقل نَقل خودتان ميكنيد كه مثلا شنيدهاي فلاني را در فلان جا گرفتهاند و… و انگار نميدانيد كه اي دل غافل ما اصلا كه هستيم كه بخواهيم در چنين مجالسي دربارهمان صحبتي پيش بيايد. ايداد و بيداد از شما.
چند سال پيش تعدادي از عكسهاي شخصي و خانوادگي من را مثل خيلي ديگر از هنرپيشهها روي اينترنت گذاشتند و براي هم با گوشيهاي موبايلشان بولوتوث كردند و مثلا من را در يك ميهماني ديدند. اين كه چه؟ اين به چه كار شما ميآيد؟ پس ماجراي حريم خصوصي و احترامي كه دين ما براي ديگران قائل شده چه ميشود و هزارتا سئوال ديگر از اين دست. خدا ميداند كه اين اتفاق چه دردسرهايي را براي من بوجود آورد كه الان هم كه به يادشان ميافتم ناراحت ميشوم.
خدا را شكر در همان روزها با همكاري نيروي محترم انتظامي بخشي از مشكلاتم حل شد، اما آنهايي كه بايد هيچ وقت پيدا نشدند تا بشود مجازاتشان كرد. اصلا اگر هم پيدا ميشدند مجازاتشان چه فايدهاي داشت وقتي همهمان در اين چرخه بيمار مشاركت ميكنيم.
قبل از هر اظهار نظري لطفا همين الان به حافظه گوشيهاي موبايلتان سري بزنيد و ببينيد چندتا از اين دست فيلمها و عكسها را داريد و بعد سر و صدا راه بيندازيد. حالا امروز شايعه درست كردهاند كه فلاني را به همراه ديگراني كه شايد ورزشكار بودهاند در ميهمانياي در لواسان آن هم در روزهاي نزديك به ماه محرم گرفتهاند.
با اين يكي چه كنم؟ با اين تهمتي كه خودم هم تا همين چند روز پيش از ماجرايش خبري نداشتم. مني كه لااقل به شعائر دينيام در حد و اندازه خودم احترام ميگذارم آيا بايد اينگونه مورد سئوال بروم؟! فكرش را بكنيد سر صحنه فيلم جديدتان هستيد و همسرتان هم در مسافرت به سر ميبرد. ناگهان به شما زنگ ميزند و از آن طرف تلفن تمام ماجرا را تعريف ميكند كه مگر تو سر كار نبودي و اين اخبار چيست و… باقياش ماجراهايي است كه ميتوانيد خودتان حدس بزنيد.
چرا بايد با اعصاب و روان يك خانواده اين طور بازي شود كه حتي كار پدر و مادرم به بيمارستان كشيده شود. اي داد و بيداد از شما كه ندانسته در مورد ديگران قضاوت ميكنيد. ديگر نميدانم چه بايد گفت تنها اميدوارم و تقاضا دارم از هر مسئولي كه به اين ماجرا رسيدگي كند و البته يك تقاضاي بزرگ هم از شما مردم دارم.
اينكه اينقدر به راحتي با آبروي بقيه بازي نكنيد فقط به جرم اينكه مثلا فلاني هنرپيشه است و شما فكر ميكنيد آدم بي دين و ايماني است. هرچند كه بعد از همه اين اتفاقات فكر ميكنم اين تقاضا مثل آب در هاون كوبيدن است و بس. و همين ميشود كه تنها برايم يك كار ميگذارد كه داد و بيدادم را پيش خداوند بزرگ ببرم تا شايد او به داد دل امثال چون مني برسد.
متن كامل اين يادداشت را در ادامه ميخوانيد.
نميدانم اين نوشته را بايد چگونه آغاز كنم؟ نميدانم؟! نميدانم بايد با اشك شروع كنم يا با بغض يا با فرياد يا … نميدانم؟! اينقدر مستاصل و آزردهام كه نميدانم چه بگويم. انگار ديگر فقط خداست كه صداي ما را ميشنود. انگار فقط و فقط اوست و همه در گوشهايشان پنبه گذاشتهاند و هرچه ميخواهند انجام ميدهند بدون اينكه نگرانياي از عواقبش داشته باشند.
ايداد و بيداد. اي داد و بيداد از شمايي كه هرچه ميخواهيد ميكنيد و ككتان هم نميگزد! اي داد و بي داد از شمايي كه بارها خواهش من و امثال من را ديدهايد و باز هم دوست داريد به زندگي خصوصي ما سرك بكشيد! اي داد و بيداد از شمايي كه وقتي سوژهاي نداريد درباره ديگران دروغپردازي ميكنيد و به اين هم فكر نميكنيد كه اين دروغي كه از سر تفريح و بيخبري گفتهايد شايد زندگي كسي را به خطر بيندازد.
