دانشگاه بین المللی کومور

htaheri

عضو جدید
سلام!!!!!کو موری هاش بیان تو خودشون رو معرفی کنن!!!!!!
 

htaheri

عضو جدید
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده پولی
سر سوزن هوشی.
دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
هم چو من مشروط
و اتاقی که در این نزدیکی است
پشت آن کوه بلند.


اهل دانشگاهم
پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی هم می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست كه در آن زندانیست
دلتان زنده شود
چه خیالی، چه خیالی
خوب می دانم گپ زدن بیهودست
دانشم کم عمق است
خر زدن بیهودست.
اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مُهرم میز
عشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است.


درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند.
اوستاد از من پرسید
چند نمره می خواهی از من؟
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند؟


خوب یادم هست
مدرسه محفل آزادی بود.
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
درس بی رنجش می خواندم.
نمره بی خواهش می آوردم.
تا معلم جوک می گفت همه غش می کردیم
و کلاسم زیبا بود و معلم حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم.
عاقبت رفتم دانشگاه
به محیط خس آموزش
و به دانشكده علم سرایت كردم
رفتم از پله دانشکده بالا
بارها افتادم.
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست
من كسی را دیدم
از داشتن یک نمره ده
دم در پشتک می زد
در دانشگاه اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.
اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
اتوبوسی دیدم که کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»!
دیدم
سفر سبز چمن تا کوکو
بارش اشک پس از نمره تک
جنگ آموزش با دانشجو
جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا
جنگ نقلیه با جمعیت منتظران
حمله درس به مُخ
حذف یک واحد به فرماندهی رایانه
فتح یک ترم به دست ترمیم،
قتل یک نمره به دست استاد
مثل یک لبخند در آخر ترم
همه جا را دیدم
.

اهل دانشگاهم!
اما نیستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزدیکم
آشنا هستم با سرنوشت همه ی همسفران
نبضشان را می گیرم
هذیانهاشان را می فهمم
من ندیدم هرگز یک نمره بیست
من ندیدم که کسی ترم آخر باشد

من در این دانشگاه چقدر مضطربم
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
و به یک مدرک قناعت دارم.
من نمی خندم اگر دوست من می افتد.
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب كسالت هستم
خوب می دانم استاد
كی كوئیز می گیرد
اتوبوس کی می آید
خوب می دانم برگه حذف کجاست
سایت و رایانه آن مال من است
هر کجا هستم باشم
تریا، نقلیه، دانشكده از آن من است
چه اهمیت دارد، گاه اگر می روید خار بی نظمی ها
رختها را بکنیم
پی ورزش برویم
توپ در یک قدمی است
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است!
و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.
و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!
و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!
و نترسیم از حذف
و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم.
و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم
و نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود
اگر بود چرا یخ زده بود
كار ما نیست شناسایی مسئول غذا
كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
كار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
كار ما نیست جواب غلطی تحمیلی
كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم
کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی،
پیوسته شناور باشیم.
بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.
كار ما شاید این است
كه مدرک در دست
فرم بی‌گاری یک شركت بی‌پیكر را
پر بكنیم
اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی كه مرا كرده جواب.
خوب می‌فهمم سهم آینده ی من بی‌كاریست
من نمی‌دانم كه چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌كار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!


 

htaheri

عضو جدید
كشاورزي بود كه تنها يك اسب براي كشيدن گاوآهن داشت. روزي اسبش فرار كرد.
همسايه ها به او گفتند: چه بد اقبالي!
او پاسخ داد: ممكن است.
روز بعد اسبش با دو اسب ديگر برگشت. همسايه ها گفتند: چه خوش شانسي!
او گفت: ممكن است.
پسرش وقتي در حال تربيت اسبها بود افتاد و پايش شكست.
همسايه ها گفتند: چه اتفاق ناگواري.
او پاسخ داد: ممكن است.
فرداي آن روز افراد دولتي براي سربازگيري به روستاي آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.
همسايه ها گفتند: چه خوش شانسي !
او گفت: ممكن است.
و اين داستان ادامه دارد، همانطور كه زندگي ادامه دارد...

اثر آنتوني رابينز
 

htaheri

عضو جدید
آرزوهایی که حرام شدند
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند​
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم​
لستر هم با زرنگی آرزو کرد​
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد​
بعد با هر کدام از این سه آرزو​
سه آرزوی دیگر آرزو کرد​
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی​
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو​
سه آرزوی دیگر خواست​
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...​
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد​
برای خواستن یه آرزوی دیگر​
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...​
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو​
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن​
جست و خیز کردن و آواز خواندن​
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر​
بیشتر و بیشتر​
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند​
عشق می ورزیدند و محبت میکردند​
لستر وسط آرزوهایش نشست​
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا​
و نشست به شمردنشان تا .......​
پیر شد​
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود​
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند​
آرزوهایش را شمردند​
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود​
همشان نو بودند و برق میزدند​
بفرمائید چند تا بردارید​
به یاد لستر هم باشید​
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها​
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!​
نویسنده : شل سیلور استاین​
 

htaheri

عضو جدید
اگه عاشق کسي شدي ...........
Shakespeare:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, she's yours,
If she doesn't, here's the poison, suicide yourself for her.
شکسپير:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره
اگه برگشت كه ماله توئه
اگر برنگشت، سَم كه داري، خودتو بکش!
Optimist:
If you love someone,
Set her free....
Don't worry, she will come back.
خوشبين:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره....
نگران نباش، حتماً بر مي گرده
Suspicious:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, ask her why.
شکاک:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره....
اگه برگشت، ازش بپرس چرا
Patient:
If you love someone,
Set her free....
If she doesn't come back, continue to wait until she comes back.
صبور:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برنگشت، اونقدر صبر کن تا برگرده
Playful:
If you love someone,
Set her free....
If she comes back, and if you love her still,
Set her free again,
Repeat
خوشگذران:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
وقتي برگشت، اگه هنوز عاشقش هستي،
دوباره ولش کن بره
بعد دوباره اگه ....
Animal-Rights Activist:
If you love someone,
Set her free…
In fact, all living creatures deserve to be free!!
فعال دفاع از حقوق حيوانات:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
درواقع همه موجودات زنده حق دارن که آزاد باشن
Lawyers:
If you love someone,
Set her free…
Clause 1a of Paragraph 13a-1 in the second
Amendment of the Matrimonial Freedom Act clearly states that....
وکلا:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
بند 1-a از پاراگراف 13a-1بند الحاقي دوم از
" قانون آزادي ازدواج" به طور صريح مي گويد که ... .
Biologist:
If you love someone,
Set her free…
She'll evolve.
زيست شناس:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
حتما" تکامل پیدا میکنه !
Statisticians:
If you love someone,
Set her free …
If she loves you, the probability of her coming back is high
If she doesn't, the Weibull distribution and your relation were improbable anyway.
آمارشناسان:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه اونم عاشق تو باشه، احتمال بازگشتش زياده،
اگر عاشق تو نباشه، به هر حال توزيع Weibull و رابطه شما غير محتمله!
Salesman:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, deal!
If she doesn't, so what! "NEXT".
فروشنده:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت، قرارداد ببند، اگه برنگشت، چه خوب، "بعدي!"
Insurance agent:
If you love someone,
Show her the plan....
If she ever comes back, sign her up,
If she doesn't, keep follow up with her and never give up!
نماينده بيمه:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش برنامه رو نشون بده،
اگه برگشت، ثبت نامش کن،
اگه برنگشت، پي گيرش شو و هيچ وقت بي خيال نشو
Physician:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, it's the law of gravity,
If she doesn't, either there's friction higher than the force or the angle of collision between two objects did not synchronize at the right angle.
فيزيکدان:
اگه عاشق كسي شدي،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت، اين قانون جاذبه است
اگه برنگشت، يا مقدار اصطکاک بيشتر از نيروي جاذبه است، يا زاويه برخورد
بين دو جسم در زاويه مناسب تنظيم نشده.


 

htaheri

عضو جدید
جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه
ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش آديداس پاشون ميکنن. هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' نميرن! اون بوق و کرنای اصرافيل هم گم شده... يکی ازش قرض گرفت و رفت ديگه خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن. چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنين بخت برگشته جهنم ميفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت ميکنن.
اتحاديه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نميخوان به ديدن زنان ايرانی برن چون اونقدر آرايش کردن و اسپری مو سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فيوزش سوخته در ضمن خانمهای ايرونی از غلمانها مهريه ميخوان.
هفته پيش هم چند ميليون نفر تو چلوکبابی ايرانيها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ايرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بياييد دماغتونو عمل کنيم.

خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. برو يک زنگی به شيطون بزن تا بفهمی درد سر واقعی يعنی چی!!!

جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيام گير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بخش ايرانيان بفرماييد؟

جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟

شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! ميخوام خودمو بازنشست کنم.
شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن!
تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!
جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
يک عده شون بازار سياه مواد سوختی بخصوص بنزين براه انداختن.
چند تا پزشک ايرونی در جهنم بيمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبليغ ميکنن و اين شديدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ويزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر ميکنن. بليت جعلی يکطرفه بهشت هم ميفروشن.
يک سری شون وکيل شدن و تبليغ ميکنن که ميتونن پيش نکير و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجديد نظر بدن.
چند تاشون که روی زمين مهندس بودن ميگن پل صراط ايراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع ميکنن که پل بايد پهن تر بشه.
هرروز هزاران ايرونی زنگ ميزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی جهنم رو ميخوان
الان مراجعه داشتم ميگفت ما کاغذ نسوز ميخواهيم که روزنامه اپوزيسيون بيرون بديم.
ببخش! من برم، بعدا صحبت ميکنيم... چند تا ايرونی دارن کوپن جعلی کولر گازی و يخچال ميفروشن... برم يه چماقی بچرخونم
 

htaheri

عضو جدید
قدرت اندیشه
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .دوستدار تو پدر
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
4صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد :
پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .
 

