دانشگاه علم و صنعت ایران

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mojtaba_81

عضو جدید
سلام به بچه های با مرام
خوبید دیگه؟طیبه و من یه برنامه واسه پنجشنبه پیشنهاد می کنیم واسه بیرون رفتم.اگه با روزش مشکل ندارید بگید؟چرا همتون اینجوری شدید؟

من مشکلی ندارم عزیزم ;)

تو از پیشنهاد کننده هایی... اعلام آمادگیت چیه دیگه؟... :D;)
 

htaheri

عضو جدید
دستت درد نکنه کلی به من کمک کرد خودمو بشناسم:surprised:;)

الان دیگه میدونم که من دوست دارم توت فرنگی بخورم، نبود هلو جاش میخورم :w12:

[/INDENT][/INDENT][/FONT][/FONT][/FONT]

آفرین!!!!!!!!واقعا منم خوشحالم که تونستم کاری
کنم که تو خودت رو بیشتر بشناسی!!!!!!!
فقط اول صبحی هلو نخور دل درد میگیریا!!!!!!
ببین پس خودت رو کاملا نشناختی!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin:
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه واسه من بستنی الاسکا میخرید منم هستم!!![]


میخرم برات;):D

کدوم 5 شنبه؟ کی میاد؟ شیرینی میخرین؟ چایی کی میخره ؟ ساقه طلایییی... اینا همه مهمه...

پس واسه چی بیاد؟

فردا نه، هفته دیگه.
ساقه طلایی میخرم، ولی برای خودم :p:D


من هم مشکلی ندارم عزیزان

ok;)

تو از پیشنهاد کننده هایی... اعلام آمادگیت چیه دیگه؟...

برای محکم کاری:D


نه اگه شیرینی خامه ای و آلو چه و لواشک و شکلات کاکائویی با مغز گردو کنارش باشه بدم نمیاد!!!!!!
حالا برام میگیرین یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟
:w42:

ای شکمو
از اینا بخرم که دیگه به تو نمیدم:surprised::biggrin:

آفرین!!!!!!!!واقعا منم خوشحالم که تونستم کاری
کنم که تو خودت رو بیشتر بشناسی!!!!!!!
فقط اول صبحی هلو نخور دل درد میگیریا!!!!!!
ببین پس خودت رو کاملا نشناختی!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin:

آره دیگه دستت درد نکنه:gol:
ولی خوشمزه استا
تو هم امتحان کن:D
 

htaheri

عضو جدید
حکمت روزگار !!

اسمش فلمينگ بود . کشاورز اسکاتلندي فقيري بود. يک روز که براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد کمکي شنيد که از باتلاق نزديک خانه مي آمد. وسايلشو انداخت و به سمت باتلاق دويد.اونجا ، پسر وحشتزده اي رو ديد که تا کمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و کمک مي خواست. فلمينگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناک نجات داد.
روز بعد، يک کالسکه تجملاتي در محوطه کوچک کشاورز ايستاد.نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از کالسکه بيرون آمد و گفت پدر پسري هست که فلمينگ نجاتش داد.
نجيب زاده گفت: ميخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد.
کشاورز اسکاتلندي گفت: براي کاري که انجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد کرد.
در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد: اين پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه که ميتونين بهش افتخار کنين” و کشاورز قبول کرد.
بعدها، پسر فلمينگ کشاورز، از مدرسه پزشکي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمينگ کاشف پني سيلين معروف شد.
سالها بعد ، پسر مرد نجيب زاده دچار بيماري ذات الريه شد. چه چيزي نجاتش داد؟ پني سيلين. اسم پسر نجيب زاده چه بود؟ وينستون چرچيل
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها کجایید؟
کیا برای برنامه 5 شنبه میان؟
زود روزش رو ok بدید تا بریم سراغ جاش;)
 

mojtaba_81

عضو جدید
حکمت روزگار !!

