اشرف نیز در بازگویی خاطرات ایام نوجوانی خود علل گرایش و آمیزشش با مردان را همین كمبود دوستان دختر می داند: «چون دوست و همبازی دختری نداشتم، رفقای برادرم را به دوستی انتخاب كرده بودم. . . ». (6) وی افراط در برقراری رابطه با مردان را تلاش برای شكستن روابط قالبی و محدود زنان در آن ایام توجیه می كند و اینكه به زعم خودش نمی خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد:
«با وجود تمام این فعالیت های مردانه هرگز دلم نمی خواست پسر بودم. به عكس، خیلی خوشحال بودم كه زنم. . . هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبی و محدودی را كه در آن روزگار برای زنان مقدر شده بود، بپذیرم. برای من نقش مردان، با آرزوی عمل و حق انتخابهایی كه داشتند، خیلی جالب تر به نظر می آمد و شاید به همین جهت است كه من بیشتر عمر خود را صرف فعالیت در دنیای مردان كرده ام». (7)
اشرف نیز در بازگویی خاطرات ایام نوجوانی خود علل گرایش و آمیزشش با مردان را همین كمبود دوستان دختر می داند:
«چون دوست و همبازی دختری نداشتم، رفقای برادرم را به دوستی انتخاب كرده بودم. . . ». (6)
وی افراط در برقراری رابطه با مردان را تلاش برای شكستن روابط قالبی و محدود زنان در آن ایام توجیه می كند و اینكه به زعم خودش نمی خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد:
«با وجود تمام این فعالیت های مردانه هرگز دلم نمی خواست پسر بودم. به عكس، خیلی خوشحال بودم كه زنم. . . هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبی و محدودی را كه در آن روزگار برای زنان مقدر شده بود، بپذیرم. برای من نقش مردان، با آرزوی عمل و حق انتخابهایی كه داشتند، خیلی جالب تر به نظر می آمد و شاید به همین جهت است كه من بیشتر عمر خود را صرف فعالیت در دنیای مردان كرده ام». (7)
«اشرف پهلوی» همیشه به عنوان سمبل فساد درباریان، زبانزد خاص و عام بود، زیرا هرزگی ها، زد و بندها، قانون شكنی ها و ولنگاری های او حد و مرزی نداشت و همین امر همیشه مشكلاتی را برای برادرش «محمدرضا» فراهم می آورد.
احمدعلی مسعود انصاری در خاطرات خود روابط اشرف با برادرش محمدرضا و فرح- همسر وی- را اینگونه شرح می دهد:
«با این همه اشرف بیشتر از تمام خواهر و برادرهای شاه با او نزدیك و حتی روی او نفوذ داشت دراین اواخر كه شاه در چهره یك مرد قدرتمند ظاهر می شد اشرف تا حدودی دست و پایش را جمع كرده بود و رعایت بعضی از مسایل را می كرد. با این وجود دو مسئله برای آنها كه از نزدیك شاهد روابط درونی دربار بودند روشن بود: یكی اینكه اشرف چندان با فرح روابط نزدیك نداشت. . . و دوم اینكه راه و روش خود شاه را برای مملكت داری در باطن خوش نداشت و شاه هم كه از باطن خواهرش بی خبر نبود، حوزه فعالیتهای او را محدود نگه داشته بود. . . »(8)
احمدعلی مسعود انصاری درباره روابط اشرف با دیگر همسران شاه می نویسد:
«. . . بالأخره همین قدرت طلبی بسیارش او را با تمام همسران شاه در تضاد قرار داده بود. زیرا وی چشم دیدن زنی را كه شخصیت دوم دربار و خاندان سلطنتی باشد نداشت. با فوزیه اختلاف به هم رسانید و معروف است كه یكی از عوامل اصلی پافشاری فوزیه بر طلاق، اختلافش با اشرف بود و آزاری كه از دست رفتار او می كشید. با ثریا نیز وضعی بهتر از این نداشت. به اختلافاتش با فرح ]نیز[ اینجا و آنجا اشاره كرده ام. »(9)