htaheri

عضو جدید
[FONT=&quot]تخم مرغی رفته بود اینترویو[/FONT]
[FONT=&quot]تا مگر کوکو شود یا نیمرو[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغی بود با شور و امید[/FONT]
[FONT=&quot]خواست تا مرغانه ای باشد مفید[/FONT]
[FONT=&quot]فرم استخدام را پر کرده بود[/FONT]
[FONT=&quot]عکس هم همراه خود آورده بود[/FONT]
[FONT=&quot]توی مطبخ از برای شرح حال[/FONT]
[FONT=&quot]پشت هم کردند هی از او سوال[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]کیستی تو، از کدامین لانه ای؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]کی ز پشت مرغ افتادی برون؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]توی ماهیتابه بودی تاکنون؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]تجربه داری و فرزی در عمل[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]جای دیگر کار کردی فی المثل؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]داغ گشتی توی روغن یا کره؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]حل شدی در شنبلیله یا تره؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]باد کردی از فشار احتراق؟[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ این حرف ها را که شنید[/FONT]
[FONT=&quot]روی وحشت زرده اش هم شد سفید[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]ژوری اینترویو هم بی مجال[/FONT]
[FONT=&quot]لحظه‌ای غافل نمیشد از سوال[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]گر [/FONT][FONT=&quot]"[/FONT][FONT=&quot]رزومه[/FONT][FONT=&quot]" [/FONT][FONT=&quot]داری و [/FONT][FONT=&quot]"[/FONT][FONT=&quot]سی.وی[/FONT][FONT=&quot]" [/FONT][FONT=&quot]بیار[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]ورنه بیخود آمدی دنبال کار[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]گر نداری توی کارت سابقه[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]ردّ ردّی گرچه باشی نابغه[/FONT]
[FONT=&quot]گفت لرزان تخم مرغ بینوا[/FONT]
[FONT=&quot]نیست قانون شما بر من روا[/FONT]
[FONT=&quot]خوب من تازه ز مرغ افتاده ام[/FONT]
[FONT=&quot]صفرکیلومترم و آماده ام[/FONT]
[FONT=&quot]هرکسی کرده ز یک جائی شروع[/FONT]
[FONT=&quot]میکند خورشیدش از یکجا طلوع[/FONT]
[FONT=&quot]گر نه در جائی خودم را جا کنم[/FONT]
[FONT=&quot]تجربه پس از کجا پیدا کنم؟[/FONT]
[FONT=&quot]گر که مرواری نباشد در صدف[/FONT]
[FONT=&quot]پس چگونه تجربه آرد به کف؟[/FONT]
[FONT=&quot]گر که در میدان نرفته کره اسب[/FONT]
[FONT=&quot]تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟[/FONT]
[FONT=&quot]گفت [/FONT][FONT=&quot]"[/FONT][FONT=&quot]شف[/FONT][FONT=&quot]" [/FONT][FONT=&quot]با او که: - زر زر کافیه[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]بیش از این هم ماندنت علافیه[/FONT]
[FONT=&quot]ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]دست به نطقش را ببین بهر خدا[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]تجربه اول برو پیدا بکن[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]بعد فکر پخت و پز با ما بکن[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ بینوا با قلب خون[/FONT]
[FONT=&quot]آمد از آن آشپزخانه برون[/FONT]
[FONT=&quot]رفت غمگین، صاف پیش مادرش[/FONT]
[FONT=&quot]تا که گرما گیرد از بال و پرش[/FONT]
[FONT=&quot]گفت مادرجان مرا هم جوجه کن[/FONT]
[FONT=&quot]جزو باند جوجه های کوچه کن[/FONT]
[FONT=&quot]مرغ مادر گفت که: - دیر آمدی[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]من به تو گفتم بگیر اینجا قرار[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]تو خودت عازم شدی دنبال کار[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]مهلت جوجه شدن شد منقضی[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام[/FONT]
[FONT=&quot]ماجرا را گفت از بهرش تمام[/FONT]
[FONT=&quot]گفت در نیمروپزی گشتم کنف[/FONT]
[FONT=&quot]چونکه از من تجربه میخواست شف[/FONT]
[FONT=&quot]سابقه یا تجربه با من نبود[/FONT]
[FONT=&quot]آشپزخانه مرا ریجکت نمود[/FONT]
[FONT=&quot]موعد جوجه شدن هم که گذشت[/FONT]
[FONT=&quot]آه مادر بچه ات بیچاره گشت[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]من از آنجا مانده، زینجا رانده ام[/FONT]
[FONT=&quot]فاتحه بر هستی خود خوانده ام[/FONT]
[FONT=&quot]رفت فرصت های عالی از کفم[/FONT]
[FONT=&quot]حال دیگر کاملاً بی مصرفم[/FONT]
[FONT=&quot]پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟[/FONT]
[FONT=&quot]میروم الان خودم را میکشم[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]چند مدت صبر کن بهر خدا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]صبر کن طفلم بیاید نوبهار[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]باز پیدا میشود بهر تو کار[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]گرچه اکنون فرصتت سرآمده[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]تو نگو دنیا به آخر آمده[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ آنجا به حال انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]ماند تا از ره بیاید نوبهار[/FONT]
[FONT=&quot]×××[/FONT]
[FONT=&quot]عید نوروز، عید پاک آمد ز راه[/FONT]
[FONT=&quot]روی هر میزی بساطی دلبخواه[/FONT]
[FONT=&quot]شربت و شیرینی و قند و نبات[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ رنگ کرده در بساط[/FONT]
[FONT=&quot]روی میز خانه‌ی بانو بهار[/FONT]
[FONT=&quot]یک سبد مرغانه خوش نقش و نگار[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ ما نشسته آن میان[/FONT]
[FONT=&quot]میفروشد فخر بر اطرافیان[/FONT]
[FONT=&quot]از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد[/FONT]
[FONT=&quot]حرف های مادرش آمد به یاد[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]بهر هرکس در جهان قدقدقدا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]هست یک جا و مکان قدقدقدا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]نیست بی مصرف کسی قدقدقدا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]هست امکان ها بسی قدقدقدا[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]هرکسی باید بیابد جای خود[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]تا نهد جای مناسب پای خود[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]پس تو هم توی مدار خویش باش[/FONT]
[FONT=&quot]فارغ از مأیوسی و تشویش باش[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]چون شبیه تخم‌مرغ است این کره[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]روز و شب گردش کند بی دلهره[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]خود تو هم هستی عزیزم بیضوی[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]در مدار خویش گردش کن قوی[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]زندگی زیباست، زیبایش ببین[/FONT]
[FONT=&quot]- [/FONT][FONT=&quot]هم ز پائین، هم ز بالایش ببین[/FONT]
[FONT=&quot]تخم مرغ ما ز پند مادری[/FONT]
[FONT=&quot]شادمان لم داد آنجا یکوری[/FONT]
[FONT=&quot]گفت گر مطبخ به من میداد کار[/FONT]
[FONT=&quot]در کجا بودم کنون ای روزگار؟[/FONT]
[FONT=&quot]گشته بودم جوجه گر روی حساب[/FONT]
[FONT=&quot]ای بسا که میشدم جوجه کباب[/FONT]
[FONT=&quot]پس چه بهتر که بد آوردم زیاد[/FONT]
[FONT=&quot]حال راضی هستم و ممنون و شاد[/FONT]
 

htaheri

عضو جدید

زن از این متأثر نمیشود که به او توجه کنید، بلکه تأثر او از این است که به او توجه کنید و بعد از او دور شوید
(تواین)


با زنان همانطور که با کودکان سر و کار دارید رفتار کنید ولی همانطور که با ملکه صحبت میکنید با او سخن بگویید
(وایلد)

کار زن افراط و تفریط است، اگه دوست بدارد از شدت محبت بی زار میشود و وای به حال زمانی که دشمنی پیدا کند
(ولتر)

از دستپخت زن تعریف کن تا در کنار اجاق خود را قربانی کند
( دیل کارنگی)
ازدواج کار خوبی است، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید
(سامبرست)
زن چون کراوات است، هم مرد را زیبا نگه میدارد هم حلقوم او را می فشارد
(ویکتور هوگو)

در زندگی یک مرد 2 روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد
(ویکتور هوگو)

نگهبان زن زشتی اوست (مثل عربی)
هرگاه میخواهید از کسی انتقام بگیرید او را به ازدواج ترقیب کنید

(برنارد شاو)

راز از هر نوعی بر قلب زنان فشاری غیر قابل تحمل می آورد
(پوشکین)


مردها آنچه را که می شنوند از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج می سازند، اما زنان از 2گوش وارد و از دهان خارج می کنند
(برنارد شاو)
زن با نگاه خود آتش می افروزد و بیهوده می کوشد تا با اشک خود آنرا خاموش کند
(برنارد شاو)

گرانقیمتترین انگشتری های جهان، انگشتری نامزدی است، چون مرد پس از خرید آن تا آخر عمر قسط میدهد
(چگورا)

در برخورد با تازه عروس مردها به صورتش نگاه میکنند و خانمها به لباسش
(دیکنز)

زنها فقط 2روز می توانند مردها را خوشبخت کنند، روز عروسی و روز مرگ
(برنارد شاو)

زن، وقتی از یک حقیقت دفاع می کند منطقش بسیار ضعیف و قدرت اثباتش بی تأثیر است . ولی اگر همین زن بخواهد از یک دروغ دفاع کند آن وقت کسی را تاب مقاومت در برابر او نیست (گالیله)
شوهری که بیش ازحد به پاکدامنی زن خود می بالد، احمقی است که بیش ازحد خود را فریب می دهد
(لاروشنوکو)

اشک، نیرومندترین ماده سیال روی زمین است
(داوینچی)


اگر زنی عصبانی شد، یقین کنید که یک کار انجام نشده دارد و چاره اش در این است که به عصبانیت تظاهر کند
(دیکنز)
برای زن فقط یک بدبختی و مصیبت وجود دارد و او این است که حس کند کسی اورا دوست ندارد (چاپلین)


اگر تله به دنبال موش برود، زن نجیب هم دنبال مرد (ضرب المثل سوئدی)

مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت
(برنارد شاو)
و در آخر
ممکن است که از امواج دریا نجات یابید، ولی از دست زنها خیر
 
آخرین ویرایش:

htaheri

عضو جدید
اینم از دانشجویان دختر که بعد از امتحان همیشه زیر برگه نامه فدایت شوم برای استاد مینویسند تا نمره بگیرند!!