اسمش فلمينگ بود . کشاورز اسکاتلندي فقيري بود. يک روز که براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد کمکي شنيد که از باتلاق نزديک خانه مي آمد. وسايلشو انداخت و به سمت باتلاق دويد.اونجا ، پسر وحشتزده اي رو ديد که تا کمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و کمک مي خواست. فلمينگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناک نجات داد.
روز بعد، يک کالسکه تجملاتي در محوطه کوچک کشاورز ايستاد.نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از کالسکه بيرون آمد و گفت پدر پسري هست که فلمينگ نجاتش داد.
نجيب زاده گفت: ميخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد.
کشاورز اسکاتلندي گفت: براي کاري که انجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد کرد.
در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد: اين پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه که ميتونين بهش افتخار کنين” و کشاورز قبول کرد.
بعدها، پسر فلمينگ کشاورز، از مدرسه پزشکي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمينگ کاشف پني سيلين معروف شد.
سالها بعد ، پسر مرد نجيب زاده دچار بيماري ذات الريه شد. چه چيزي نجاتش داد؟ پني سيلين. اسم پسر نجيب زاده چه بود؟ وينستون چرچيل

مرسی ;)
 

htaheri

عضو جدید
[FONT=&quot]یک [/FONT][FONT=&quot]داستان واقعی:[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. [/FONT]
[FONT=&quot]منشي فوراً متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامي گفت: «مايل هستيم رييس را ببينيم.» [/FONT]
[FONT=&quot]منشي با بي حوصلگي گفت: «ايشان امروز گرفتارند.» [/FONT]
[FONT=&quot]خانم جواب داد: « ما منتظر خواهيم شد.» [/FONT]
[FONT=&quot]منشي ساعتها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند. اما اين طور نشد. منشي که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصميم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اينکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواري دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمي آمد. [/FONT]
[FONT=&quot]خانم به او گفت: «ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اما حدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم.» [/FONT]
[FONT=&quot]رييس با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم، اينجا مثل قبرستان مي شود.» [/FONT]
[FONT=&quot]خانم به سرعت توضيح داد: «آه... نه.... نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم.» [/FONT]
[FONT=&quot] رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «يک ساختمان! مي دانيد هزينه ي يک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت و نيم ميليون دلار است.» [/FONT]
[FONT=&quot]خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم؟» [/FONT]
[FONT=&quot]شوهرش سر تکان داد. رييس سردرگم بود. آقا و خانمِ "ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي کاليفرنيا شدند، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، يادبود پسري که هاروارد به او اهميت نداد.[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
معمای پیرزن
هزار تومنی گم شده را پیدا کنید

یک پیرزنی بود که در خانه ی اجاره ای زندگی می کرد و ماهی سی هزار تومن هم اجاره خانه می داد. در حالیکه سه تا پسر داشت و مبلغ اجاره هم به نسبت مساوی از طرف پسرهاش تامین می شد؛ یعنی از قرار نفری ده هزار تومن.
تا اینکه یکی از ماه ها که پیرزن سی هزار تومن را از پسرهاش ( نفری ده هزار تومن) گرفت و به صاحب خانه داد، مرد صاحب خانه پنج هزار تومن از مبلغ اجاره را به عنوان تخفیف ( تخیل کنید) به پیرزن پس داد. یعنی اینکه از آن سی هزار تومن پنج هزار تومنش برگشت!
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که پس گرفته بود سه تا هزار تومنی به پسرهاش پس داد و دو هزار تومن هم برای خودش نگه داشت.
حالا اجزاء مسئله اینجاست:
مبلغ اجاره سی هزار تومن بود که به نسبت مساوی ( ده هزار تومن) از طرف سه تا پسرها پرداخت می شد.
پنج هزار تومن به عنوان تخفیف به جیب پیرزن برگشت که سه تا هزار تومنی هم به جیب سه تا پسر برگشت.
پسرها نفری ده تومن داده بودند و هزار تومن بهشان برگشت. در واقع پسرها نفری نه هزار تومان پرداخت کرده اند که ضربدر سه می شود 27 هزار تومن.
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که بهش برگشته بود دو هزار تومن را پیش خودش نگه داشت و سه هزار تومان به پسرهاش داد.
سه تا نه هزار تومنی می شود 27 هزار تومن. دو هزار تومن هم که پیش پیرزنه باقی مانده در مجموع می شود 29 هزار تومن.
تعیین کنید یه هزار تومنی که این وسط گم شده کجاست؟
 

mojtaba_81

عضو جدید
معمای پیرزن
هزار تومنی گم شده را پیدا کنید

یک پیرزنی بود که در خانه ی اجاره ای زندگی می کرد و ماهی سی هزار تومن هم اجاره خانه می داد. در حالیکه سه تا پسر داشت و مبلغ اجاره هم به نسبت مساوی از طرف پسرهاش تامین می شد؛ یعنی از قرار نفری ده هزار تومن.
تا اینکه یکی از ماه ها که پیرزن سی هزار تومن را از پسرهاش ( نفری ده هزار تومن) گرفت و به صاحب خانه داد، مرد صاحب خانه پنج هزار تومن از مبلغ اجاره را به عنوان تخفیف ( تخیل کنید) به پیرزن پس داد. یعنی اینکه از آن سی هزار تومن پنج هزار تومنش برگشت!
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که پس گرفته بود سه تا هزار تومنی به پسرهاش پس داد و دو هزار تومن هم برای خودش نگه داشت.
حالا اجزاء مسئله اینجاست:
مبلغ اجاره سی هزار تومن بود که به نسبت مساوی ( ده هزار تومن) از طرف سه تا پسرها پرداخت می شد.
پنج هزار تومن به عنوان تخفیف به جیب پیرزن برگشت که سه تا هزار تومنی هم به جیب سه تا پسر برگشت.
پسرها نفری ده تومن داده بودند و هزار تومن بهشان برگشت. در واقع پسرها نفری نه هزار تومان پرداخت کرده اند که ضربدر سه می شود 27 هزار تومن.
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که بهش برگشته بود دو هزار تومن را پیش خودش نگه داشت و سه هزار تومان به پسرهاش داد.
سه تا نه هزار تومنی می شود 27 هزار تومن. دو هزار تومن هم که پیش پیرزنه باقی مانده در مجموع می شود 29 هزار تومن.
تعیین کنید یه هزار تومنی که این وسط گم شده کجاست؟

ایول خیلی باحال بود...

مگه 3 هزار تومن به پسرهاش پس نداد... یعنی پسراش روهم 27 تومن دادند ...

حالا این 27 تومن 2 تومنش دسته مادرست... 25 تومنش دست صابخونه... 25+2=27

چرا 27 رو با 2 جمع کردی و سعی کردی به 30 برسی و 1000 تومنم گیر تو بیاد؟ ... :D
2 رو از 27 کم کن ... ;)
 

mojtaba_81

عضو جدید
معمای پله برقی! :D

یه پله برقی با یه سرعتی حرکت میکنه...
نفر اول با سرعت v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 50 تا پله رو میره و میرسه...
نفر دوم با سرعت 3v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 90 تا پله رو میره و میرسه...
کل پله ها چند تاست؟ ;) (یعنی تعداد پله هایی که هر لحظه رو هستش چند تاست؟ پله هایی که میره زیر رو کار نداریم:D )
 

htaheri

عضو جدید
معمای پیرزن





هزار تومنی گم شده را پیدا کنید




یک پیرزنی بود که در خانه ی اجاره ای زندگی می کرد و ماهی سی هزار تومن هم اجاره خانه می داد. در حالیکه سه تا پسر داشت و مبلغ اجاره هم به نسبت مساوی از طرف پسرهاش تامین می شد؛ یعنی از قرار نفری ده هزار تومن.
تا اینکه یکی از ماه ها که پیرزن سی هزار تومن را از پسرهاش ( نفری ده هزار تومن) گرفت و به صاحب خانه داد، مرد صاحب خانه پنج هزار تومن از مبلغ اجاره را به عنوان تخفیف ( تخیل کنید) به پیرزن پس داد. یعنی اینکه از آن سی هزار تومن پنج هزار تومنش برگشت!
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که پس گرفته بود سه تا هزار تومنی به پسرهاش پس داد و دو هزار تومن هم برای خودش نگه داشت.
حالا اجزاء مسئله اینجاست:
مبلغ اجاره سی هزار تومن بود که به نسبت مساوی ( ده هزار تومن) از طرف سه تا پسرها پرداخت می شد.
پنج هزار تومن به عنوان تخفیف به جیب پیرزن برگشت که سه تا هزار تومنی هم به جیب سه تا پسر برگشت.
پسرها نفری ده تومن داده بودند و هزار تومن بهشان برگشت. در واقع پسرها نفری نه هزار تومان پرداخت کرده اند که ضربدر سه می شود 27 هزار تومن.
پیرزن از آن پنج هزار تومنی که بهش برگشته بود دو هزار تومن را پیش خودش نگه داشت و سه هزار تومان به پسرهاش داد.
سه تا نه هزار تومنی می شود 27 هزار تومن. دو هزار تومن هم که پیش پیرزنه باقی مانده در مجموع می شود 29 هزار تومن.
تعیین کنید یه هزار تومنی که این وسط گم شده کجاست؟