اشرف پهلوی یكی از مهره های اصلی كودتای 28 مرداد بودكه قدرت طلبی و ماجراجویی وی از عواملی بودند كه به او انگیزه فعالیت در این عرصه را می دادند؛ احمدعلی مسعودانصاری در این رابطه می نویسد:
«به طور كلی وی زنی ماجراجو و قدرت طلب است و در این راه از خرج پول و نیرو ابایی ندارد. بیهوده نیست كه یكی از رجال قدیم می گفت: «اگر یك مرد در خاندان پهلوی باشد اشرف است». . . . بر اثر همین خصوصیات است كه اشرف یكی از مهره های اصلی كودتای 28 مرداد شد. . . »(10)
هنگامی كه دكتر محمد مصدق با یاری آیت الله كاشانی - كه مردم را به قیام سی ام تیر ماه سال 1330 فراخواند - دوباره بر اریكه نخست وزیری تكیه زد، از محمدرضا درخواست نمود تا در اسرع وقت مقدمات خروج خواهرش را از ایران فراهم آورد، اما اشرف به بهانه های مختلف دفع الوقت می كرد تا در همان ایام با طرح توطئه ای حكومت مصدق را سرنگون سازد. بالاخره شاه دربرابر اراده مردم در صحنه كه خواستار اخراج اشرف از كشور بودند، تسلیم شد و او را وادار به خروج از كشور نمود:
«والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به اروپا عزیمت كردند. ساعت 4 و نیم بعدازظهر دیروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی برای معالجه چشم فرزند كوچك خود، والاحضرت شهریار با هواپیما به اروپا عزیمت كردند». (11)
اما در روز چهارم مرداد سال 1332 چاپ خبر بازگشت اشرف پهلوی به تهران، خشم مردم و اعتراض دولت مصدق را برانگیخت بویژه آنكه ظاهراً او بدون اجازه برادرش به تهران بازگشته بود:
«ورود ناگهانی و بدون اطلاع والاحضرت اشرف موجب تعجب دولت و دربار شد». (12)
البته اشرف در فرودگاه به دروغ ادعا كرد به دلیل ابتلای فرزندش به بیماری سل استخوانی به ایران بازگشته است:
«والاحضرت اشرف گفته است؛ چون فرزندم به بیماری سل استخوانی مبتلا شده و برای معالجه او احتیاج به پول دارم به تهران آمدم تا با فروش اثاثیه و املاك خود وسایل بهبودی او را فراهم كنم. وضع مزاجی پسرم وخیم است. . . والاحضرت در حالیكه گریه می كرد می گفت اگر همین امروز این مبلغ ]20 هزار دلار[ فراهم شود ایران را ترك می كنم و اگر محظوری هم باشد، خودم شخصاً به ملاقات آقای دكتر مصدق می روم». (13)
اما این اشك تمساح ریختن اشرف پهلوی برای آن بود كه به هر طریق ممكن در ایران بماند و نقشی مهم در سرنگونی «دكتر مصدق» ایفا نماید. ورنه گذشت زمان ثابت نمود كه فرزندان او صحیح و سالم بوده اند.
در این میان شاه كه خود را در تنگنای اعتراضات دولت و مردم می دید، بلافاصله دست به كار شد و كوشید تا با درج این اعلامیه در جراید، خود را بی اطلاع معرفی كند:
«اعلامیه دربار شاهنشاهی درباره ورود والاحضرت اشرف پهلوی؛ نظربه اینكه والاحضرت اشرف پهلوی بدون اجازه از پیشگاه مبارك همایونی و اطلاع قبلی دربار شاهنشاهی دیروز بعدازظهر به وسیله هواپیما به تهران وارد شدند، با كسب اجازه از پیشگاه مبارك همایونی به معظم لها ابلاغ شد فوراً از ایران خارج شوند و از این پس نسبت به هر یك از افراد خاندان جلیل سلطنت كه رعایت تشریفات و مقررات مربوط به وزارت دربار كه بستگی به حیثیت مقام شامخ سلطنت را دارد، ننماید با سخت ترین ترتیب عمل خواهد شد.
كفیل وزارت دربار شاهنشاهی
ابوالقاسم امینی». (14)
بدین ترتیب اشرف مجبور می شود در مورخه 10/5/1332 با هواپیمای سوئدی (S. A. S) تهران را به مقصد سوییس ترك كند.
جالب اینكه اشرف تنها توسط برادران ناتنی اش غلامرضا و حمیدرضا(15) و همسران این دو مشایعت می شود.