 

htaheri

عضو جدید
خب چون من پسرم وباید از جنس خودمون دفاع کنم دیگه!!!!!!!:biggrin::biggrin:
درثانی پسرا همچین کاری نمیکنن!!!!!!
;););)
 

htaheri

عضو جدید
يک بنده خدايی ، نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت:
خدايا ! ميشه تنها آرزوى مرا بر آورده كنى؟
ناگاه،صدای فرشته رحمت و اجابت دعا از عرش اعلى بگوش رسيد
كه ميگفت: چه آرزويى دارى اى بنده ى محبوب من؟
مرد، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت:
ای خدای کريم از تو می خواهم جاده ای بين کاليفرنيا و هاوايی
بسازی تا هر وفت دلم خواست در اين جاده رانندگی کنم!!
از جانب خدای متعال ندا آمد که:
ای بنده ی من! من ترا بخاطر وفاداری ات بسياردوست
می دارم و می توانم خواهش تو را برآورده کنم اما هيچ ميدانی
انجام تقاضای تو چقدر دشوار است؟هيچ ميدانی که بايد ته
اقيانوس آرام را آسفالت کنم؟ هيچ ميدانی چقدر آهن و سيمان
و فولاد بايد مصرف شود؟ من همه ای اينها را می توانم انجام
بدهم! اما آيا نمی توانی آرزوی ديگری بکنی؟
مرد، مدتى به فكر فرو رفت، آنگاه گفت:
اى خداى من! من از كار زنان سر در نمى آورم! ميشود بمن
بفهمانى كه زنان چرا مى گريند ؟ ميشود به من بفهمانى
احساس درونى شان چيست؟ اصلا ميشود به من ياد بدهى كه
چگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟
صدايي از جانب باريتعالى آمد كه:
ای بنده من!
آن جاده ای را که خواسته ای، دو بانده باشد يا چهار بانده!!؟؟
 

htaheri

عضو جدید
کل کل دو شاعر در مورد دختر و پسر
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :
به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین ! ]
 

htaheri

عضو جدید
اموخته ام که
با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد
ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب
خريد، ولي عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي
به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله اي است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند
آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند
آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به
دست بياورم
آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد
آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزويم اين است که قبل از مرگ مادرم يکبار به او بيشتر بگويم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
 

aban68

عضو جدید
خب چون من پسرم وباید از جنس خودمون دفاع کنم دیگه!!!!!!!:biggrin::biggrin:
درثانی پسرا همچین کاری نمیکنن!!!!!!
;););)

پسرا از این کارا نمیکنن :eek::eek::eek:
ما دخترا که بر پایه علمی خودمون تکیه میکنیم:)
این پسران که به استاد سلام میکننم یه چیزی میخوان:biggrin::biggrin::biggrin:


 

htaheri

عضو جدید

پسرا از این کارا نمیکنن :eek::eek::eek:
ما دخترا که بر پایه علمی خودمون تکیه میکنیم:)
این پسران که به استاد سلام میکننم یه چیزی میخوان:biggrin::biggrin::biggrin:


نخیرررررررررررر پسرا از این کارا نمیکنن!!!!:D:D:D
اون که بله!!!!!!!شکی توش نیست که پایه علمی شما دخترا بسیار قویه:surprised::surprised::surprised:
اما بالاخره کار از محکم کاری عیب نمیکنه که!!!!!!میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟:biggrin::biggrin::biggrin:
 

aban68

عضو جدید
نخیرررررررررررر پسرا از این کارا نمیکنن!!!!:D:D:D
اون که بله!!!!!!!شکی توش نیست که پایه علمی شما دخترا بسیار قویه:surprised::surprised::surprised:
اما بالاخره کار از محکم کاری عیب نمیکنه که!!!!!!میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟:biggrin::biggrin::biggrin:
ولی خداییش نمیدونی چه حالی داره آدم بعضی از کلاسا که اصلا علمی نیستن بپیچونه :biggrin::biggrin: باور کن خودم استاد این کارام تازه از همشون 20 گرفتم یکی دو جلسه هم بیشتر نرفتم;) البته نامه فدایت شوم نیست یه مدل دیگس!!!
 

htaheri

عضو جدید
ولی خداییش نمیدونی چه حالی داره آدم بعضی از کلاسا که اصلا علمی نیستن بپیچونه :biggrin::biggrin: باور کن خودم استاد این کارام تازه از همشون 20 گرفتم یکی دو جلسه هم بیشتر نرفتم;) البته نامه فدایت شوم نیست یه مدل دیگس!!!