پیرو راه حل مجتبی!!!!!!!!
چرا قضیه رو میپیچونی!!!!!!!
مگه25000تومن دست صاحب خونه نیست؟؟؟؟؟حساب کن ببین از این 25000تومن
سهم هرکدوم از پسرا چقدره؟؟؟؟؟تقریبا میشه 8333تومن!!!
با اون 1000تومنی کی به هرکدوم از پسراش داده میشه9333
اینو ضرب در تعداد پسرا کن بعدش بعلاوه ی 2000 تومنی که خودش برداشته بود!!!!;);)
 
آخرین ویرایش:

htaheri

عضو جدید
معمای پله برقی! :D

یه پله برقی با یه سرعتی حرکت میکنه...
نفر اول با سرعت v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 50 تا پله رو میره و میرسه...
نفر دوم با سرعت 3v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 90 تا پله رو میره و میرسه...
کل پله ها چند تاست؟ ;) (یعنی تعداد پله هایی که هر لحظه رو هستش چند تاست؟ پله هایی که میره زیر رو کار نداریم:D )

حالا پیدا کنین پرتقال فروش را!!!!!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin:
 

mojtaba_81

عضو جدید
معمای پله برقی! :D

یه پله برقی با یه سرعتی حرکت میکنه...
نفر اول با سرعت v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 50 تا پله رو میره و میرسه...
نفر دوم با سرعت 3v روی پله برقی و هم جهت اون حرکت میکنه و 90 تا پله رو میره و میرسه...
کل پله ها چند تاست؟ ;) (یعنی تعداد پله هایی که هر لحظه رو هستش چند تاست؟ پله هایی که میره زیر رو کار نداریم:D )

حالا پیدا کنین پرتقال فروش را!!!!!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin:

حلش دو خطه...;)
 
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق
 

مریم راد

عضو جدید
کاربر ممتاز
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق



به به مهندس!بندر و ...:w33:.لازم شد منکرات رو خبر کنم چه معنا داره یه مرد عیالوار بره بندر......
:w39::w39::w39:
در ضمن سوغات یادتون نره!راستی گربه های دم تریا رو یادت رفت!
:biggrin::biggrin::biggrin:
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق

موافقم ;)
به به مهندس، بندر و تاریکخونه و ...........به قول مریم چه معنی داره:surprised::biggrin:
نیمکت های جلوی معماری نفرمایید، آکواریوم اصطلاح مناسب تریه.
ما که از دست این مکانیکی ها اونورا پیدامون نمیشد.
:D

مهندس نبودی، مدت ها صحبتون یاد خاطرات تریا م.شیمی بود اینجا;):cool:




به به مهندس!بندر و ...:w33:.لازم شد منکرات رو خبر کنم چه معنا داره یه مرد عیالوار بره بندر......
:w39::w39::w39:
در ضمن سوغات یادتون نره!راستی گربه های دم تریا رو یادت رفت!
:biggrin::biggrin::biggrin:

من هم با سوغاتی موافقم;)
 

mojtaba_81

عضو جدید
از حالت بچه های علم و صنعتی دارین در میاین ها ..
این معما و چیست آن و سوال کوتاه و سوالک و اینا مال بچه های پیام نوره نه علم و صنعتیا ..
از تریا بگو ..
از نیمکت جلو دانشکده معماری ، جلو تاریکخونه بگو ..
-------------
برای پنج شنبه هم ممنون که به من هم خبر دادین ولی متاسفانه تهران نیستم ..
فعلا با دخترای بندر تو این هوای گرم دارم میرقصم ..
ایشا.. اومدم تهران حتما یه سر میام دانشگاه ( که از واجبات است )
مشتاق دیدارتان
یاحق

:)
چه کنیم دیگه... از بیکاریه... ما که اینجا دختر بندر نداریم باهاشون برقصیم...
حداقل 2-3 تاشونو سوغاتی بیار لب جوب برقصیم...;)
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:)
چه کنیم دیگه... از بیکاریه... ما که اینجا دختر بندر نداریم باهاشون برقصیم...
حداقل 2-3 تاشونو سوغاتی بیار لب جوب برقصیم...;)
نمي خواد لب جوي اب بري ..........
يه موقع زياد مي چرخي مي خوري زمين سرت مي خوره به جدول لب جو .........
اونوقت خين مياد :biggrin:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا