خودتو با یه شعر وصف کن...!

گلابتون

مدیر بازنشسته
ابر گریان غروبم که به خونابه اشک
میکشم در دل خود، آتش اندوهی را
سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است
پاره ابرم که نهان ساخته ام کوهی را
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم

ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز:(

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
صدایم کن
ای صدای تو شیشه ی شب را سنگ ویرانی
صدایم کن
ای صدای تو پرده ی شب را چنگ ویرانی
خوشا با صدای تو از خود گذشتن
صدایم کن
صدای تو خنجر
صدای تو سنگر
از این دام وحشت رهایم کن
 

z a hra

عضو جدید
در اين دنيا كه نامردان
عصا از كور مي دزدند
منه خوش باور ساده
محبت جستجو كردم
 

z a hra

عضو جدید
به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستي ام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي
پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جاده‌هاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد كشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
يادم بمونه كه
نذارم كه سفره دلم پيش غريبه وا بشه
اين بغض نشكسته بايد سهم خود خدا بشه...
 

koobagher

عضو جدید
باز هم آمد همان ماه بزرگ ................ روزه اش صبر و ثوابش بس سترگ
باز هم آمد همان ماه خدا ............................. آتش دوزخ در آن از ما جدا
باز هم آمد مه سازندگی .................. خواب هم باشد در آن چون بندگی
باز هم آمد مه خیر و صلاح ...................... هر گنه کاری در آن سوی فلاح
باز هم آمد زمان مغفرت ............................. مغفرت از رب کمال مرحمت
باز هم آمد زمان عفو و جود ................. در نشستن در رکوع و در سجود
باز هم آمد همان ما کتاب .......................... ماه قرآن خواندن و ماه ثواب
باز هم آمد همان ماه نزول............................... ماه انزال کتب ماه فضول
باز هم آمد همان ماه نجات ............. به ز الف است لیلة القدرش به ذات
مشفقا گر خواهی از حق سائلی ....... پس در این مه خواه ور نه کاهلی
(ک.م)
20/05/1389
20:43​
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد
خود این خلاصه غم های روزگار من است
 

bita.m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چیستم ؟

من چیستم ؟
افسانه ای خموش در‌ آغوش صد فریب
گرد فریب خورده ای از عشوه نسیم
خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای
رازی نهفته در دل شب های جنگلی
.
من چیستم ؟
فریادهای خشم به زنجیر بسته ای …
بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون
زهری چکیده از بن دندان صد امید
دشنام پست قحبه ی بدکار روزگار
.
من چیستم ؟
بر جا ز کاروان سبک بار آرزو
خاکستری به راه
گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان
اندر شب سیاه
.
من چیستم ؟
یک لکه ای زننگ به دامان زندگی
و زننگ زندگانی آلوده دامنی
یک ضحبه ی شکسته به حلقوم بی کسی
راز نگفته ای و سرود نخوانده ای
.
من چیستم ؟


.
من چیستم ؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب
در جستجوی شب
یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات
گمنام و بی نشان
در آرزوی سرزدن آفتاب مرگ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بر داشتم‌امشب همه شب دست تضرع
ای کاش دعاها اثری داشته باشد



 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سوگند

به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان بیکرانه را
جدی نگرفته ام
حتی عشق را ...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای وای من، ای وای من
زد این دل شیدای من

آتش به سر تا پای من
خاکسترم کردی، چه آوردی، تو ای دل بر سرم
دیگر چه آوازی، چه پروازی، که بی بال و پرم



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

کوهو میذارم رو دوشم!

رخت هر جنگو می پوشم!
موجو از دریا می گیرم!
شیره‌ی سنگو می دوشم!

میارم ماهو تو خونه!
می‌گیرم بادو نشونه!
همه‌ی خاک زمینو!
می‌شمارم دونه به دونه!

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

 

koobagher

عضو جدید
دیشب ز غم تو من ز جان بگذشتم ......... دیوانه شدم ز عقل و دین برگشتم
(ک.م)
21/05/1389
12:10
 
آخرین ویرایش:

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز


نیست یک نقطه بیکار در این صفحه خاک
ما در این غمکده یارب به چه کار آمده ایم؟؟

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هیچ می دانی چرا جان را نثارت می کنم

تا یقین گردد تو را می خواهم از جان بیشتر
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده‌است
چرا چشم هايم مثل ستاره‌ها می‌درخشند
و چرا لبهايم از صبح روشن‌ترند
می خواستم اين عشق را تکه‌تکه کنم
ولی نرم و سيال بود، دور دستم پيچيد
و دست‌هايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم می‌پرسند که من زندانی کيستم.....
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دانی که چه‌ها چه‌ها چه‌ها می‌خواهم
وصـل تـو من بی ســر و پا می‌خواهم

فـریـاد و فـغان و نـاله‌ام دانی چیســت
یـعنی که تـو را تـو را تـو را می‌خواهم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آفتابو ورش می‌دارم!
واسه چشمات در میذارم!
از چشام آینه می‌سازم!
با خودم برات میارم!

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سال ها پرسیدم از خود کیستم؟
آتشم؟ شورم؟ شرارم؟ چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم کنون
او به جز من ، من به جز او نیستم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
كاش از اول می‌دونستم كه تو صندوقچه قلبت
كلیدی داری برای درهای همیشه بسته
كاش از اول می‌دونستم كه تو دستای نجیبت
مرهمی داری برای زخم این همیشه خسته


هایده جون! شب خوش....:gol:

 

ehsan-shimi

عضو جدید
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پرورده احسان بودم
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم
خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد
که سر سبزه و پروای گلستان بودم
روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل
عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
 

Similar threads

بالا