اي داد و بيداد از شمايي كه تفريحتان شده به لجن كشيدن عدهاي كه فكر ميكنيد به همين راحتي آمدهاند شايد ستارهاي شدهاند در رسته كاري خودشان! اي داد و بيداد از شمايي كه براي خودتان ميبريد و ميدوزيد و… خدايا لااقل تو صداي دردمند مرا در اين روزهاي عزيز بشنو به حق همان امام بزرگي كه جانش را در راه آرمانهايش داد تا امثال من امروز بفهمند كه اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد.
دريغ از شمايي كه خودتان را پيرو حسين(ع) ميدانيد و برايش عزاداري ميكنيد اما در همان مجالس ما را هم نُقل نَقل خودتان ميكنيد كه مثلا شنيدهاي فلاني را در فلان جا گرفتهاند و… و انگار نميدانيد كه اي دل غافل ما اصلا كه هستيم كه بخواهيم در چنين مجالسي دربارهمان صحبتي پيش بيايد. ايداد و بيداد از شما.
چند سال پيش تعدادي از عكسهاي شخصي و خانوادگي من را مثل خيلي ديگر از هنرپيشهها روي اينترنت گذاشتند و براي هم با گوشيهاي موبايلشان بولوتوث كردند و مثلا من را در يك ميهماني ديدند. اين كه چه؟ اين به چه كار شما ميآيد؟ پس ماجراي حريم خصوصي و احترامي كه دين ما براي ديگران قائل شده چه ميشود و هزارتا سئوال ديگر از اين دست. خدا ميداند كه اين اتفاق چه دردسرهايي را براي من بوجود آورد كه الان هم كه به يادشان ميافتم ناراحت ميشوم.
خدا را شكر در همان روزها با همكاري نيروي محترم انتظامي بخشي از مشكلاتم حل شد، اما آنهايي كه بايد هيچ وقت پيدا نشدند تا بشود مجازاتشان كرد. اصلا اگر هم پيدا ميشدند مجازاتشان چه فايدهاي داشت وقتي همهمان در اين چرخه بيمار مشاركت ميكنيم.
قبل از هر اظهار نظري لطفا همين الان به حافظه گوشيهاي موبايلتان سري بزنيد و ببينيد چندتا از اين دست فيلمها و عكسها را داريد و بعد سر و صدا راه بيندازيد. حالا امروز شايعه درست كردهاند كه فلاني را به همراه ديگراني كه شايد ورزشكار بودهاند در ميهمانياي در لواسان آن هم در روزهاي نزديك به ماه محرم گرفتهاند.
با اين يكي چه كنم؟ با اين تهمتي كه خودم هم تا همين چند روز پيش از ماجرايش خبري نداشتم. مني كه لااقل به شعائر دينيام در حد و اندازه خودم احترام ميگذارم آيا بايد اينگونه مورد سئوال بروم؟! فكرش را بكنيد سر صحنه فيلم جديدتان هستيد و همسرتان هم در مسافرت به سر ميبرد. ناگهان به شما زنگ ميزند و از آن طرف تلفن تمام ماجرا را تعريف ميكند كه مگر تو سر كار نبودي و اين اخبار چيست و… باقياش ماجراهايي است كه ميتوانيد خودتان حدس بزنيد.
چرا بايد با اعصاب و روان يك خانواده اين طور بازي شود كه حتي كار پدر و مادرم به بيمارستان كشيده شود. اي داد و بيداد از شما كه ندانسته در مورد ديگران قضاوت ميكنيد. ديگر نميدانم چه بايد گفت تنها اميدوارم و تقاضا دارم از هر مسئولي كه به اين ماجرا رسيدگي كند و البته يك تقاضاي بزرگ هم از شما مردم دارم.
اينكه اينقدر به راحتي با آبروي بقيه بازي نكنيد فقط به جرم اينكه مثلا فلاني هنرپيشه است و شما فكر ميكنيد آدم بي دين و ايماني است. هرچند كه بعد از همه اين اتفاقات فكر ميكنم اين تقاضا مثل آب در هاون كوبيدن است و بس. و همين ميشود كه تنها برايم يك كار ميگذارد كه داد و بيدادم را پيش خداوند بزرگ ببرم تا شايد او به داد دل امثال چون مني برسد.