نگاهي به زندگاني حضرت يونس (ع)
دعوت يونس(ع) به توحيد
در شهر نينوا و در اوج بت پرستي و در تاريكي جهل و شرك، يونس نور ايمان را شعلهور ساخت و پرچم توحيد را بر كف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزيزتر ازآنست كه بت را عبادت كند و جبين- پيشاني- شما گرامي تر از آن است كه بر اين جماداتبي روح سجده كند، به خود آييد و از خواب غفلت بيدار شويد و به چشم دل بنگريد تاببينيد كه در وراي اين جهان بديع، خدايي بزرگ وجود دارد كه يگانه و بي نياز است وتنها ذات كبريايي او شايسته عبادت و ستايش است.
او مرا براي راهنمايي شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث كرده تا شمارا به سوي او راهنمايي و ارشاد كنم، زيرا پرده هاي جهل و ناداني عقل و ديده شما راپوشانده و از درك حقايق عاجزيد.
قوم يونس با شنيدن اين سخنان تازه و صحبت از خداي يگانه، دچار حيرت و وحشت شدندو چون از خدايي شنيدند كه تاكنون او را نشناخته اند، بر ايشان گران آمد كه ببيننديك نفر از خودشان بر آنان برتري يابد و ادعاي پيغمبري و رسالت نمايد، لذا به يونسگفتند: اين مهملات چيست كه مي بافي؟! اين خدايي كه ما را به سوي آن دعوت مي كنيكيست؟ ما خداياني داريم كه پدرانمان ساليان سال آنها را پرستش مي كرده اند و ما هماكنون آنها را مي پرستيم. چه چيز تازه اي در جهان به وجود آمده و چه حادثه جديدياتفاق افتاده كه ما بايد دين اجدادمان را كنار بگذاريم و به دين ابداعي و تازه توروي آوريم؟
يونس گفت: پرده هاي تقليد را از چشم هاي خود برداريد و عقل خود را از حجابخرافات برهانيد، اندكي فكر كنيد و قدري بيانديشيد. آيا اين بت هايي را كه صبح و شبمورد توجه قرار مي دهيد، در برآوردن حاجات و يا دفع شر و بليات مي توانند شما راياري كنند، براي شما نفعي دارند و يا مي توانند شري را از شما بر طرف گردانند؟! آيااين بت ها مي توانند چيزي را خلق و يا مرده اي را زنده نمايند، بيماري را شفا دهندو يا گمشده اي را هدايت كنند؟!
آيا اگر من بخواهم به آنها ضرري برسانم مي توانند از اين امر جلوگيري كنند؟ و يااگر آنها را بشكنم و ريز ريز كنم مي توانند دوباره خود را استوار سازند!
دعوت يونس(ع) به توحيد
در شهر نينوا و در اوج بت پرستي و در تاريكي جهل و شرك، يونس نور ايمان را شعلهور ساخت و پرچم توحيد را بر كف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزيزتر ازآنست كه بت را عبادت كند و جبين- پيشاني- شما گرامي تر از آن است كه بر اين جماداتبي روح سجده كند، به خود آييد و از خواب غفلت بيدار شويد و به چشم دل بنگريد تاببينيد كه در وراي اين جهان بديع، خدايي بزرگ وجود دارد كه يگانه و بي نياز است وتنها ذات كبريايي او شايسته عبادت و ستايش است.
او مرا براي راهنمايي شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث كرده تا شمارا به سوي او راهنمايي و ارشاد كنم، زيرا پرده هاي جهل و ناداني عقل و ديده شما راپوشانده و از درك حقايق عاجزيد.
قوم يونس با شنيدن اين سخنان تازه و صحبت از خداي يگانه، دچار حيرت و وحشت شدندو چون از خدايي شنيدند كه تاكنون او را نشناخته اند، بر ايشان گران آمد كه ببيننديك نفر از خودشان بر آنان برتري يابد و ادعاي پيغمبري و رسالت نمايد، لذا به يونسگفتند: اين مهملات چيست كه مي بافي؟! اين خدايي كه ما را به سوي آن دعوت مي كنيكيست؟ ما خداياني داريم كه پدرانمان ساليان سال آنها را پرستش مي كرده اند و ما هماكنون آنها را مي پرستيم. چه چيز تازه اي در جهان به وجود آمده و چه حادثه جديدياتفاق افتاده كه ما بايد دين اجدادمان را كنار بگذاريم و به دين ابداعي و تازه توروي آوريم؟
يونس گفت: پرده هاي تقليد را از چشم هاي خود برداريد و عقل خود را از حجابخرافات برهانيد، اندكي فكر كنيد و قدري بيانديشيد. آيا اين بت هايي را كه صبح و شبمورد توجه قرار مي دهيد، در برآوردن حاجات و يا دفع شر و بليات مي توانند شما راياري كنند، براي شما نفعي دارند و يا مي توانند شري را از شما بر طرف گردانند؟! آيااين بت ها مي توانند چيزي را خلق و يا مرده اي را زنده نمايند، بيماري را شفا دهندو يا گمشده اي را هدايت كنند؟!
آيا اگر من بخواهم به آنها ضرري برسانم مي توانند از اين امر جلوگيري كنند؟ و يااگر آنها را بشكنم و ريز ريز كنم مي توانند دوباره خود را استوار سازند!