خلوتی با خدا

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــُدایــا
بـَراے خـامـوشے شـَب هـاے انتـِظـارم
فـَقـَط یکـــ " فـوت " کـافیـست
خـاموشـَم کـُن
خـَستـه ام ...
خدایـا حواسَت هَست ؟
صِداے هِق هِق گریـــه هایم
از گَلویے مے آید که تو
از رَگَش به من نَزدیکـــ ترے
 

Nove

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا...
من هر مجلسی رفتم که به اسم تو بود هر چیزی دیدم جز تو...
و این هم دو حالت دارد:
یا اسم تو چیز دیگریست و یا مردم هنوز اسم تو را نفهمیده اند.

شاید هم من کم به این مجالس رفتم که تو را نیافتم... نمیدانم... دردم هم همین است...
کاش میدانستم...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]می خواستم کاخ آرزو هایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریـم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است. با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم؟[/FONT]
[FONT=&quot]خدا گفت : هیچ ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم ...[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خدایا...[/FONT]
[FONT=&quot]مــَرا جــُدا کــن ٬ از اهلِ زمـیــن[/FONT] !

[FONT=&quot]دستَــم را بـگـیــر …مـیــخـو اهــم ٬[/FONT]

[FONT=&quot]در دنـیــایِ آرامِــــ تـــُو[/FONT]

[FONT=&quot]مــیــان نفــس هــایــــت[/FONT]

[FONT=&quot]آرامـــ بـگـیــرمـــ[/FONT] . . .[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دیوانه شده ام[/FONT]
[FONT=&quot]دیوانه ی تو[/FONT]...
 

مهربان

کاربر فعال تالار شیمی ,
کاربر ممتاز
خدایا چقدر صبوری.....

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گفتم: خدایا عشقت را پذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم. سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم. اوایل کار هر آنچه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم. نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم. از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزو های زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی درخواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم.[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا اینکه وجودش را کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم. عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند. اما عده ای دیگر که جز سنگ های طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند. همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم.[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم. هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم. من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود. گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختن؟! انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.[/FONT]
[FONT=&quot]خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی. از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند ...[/FONT]
[FONT=&quot]گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم. اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد. خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگند هایم را باور کرد. نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب یه جور ناجوری دلم گرفته

یه جوری که انگار

هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه آرومش کنه

خیلی سخته با خاطراتت گلاویز بشی و دستت به هیچکدوم نرسه

خدایا چه شبای تلخی دارم!!!!!!!

کاش وقتی یکی میرفت فقط خودش نمیرفت

یادش میرفت خاطراتش میرفت عشقش میرفت بوی خوبش میرفت قاب عکسش میرفت یادگاریاشم میرفت

اونوقت دیگه دلیلی واسه دلتنگی نبود

خدایا امشب از خیلی چیزا دلگیرم

از خیلی روزای زندگیم که ندادی، از خیلی از روزای زندگیم که کم دادی و از خیلی روزای زندگیم که زود گرفتی

واااای که چه طناب سفتیه این خاطره ها وقتی دور گلوم میپیچه و میخواد با 1 بغض خفم کنه

چشام میسوزه ...میخوام انگشتامو فرو کنم تو چشمم این سد اگه جاری بشه همه چیزو آب میبره

خدایاااااااااا دلم هوای تازه میخواد دلم 1 نور قشنگ میخواد نمیخوام از آیندم باشه نمیخوام واسه حالام باشه

منو ببر به گذشته...!میشه؟1هوای تازه ازونجا میخوام 1نور قشنگ ازون روزا میخوام 1 تکرار پرحجم ازون لحظه ها

یعنی میشه؟؟چرا ساکتی خدا....دلم گذشته میخواد ...با تموم اشتباهام ...میتونی بهم بدی؟؟؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خدایاااااا[/FONT][FONT=&quot] ..![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من به کدامین دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم ؟[/FONT][FONT=&quot]![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم ؟ دلم از کار افتاده[/FONT][FONT=&quot] !.
[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
خُدایا…
مَن میدانَم
تُو هـَــــم میدانــی
کـه شُدَنـی نیست…
حَتـی اَگر مُعجِزه کُنـــی

باز هَم…
او یِک آرِزوی ِمَحال اَست ..
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا................................................
..............................چه امتحان سختی میکنی منو چرا؟
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
خدایا ازت ممنونم بابت همه چیزایی ک خواستمو بهم ندادی ...
و
شکر بابت چیزایی ک دادی و گرفتی...
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوندا نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی!
میان این دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار می دهم!

هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی
و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی!
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن!
 
  • Like
واکنش ها: Nove

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز

به خدا گفتم: خسته ام:

گفت: لا تقنطوا من رحمة الله...

از رحمت خدا ناامید نشوید
.
گفتم: هیچ کسی نمیدونه تو دلم چی میگذره:
گفت: ان الله بین المرء و قلبه...
خدا حائل است میان انسان و قلبش
.
گفتم:هیچ کسی رو ندارم:

گفت: نحن اقرب الیه من حبل الورید...
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفت: فاذکرونی، اذکرکم...
منو یاد کنید، تا یاد شما باشم​
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا کم آوردم خیلی وقته کم آوردم
کاش منو خلق نمیکردی اخه اگه منو خلق نمیکردی اتفاق خاصی نمیافتاد ...................................................
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز


خدایــــــــــا دلم مرهمی می خواهد

از جنس ِ خـــــــــــــــودت نزدیــــــــــــــک

بی خطــــــــر

بخشنــــــــــده

بی منت

می شود مرا در اغوش بگیری؟


 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: Nove

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خدایا من مطمئنم ، اطمینان دارم به اینکه هر که دلش هوایی تو شود[/FONT]
[FONT=&quot]تو هوایش را داری .. دریابم...[/FONT]
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ب اسم تو و با یاد تو......

کمی دور افتاده ام....... ن خیلی

دور از مهربانی هایت....... از نگاه پر محبتت......

گم شده ام...... ن گم کرده ام........

رضایتت را....... راه رسیدن به تو را...... عشقت را : (

می شود تو پیدایم کنی؟ می شود نزدیکترم کنی؟

من هنوز هم فریاد........ ی ا ق ی و م ...... بر سر زبانم جاریست..... یاقیوم!

:gol:
 

Similar threads

بالا