در خلق يا توليد چيزي دو راه وجود دارد :
اول اينكه ماده اي را به ماده اي ديگر تبديل نماييم
دوم اينكه نيستي را هست كنيم
روش اول براي هر كس قابل فهم و درك است اما براي روش دوم مجبوريم قدري از توهوماتمان كمك بگيريم .
در روش توليد " بشو و بشود " فقط كتب الهي به ان تمسك ميجويند بويژه تورات كه در ميز گردي با شما انرا بطور كامل توضيح داد ه ام و اما در قران سوره فصلت روش معرفي شده توليد مطابق قاعده اول است .
"آنگاه به خلق آسمان پرداختيم و اون بشكل دود بود .."
در اين آيه اعتقاد بر اينستكه چيزي كه به آسمان تبديل شده به شكل دود بوده و وجود دود را قديم دانسته و نه حادث .
"حلق آدم از خاك يا لجن و يا هر چيز ديگر " در خصوص بشر نيز ادم از ماده اي ديگر كه قديم بوده انجام گرفته ولي در خصوص حوا كه از دنده چپ ادم توليد شده روش شبيه سازي شده مطرح است .
تمامي انچه كه هستي ميناميم نميتواند از نيستي حلق شده باشد چون نيستي يا هست و يا نيست و اگر هست نوعي هستي است و اگر نيست پس هر چه هست هستي است و به خالقي براي خلق نياز نيست و نقش خالق فقط تبديل و تبادل مواد به يكديگر خواهد شد كه انرا ماده خود بلد است.
می بخشید اگر این پست رو از خیلی قبل تر آوردم و جواب میدم، اما به نظرم بحث تاپیک از حدود همین پست عوض شد.
در مورد بحث گوسفند یا هر موجود شبیه سازی شده و اینکه گفته میشه انسان تونسته که یک موجود زنده رو خلق کنه! پس خالقه!
بین ساختن یا کپی کردن با خلق کردن تفاوت زمین تا آسمونه. وقتی یک نویسنده داستانی رو مینویسه، میگیم اون رو خلق کرد ولی وقتی ناشر اون رو چاپ میکنه هیچ وقت نمی گیم که اون کتاب رو خلق کرد. نمی دونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه؟ جهان یک نظمی دارد، اسپرم و تخمک درون رحم میشوند و نتیجه آنها نوزاد است. مثل یه دستگاه که در ازای ورودی مشخص، خروجی مشخصی دارد. حالا اگر من بیام و این دستگاه رو کپی برداری کنم یعنی یک رحم مصنوعی بسازم، اسپرم و تخمک رو درون اون بذارم و بالطبع خروجی دریافت کنم یعنی من خالق اون دستگاهم؟ انسان هر وقت تونست از چیز دیگری موجودی تولید کنه، اونوقت باید بگه من خلق کردم. خداوند می فرماید ما انسان را از خاک آفریدیم. برید یه گونی خاک بدید دانشمند ها ببینید میتونن انسان ازش خلق کنن؟
در مورد روح بحث زیاده و سنگین. به نظر من، تاپیک میزگرد تبدیل به یک کنفرانس شده تا میزگرد.
در مورد تصویر آواتارتون یا خیلی موضوعات دیگری که میشه پیدا کرد. این بحث، بحث عدله و عدل با مساوات بسیار تفاوت داره. شما انتظار دارید فقری وجود نداشته باشه، گرسنه ای وجود نداشته باشه و... که این یعنی مساوات. اگر خدایی کامل و بدون نقص رو باور داشته باشیم، که من هنوز متوجه نشدم که شما خالق رو قبول دارید یا خیر؟، مساوات یک نقص برای او به حساب میاد چرا که آن وقت هر کس به اندازه همت و کار خودش بهره نمی برد. مثلاً کسی که عمر خودش رو صرف آموختن علم کرده و مدارک عالی گرفته با یک آدم بی سواد در یک سطح قرار می گرفتن (لطفاً بحث عدالت اجتماعی و اینها رو وسط نکشید. فکر کنم منظور من روشن باشه).
من بحث عذاب و اینها رو کنار گذاشتم البته.
اول اینکه، فکر نمی کنم تفاوت در شماره آیات تحریف به حساب بیاد. آیا متن و کلمات قرآن موزه انگلستان با متن و کلمات قرآنی که ما در دست داریم تفاوت میکنه؟
دوم، علت اختلاف در شماره گذاری آیات به این بر میگرده که در زمان پیامبر، کتاب وحی آیات رو می نوشتن یا عده ای حفظ می کردن و به دلیل انزال تدریجی قرآن نمی شده که به صورت یک پارچه و مدون نوشته بشه. در زمان خلفا و عثمان بود که بحث گرد آوری و شماره گذاری مطرح شد. و همینطور اختلاف در نحوه قرائت ها که بحثش طولانیه.
تحریف یعنی این: در یک کتاب آسمانی هیچ گونه تناقضی نباید باشد. اما چون چهار انجیل موجود را چهار نفر نوشته اند، تناقضات فراوانی در آنها به چشم می خورد؛ مثلاً در انجیل متّی باب بیست هفتم/ 39 میگوید: « آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام میدادند.»
ولی در انجیل لوتا باب بیست و سوم/ 40 می گوید:«یکی از آن دو خطا کار مصلوب بر وی کفر گفت که: اگر تو مسیح هستی، خود را و ما را برهان.» و نیز در انجیل مرقس باب ششم/ 8 میگوید:«. . . به جهت سفر با خود توشه. . . بر ندارید، جز عصا. »
ولی در انجیل متی باب دهم/ 10 می گوید:«. . . برای سفر . . . عصا بر ندارید.» و نیز در انجیل متی باب بیست و ششم 70 می گوید: « دو کنیز از پطرس پرسیدند. . .» ولی همین جریان را در انجیل مرقس باب چهاردهم/ 67 میگوید: « یکی از کنیزان پرسید که تو نیز با عیسای ناصری بودی. . .»
و نیز قصه آمدن مریم مجدلیه را در انجیل لوتا باب بیست و چهارم 1 و انجیل یوحنا باب بیست/ 1 چنین بیان میکند:«آنها هنگام سپیده صبح که هوا هنوز تاریک بود، آمدند.» ولی در انجیل مرقس باب شانزدهم/ 1و2 میگوید:«هنگام طلوع آفتاب، مریم مجدلیه و مریم مادر بر سر قبر عیسای مسیح آمدند.»
باز هم همون بحث قدیمی! نمی دونم بحث ما و شما، اسلام و دینه یا بحث افراد و اعمال اونها. من یکبار دیگه هم به شما گفته بودم که اگر به دین نگاه کنید و به سنت پیامبر، کاری که در قادسیه انجام دادن مورد قبول اسلام نبوده و نیست. اگر اینکار دستور اسلام بود، پیامبر هم می باید در زمان فتح مکه، تمام مردم مکه رو قتل عام می کرد.
شما یه پیرهن عثمان پیدا کردید و سعی می کنید به بهترین وجه ازش استفاده کنید.
پیامبر، عمو و عموزاده زیاد داشتن، ابوجهل و ابوسفیان هم عمو های پیامبرن. ابولهب هم عموی پیامبره اما کاری کرد که سوره ی مسد در مورد اون و همسرش نازل شد. عمر، داماد پیامبر بوده و ابوبکر پدر زن پیامبر. عبیدالله بن عباس فرمانده خائن سپاه امام حسن، پسر عموی ایشان بودن. جعفر کذاب که وصفش زیاد اومده عموی امام زمان بوده. دوست دارید از این عموزاده ها و عموها و نسبت فامیلی بیشتر بگم؟
گنه کرد در بلخ آهنگری ------- به شوشتر زدند گردن مسگری