سلام به بچه های با مرام
خوبید دیگه؟طیبه و من یه برنامه واسه پنجشنبه پیشنهاد می کنیم واسه بیرون رفتم.اگه با روزش مشکل ندارید بگید؟چرا همتون اینجوری شدید؟
من مشکلی ندارم عزیزم
فقط واسه بستنی میای؟
دستت درد نکنه کلی به من کمک کرد خودمو بشناسم
الان دیگه میدونم که من دوست دارم توت فرنگی بخورم، نبود هلو جاش میخورم
[/INDENT][/INDENT][/FONT][/FONT][/FONT]
اگه واسه من بستنی الاسکا میخرید منم هستم!!![]
کدوم 5 شنبه؟ کی میاد؟ شیرینی میخرین؟ چایی کی میخره ؟ ساقه طلایییی... اینا همه مهمه...
پس واسه چی بیاد؟
من هم مشکلی ندارم عزیزان
تو از پیشنهاد کننده هایی... اعلام آمادگیت چیه دیگه؟...
نه اگه شیرینی خامه ای و آلو چه و لواشک و شکلات کاکائویی با مغز گردو کنارش باشه بدم نمیاد!!!!!!
حالا برام میگیرین یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟
![]()
آفرین!!!!!!!!واقعا منم خوشحالم که تونستم کاری
کنم که تو خودت رو بیشتر بشناسی!!!!!!!
فقط اول صبحی هلو نخور دل درد میگیریا!!!!!!
ببین پس خودت رو کاملا نشناختی!!!!!![]()
بچه ها کجایید؟
کیا برای برنامه 5 شنبه میان؟
زود روزش رو ok بدید تا بریم سراغ جاش![]()
حکمت روزگار !!
اسمش فلمينگ بود . کشاورز اسکاتلندي فقيري بود. يک روز که براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد کمکي شنيد که از باتلاق نزديک خانه مي آمد. وسايلشو انداخت و به سمت باتلاق دويد.اونجا ، پسر وحشتزده اي رو ديد که تا کمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و کمک مي خواست. فلمينگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناک نجات داد.
روز بعد، يک کالسکه تجملاتي در محوطه کوچک کشاورز ايستاد.نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از کالسکه بيرون آمد و گفت پدر پسري هست که فلمينگ نجاتش داد.
نجيب زاده گفت: ميخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد.
کشاورز اسکاتلندي گفت: براي کاري که انجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد کرد.
در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد: اين پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه که ميتونين بهش افتخار کنين” و کشاورز قبول کرد.
بعدها، پسر فلمينگ کشاورز، از مدرسه پزشکي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمينگ کاشف پني سيلين معروف شد.
سالها بعد ، پسر مرد نجيب زاده دچار بيماري ذات الريه شد. چه چيزي نجاتش داد؟ پني سيلين. اسم پسر نجيب زاده چه بود؟ وينستون چرچيل
من احتمالا بتونم بیام...
در ضمن تو بخر... واسه خودت بخر... واسه من که فرقی نمیکنه...![]()
معلومه برات فرقی نمیکنه
چون در نهایت همش رو تو میخوری
نه دیگه ایندفعه غذاست...
فکر کردی من ساقه طلایی میخورم سیر شم دیگه عذا نتونم بخورم...![]()
تو مگه سیر هم میشی؟!!!!!!!!
کی به کی میگه؟
آبروی هر چی علم و صنعتی و مهندسه بردی...
سر شیرینی آخر نزدیک بود کتک کاری کنی...
برو بچه
من یا تو؟!!
دعوا نداره، 5 شنبه معلوم میشه![]()
معمای پیرزن
هزار تومنی گم شده را پیدا کنید
یک پیرزنی بود که در خانه ی اجاره ای زندگی می کرد و ماهی سی هزار تومن هم اجاره خانه می داد. در حالیکه سه تا پسر داشت و مبلغ اجاره هم به نسبت مساوی از طرف پسرهاش تامین می شد؛ یعنی از قرار نفری ده هزار تومن.
تا اینکه یکی از ماه ها که پیرزن سی هزار تومن را از پسرهاش ( نفری ده هزار تومن) گرفت و به صاحب خانه داد، مرد صاحب خانه پنج هزار تومن از مبلغ اجاره را به عنوان تخفیف ( تخیل کنید) به پیرزن پس داد. یعنی اینکه از آن سی هزار تومن پنج هزار تومنش برگشت!
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که پس گرفته بود سه تا هزار تومنی به پسرهاش پس داد و دو هزار تومن هم برای خودش نگه داشت.
حالا اجزاء مسئله اینجاست:
مبلغ اجاره سی هزار تومن بود که به نسبت مساوی ( ده هزار تومن) از طرف سه تا پسرها پرداخت می شد.
پنج هزار تومن به عنوان تخفیف به جیب پیرزن برگشت که سه تا هزار تومنی هم به جیب سه تا پسر برگشت.
پسرها نفری ده تومن داده بودند و هزار تومن بهشان برگشت. در واقع پسرها نفری نه هزار تومان پرداخت کرده اند که ضربدر سه می شود 27 هزار تومن.
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که بهش برگشته بود دو هزار تومن را پیش خودش نگه داشت و سه هزار تومان به پسرهاش داد.
سه تا نه هزار تومنی می شود 27 هزار تومن. دو هزار تومن هم که پیش پیرزنه باقی مانده در مجموع می شود 29 هزار تومن.
تعیین کنید یه هزار تومنی که این وسط گم شده کجاست؟
معمای پیرزن
هزار تومنی گم شده را پیدا کنید
یک پیرزنی بود که در خانه ی اجاره ای زندگی می کرد و ماهی سی هزار تومن هم اجاره خانه می داد. در حالیکه سه تا پسر داشت و مبلغ اجاره هم به نسبت مساوی از طرف پسرهاش تامین می شد؛ یعنی از قرار نفری ده هزار تومن.
تا اینکه یکی از ماه ها که پیرزن سی هزار تومن را از پسرهاش ( نفری ده هزار تومن) گرفت و به صاحب خانه داد، مرد صاحب خانه پنج هزار تومن از مبلغ اجاره را به عنوان تخفیف ( تخیل کنید) به پیرزن پس داد. یعنی اینکه از آن سی هزار تومن پنج هزار تومنش برگشت!
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که پس گرفته بود سه تا هزار تومنی به پسرهاش پس داد و دو هزار تومن هم برای خودش نگه داشت.
حالا اجزاء مسئله اینجاست:
مبلغ اجاره سی هزار تومن بود که به نسبت مساوی ( ده هزار تومن) از طرف سه تا پسرها پرداخت می شد.
پنج هزار تومن به عنوان تخفیف به جیب پیرزن برگشت که سه تا هزار تومنی هم به جیب سه تا پسر برگشت.
پسرها نفری ده تومن داده بودند و هزار تومن بهشان برگشت. در واقع پسرها نفری نه هزار تومان پرداخت کرده اند که ضربدر سه می شود 27 هزار تومن.
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که بهش برگشته بود دو هزار تومن را پیش خودش نگه داشت و سه هزار تومان به پسرهاش داد.
سه تا نه هزار تومنی می شود 27 هزار تومن. دو هزار تومن هم که پیش پیرزنه باقی مانده در مجموع می شود 29 هزار تومن.
تعیین کنید یه هزار تومنی که این وسط گم شده کجاست؟
معمای پله برقی!
یه پله برقی با یه سرعتی حرکت میکنه...
نفر اول با سرعت v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 50 تا پله رو میره و میرسه...
نفر دوم با سرعت 3v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 90 تا پله رو میره و میرسه...
کل پله ها چند تاست؟(یعنی تعداد پله هایی که هر لحظه رو هستش چند تاست؟ پله هایی که میره زیر رو کار نداریم
)
معمای پله برقی!
یه پله برقی با یه سرعتی حرکت میکنه...
نفر اول با سرعت v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 50 تا پله رو میره و میرسه...
نفر دوم با سرعت 3v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 90 تا پله رو میره و میرسه...
کل پله ها چند تاست؟(یعنی تعداد پله هایی که هر لحظه رو هستش چند تاست؟ پله هایی که میره زیر رو کار نداریم
)
حالا پیدا کنین پرتقال فروش را!!!!!!!!!![]()
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق
به به مهندس!بندر و ....لازم شد منکرات رو خبر کنم چه معنا داره یه مرد عیالوار بره بندر......
در ضمن سوغات یادتون نره!راستی گربه های دم تریا رو یادت رفت!![]()
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق
نمي خواد لب جوي اب بري ..........
چه کنیم دیگه... از بیکاریه... ما که اینجا دختر بندر نداریم باهاشون برقصیم...
حداقل 2-3 تاشونو سوغاتی بیار لب جوب برقصیم...![]()
سلاممممممممممم
خوبيددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خوش ميذگره ؟؟؟؟؟؟؟![]()