آره مخصوصا این درسای عمومی!!!!!!!!;););)
 

htaheri

عضو جدید
کومور کشوره؟حالا کجا هست؟ کی ساخته؟

اینم فقط به خاطر تو!!!!

مجمع‌الجزایر قمر یا کومور با نام رسمی "اتحادیه اسلامی مجمع الجزایر قمر " واقع در جنوب شرقی آفریقا در آب های اقیانوس هند و در شرق سواحل موزامبیک و شمال غربی ماداگاسکار قرار دارد.

مساحت آن ۲۲۳۶ کیلو مربع است و جمعیت آن به ۷۹۸ هزار نفر می رسد.

این کشور عضو اتحادیه عرب است.


 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
اینم فقط به خاطر تو!!!!

مجمع‌الجزایر قمر یا کومور با نام رسمی "اتحادیه اسلامی مجمع الجزایر قمر " واقع در جنوب شرقی آفریقا در آب های اقیانوس هند و در شرق سواحل موزامبیک و شمال غربی ماداگاسکار قرار دارد.

مساحت آن ۲۲۳۶ کیلو مربع است و جمعیت آن به ۷۹۸ هزار نفر می رسد.
این کشور عضو اتحادیه عرب است.

قربون تو عزیزم.این دانشگاه را ایران ساخته؟شما چه جوری رفتی اونجا؟
 

htaheri

عضو جدید
قربون تو عزیزم.این دانشگاه را ایران ساخته؟شما چه جوری رفتی اونجا؟


عزیز دلم من بورسیه ی اونجا شدم!!!!:biggrin::biggrin:
این دانشگاه بین المللیه!!!دانشجویان زیادی از اونجا
به ام آی تی ترانسفر شدن!!!!!مدیرشون هم منم
اگه بیای بهت قول میدم به دانشگاه مریلند ترانسفرت کنم!!!!!!;););)

 

aban68

عضو جدید



عزیز دلم من بورسیه ی اونجا شدم!!!!:biggrin::biggrin:
این دانشگاه بین المللیه!!!دانشجویان زیادی از اونجا
به ام آی تی ترانسفر شدن!!!!!مدیرشون هم منم
اگه بیای بهت قول میدم به دانشگاه مریلند ترانسفرت کنم!!!!!!;););)

خوش میذگره کوموری!!!!:biggrin::biggrin:
غرق نشی حسین اون وسط؟؟؟:surprised::surprised:
آب و غذا بهتون میرسه!!!
:cry::cry:
ام ای تی جووووووووووووووووووو ن من:biggrin::biggrin:
 

htaheri

عضو جدید
خوش میذگره کوموری!!!!:biggrin::biggrin:
غرق نشی حسین اون وسط؟؟؟:surprised::surprised:
آب و غذا بهتون میرسه!!!
:cry::cry:
ام ای تی جووووووووووووووووووو ن من:biggrin::biggrin:
خیلی جای شما خالی!!!
نخیر عزیز من اونجا امکانات در حد دانشگاه هاروارده!!!!:w00:
تازه ام آی تی کمترینشه!!!!:biggrin::biggrin:
تو نمیخوای بیای بورسیه بگیری؟؟؟؟؟ظرفیتمون محدوده ها!!!!!!!!!!!
;)
 

hosseinn-p

عضو جدید
اینم فقط به خاطر تو!!!!

مجمع‌الجزایر قمر یا کومور با نام رسمی "اتحادیه اسلامی مجمع الجزایر قمر " واقع در جنوب شرقی آفریقا در آب های اقیانوس هند و در شرق سواحل موزامبیک و شمال غربی ماداگاسکار قرار دارد.

مساحت آن ۲۲۳۶ کیلو مربع است و جمعیت آن به ۷۹۸ هزار نفر می رسد.

این کشور عضو اتحادیه عرب است.



من که فکر نمی کردم کومور وجود داشته باشه!!!!!! حالا چه جوری پیداش کردی مگه تو هم با هییت دولت رفته بودی؟؟؟
 

Similar threads

بالا