اما هجده روز بعد، امریكا و انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی سابق، طی طرحی مشترك، در كودتایی به سركردگی سپهبد زاهدی، دولت قانونی مصدق را ساقط و شاه دربدر در عراق و ایتالیا را دوباره بر سریر سلطنت نشاندند. در این ایام اشرف كه از دكتر مصدق كینه ای غریب در دل داشت، دو روز بعد از كودتا در حالیكه نمی توانست شادی خود را پنهان كند، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و چنین گفت:
«به برادر تاج دار خود تهنیت می گویم. . . خیال دارم مسافرتی در مدیترانه بكنم و بعد محتملاً مسافرت كوتاهی به ایران به عمل آورم». (16)
بدین ترتیب اشرف در واپسین روز سال 1332 یعنی هفت ماه پس از سقوط دولت مصدق به قصد انتقام جویی به ایران می آید تا از تك تك كسانی كه كینه ای در دل داشت، عقده گشایی كند. كه یكی از آنها روزنامه نگاری به نام كریم پورشیرازی بود كه به دستور اشرف، زنده زنده در آتش سوزانده شد. زیرا در مقالات آتشینش از اشرف به عنوان جرثومه فساد نام برده بود. اشرف در همین حال پانزده روز پس از بازگشت به ایران با سازماندهی مجدد سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی حضور خود را در عرصه فعالیت های سیاسی كشور اعلام می كند. حتی برای زدودن خاطرات گذشته نقاب انسان دوستی بر چهره می زند. در حالیكه در خلوت باز هم به فسادهای خود ادامه می داد.
«اشرف پهلوی» سرانجام در روزهای فراگیر شدن تظاهرات مردم علیه رژیم برادرش بار دیگر ایران را ترك می كند، سفری كه بازگشتی در پی ندارد.
اشرف پهلوی سه بار ازدواج می كند، نخستین بار به دستور رضاخان و با تأیید انگلیسی ها با «علی قوام» پسرقوام الملك شیرازی و برادر زن اسداله علم ازدواج می كند. در حالیكه بنا بر اعترافات مكررش به فریدون جم نامزد خواهرش «شمس» دل باخته بوده است.
او پس از تبعید رضاخان، سبكسری های خود را بیشتر آشكار می كند، به گونه ای كه در مصر دل به یك پیشه ور مصری به نام «احمد شفیق» می سپارد، و از او صاحب 2 فرزند می شود. اما پس از آنكه حضور شفیق مصری در خانواده سلطنتی به هر نحو ممكن توجیه می شود، اشرف به مهدی بوشهری دل می بندد و چندی بعد با او ازدواج می كند. در حالیكه در طول همه این سالها حتی یك روز هم با وی در زیر یك سقف زندگی نمی كند.
عموم كسانی كه با اشرف پهلوی به هر نحو ممكن مراوده داشته اند، در توصیف او در این صفات متفق القولند:
هرزه - هوسران - بی بندوبار - معتاد - لجوج - بددهن - كینه توز - خسیس - تجمل پرست - مال اندوز و الخ كه ریشه این صفات را بی شك باید در گذشته او جستجو كرد.
اشرف و مواد مخدر
دخالت اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر مسأله ای پنهانی نبود و همگان در سطح جهان بر این امر واقف بودند و می دانستند كه او یكی از مهم ترین اعضای مافیای جهانی مواد مخدر است و هر بار كه به سفر می رود با استفاده از مصونیت دیپلماتیك خود، چندین كیلو مواد مخدر، بویژه هروئین را جابه جا می كند زیرا به سبب داشتن گذرنامه سیاسی، در هیچ مرز و فرودگاهی جامه دانها و لوازم و وسایل همراه وی را تفتیش نمی كردند.
حسین فردوست متولی امور امنیتی و جاسوس رژیم محمدرضا پهلوی در بخشی از خاطرات خود با عنوان «شیطانی به نام اشرف» به موضوع دخالت اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر در سطح ایران و اروپا اشاره می كند و می نویسد:
«اشرف قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای آمریكاست. او به هر جا كه می رفت در یكی از چمدان هایش هروئین حمل می كرد و كسی هم جرأت نمی كرد آن را بازرسی كند. این مسئله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم كه اشرف چنین كاری می كند. محمدرضا دستور داد كه به او بگویید این كار را نكند. همین. . . ». (17)
«پروین غفاری» یكی از معشوقه های شاه در كتاب خاطرات خود ضمن اشاره به نقش «اشرف پهلوی» در قاچاق مواد مخدر می نویسد:
«در حدود سالهای 1334 - 1333 خورشیدی، منزل ما در خیابان چاله هرز و نزدیك كلوپ امریكایی ها بود. . . خلبانی امریكایی به نام «جك» سخت عاشق و شیدای من شده بود. او گاهی به منزل ما می آمد و من نیز در اكثر مجالس امریكایی ها در آن كلوپ شركت می كردم، جك آنقدر مرا دوست داشت كه عكس قاب شده ای از مرا به دیوار اتاقش نصب كرده بود، همین عكس پای مرا به ماجرایی كشاند كه روح من از آن خبر نداشت. قضیه بدین قرار بود كه روزی از روزها جسد جك را در حالیكه پیشانی اش با گلوله ای سوراخ شده بود در اتاقش یافتند، علوی مقدم، رئیس شهربانی وقت و (صرفی) رئیس انگشت نگاری با دیدن عكس من در اتاق جك، مرا به عنوان مظنون به شهربانی برده و در شرایطی سخت بازجویی كردند. من هم كه از اصل ماجرا بی اطلاع بودم، باتندی به سؤالات بازجویان پاسخ می دادم و در نهایت به دلیل فقدان مدارك آزاد شدم. بعدها از غلامرضا (پهلوی) شنیدم كه در شب بازجویی من در محل شهربانی شخص اشرف با علوی مقدم ملاقاتی داشته و سفارشات لازم را به او و صرفی كرده است تا علیه من پرونده سازی كنند. قصد اشرف از این پرونده سازی این بود كه هم كینه دیرینه اش را نسبت به من خالی كند و هم اینكه پرونده به نوعی لوث گردد، چرا كه طبق اطلاع، جك با زنی به نام «نلی» كه چشمان سبزی داشت و مهماندار هواپیما بود، مبادرت به آوردن كوكائین و هروئین به ایران می كردند و اشرف نیز كه در این قبیل امور ید طولایی داشت در یك رقابت مافیایی دستور قتل جك را صادر كرده بود و قاتلین با كمین كردن و پنهان شدن در پشت پرده اتاقش به محض اینكه وی وارد اتاق شده بود با تفنگی كوتاه و از پشت پرده به پیشانی او شلیك كرده بودند. »(18)
ادعاهای این فرد به عنوان فردی مطلع و صاحب نفوذ در دولتمردان رژیم پهلوی مبین این نكته است كه «اشرف» پس از سرنگونی دولت دكتر «محمد مصدق» و كودتای 28 مرداد به نحو افسار گسیخته تری در امر قاچاق مواد مخدر فعال بوده است. و پس از بازگشت به كشور بلافاصله با مافیای بین المللی قاچاق مواد مخدر رابطه برقرار كرده است.
نام اشرف پهلوی از سال 1335 بعد از تصویب قانون منع كشت خشخاش در عرصه قاچاق مواد مخدر مطرح شد. با اجرای این قانون كه توسط دكتر جهانشاه صالح وزیر بهداری كابینه حسین علا تهیه و به مجلس پیشنهاد گردید، ایران كه در شمار كشورهای صادر كننده تریاك قرار داشت، بزودی به یكی از واردكنندگان مهم مواد مخدر مبدل شد و چون این كالا به صورت قاچاق و دور از نظارت دولت وارد و توزیع می گردید، سود فراوانی را نصیب قاچاقچیان می كرد، اشرف پهلوی هم كه در تمام عمر و بویژه پس از كودتای 28 مرداد به دنبال منفعت شخصی بود و برای به دست آوردن پول سر در هر سوراخی می كرد، به فعالیت در این عرصه روی آورد و به قاچاق مواد مخدر در سطح كلان پرداخت.
اشرف اندكی بعد به فعالیت خود گسترش همه جانبه ای داد و در عرصه تولید و توزیع مرفین و هروئین در سطح جهان فعال شد. او برای بهره برداری هر چه بیشتر در این زمینه با افرادی همچون فیلیكس آقایان و برادر كوچك او و امیرهوشنگ دولو و سپهبد اویسی - فرمانده وقت ژاندارمری كل كشور - رابطه برقرار كرد.
فیلیكس آقایان و برادر كوچك او از سران مافیای مواد مخدر جهان بودند و اشرف از نفوذ و اقتدار جهانی آنان برای ایجاد و تسهیل در كار تولید و توزیع مواد مخدر در سطح جهان سود می برد. ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد:
«در دوران محمدرضا تبلیغات پر سر و صدایی علیه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عده ای قاچاقچی خرده پا اعدام شدند. این در حالی بود كه بارها و بارها اقدامات اشرف در زمینه قاچاق مواد مخدر پخش می شد و در مطبوعات خارجی انعكاس می یافت. درزمان وزارت بهداری جهانشاه صالح طرح مبارزه با كشت مواد مخدر در ایران به اجرا درآمد و حال آنكه این یك طرح آمریكایی به سود تركیه و افغانستان بود كه یكی از منافع سرشار درآمدشان (به خصوص تركیه) از فروش تریاك است. . . ». (19)
دكتر جهانشاه صالح(20) نیز از افرادی بود كه اشرف را در امر قاچاق مواد مخدر یاری می كرد. در یكی از گزارشهای ساواك، درباره همكاری وی با اشرف پهلوی آمده است: