حقیقت

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقلان قضاوت کنند:


بدبختی ملت ما اینه که طرف مقابلشان را نمیشناسند و درباره او نظر می دهند . شما از کجا فهمیدی که من کتابهای این افراد را نخوانده ام.
من اگر گفتم شما از حقیقت بی خبری به خاطر این بود که گفتید:

هزاران آیه و حدیث هم داریم که میگن اگه کسی از اسلام خارج شذ، مرتده و باید کشتش.

من هم میگم ایه ای درباره قتل نداریم احادیث هم اختلافیند.:gol:
در ضمن شما چرا این قدر ناراحت بحث میکنید؟
اگر دوست ندارید خوب بحث نمیکنیم.:gol:

بله البته! منی که از خود قرآن گرفته.. تا اسلام شناسی و شریعتی و مطهری.. تا 23 سال دشتی و احمد کسروی و فایل های نوید آزادی فاضلی رو خوندم و دیدم.. فقط یه چیزی شنیدم و از حقیقت بی خبرم.. اما شما که اسم فاضلی رو توی ویکی پدیا سرچ میکنید و از روی اون قضاوت میکنید.. کاملا از حقیقت با خبرید.
.
.
نگفتم توی قرآن حکم قتل اومده.. توی قرآن وعده عذاب و پذیرفته نشدن توبه داده و زن طلاق شدن.. اما به همونا استناد کردن و حکم عذاب دنیوی رو هم نمایندگان تام الاختیار خدا روی زمین دادن.. توی احادیث هم که نیازی به گفتن نیست. هرکی هرچی رو خواسته به اسم حدیث داده بیرون.
.
.
.
بنده که عرض کردم با شما بحثی ندارم.. اگه الان خود اما زمان هم ظهور کنه و بگه این آقا راست میگه، شما بهش میگی تو بی سوادی حالیت نیست.. باید اسلام رو با قللللللللبت درک کنی.. نه با فکرت!!
در کل: حق باش شماست دوست عزیز.. من عذر میخوام.
.
.
.
.
منابعی که همه مثل من بی اطلاع هستن و من از طرفشون پیشاپیش از شما عذر میخوام:
1.صدیقین: در مورد حكم فقهى ارتداد، از ميان مجازاتهاى بيان شده براى مرتد، در قرآن به مساله پذيرش يا عدم پذيرش توبه مرتد و مجازات از بين رفتن پيوند زناشويى و ممنوعيت ازدواج اشاره شده است. در فقه اهل سنت و بنا به راى برخى فقهاى شيعه، منافق و زنديق حكم مرتد را دارد.
در قرآن آياتى در خصوص ارتداد وجود دارد كه در آنها از منافقان سخن به ميان آمده و اختلاف نظرى كه در تعابير مربوط به منافق وجود دارد موجب اختلاف نظر در حكم فقهى منافق و زنديق شده است. از سويى مشركان و اهل كتاب براى سوق دادن مسلمانان به سوى ارتداد تلاشهايى كرده اند و مسلمانان به واسطه ثبات در ايمان در برابر آنها پايدارى كرده و نقشه آنها را نقش بر آب نموده اند.

2.نسیم وحی:
دین مقدس اسلام بنیان‏های اصلی ساختار فكری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گیری از فروغ عقل و تعالی اندیشه و جدال فكری صحیح سفارش كرده است . از این رو، بزرگ‏ترین خیانت‏به بشر آن است كه با فتنه انگیزی فضای فكری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش كرد . اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدی مستحكم به شمار می‏آید . دولت اسلامی، همان گونه كه موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدایی كند و آب سالم برای مردم فراهم آورد، وظیفه دارد در صورت مسمومیت‏یا آلودگی فضای فكری جامعه و شیوع عقاید گمراه كننده در جهت‏سالم سازی آن بكوشد . (55)
بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمی‏توانند ارزش‏های جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند .

3.حوزه(پایگاه رسمی مورد تایید حوزه های علمیه):

برخى از روایات، حکم مرتد را به گونه مبسوط بیان کرده اند که فقط به یک نمونه بسنده مى شود: کسى که از اسلام برگشته باشد، زنش جدا مى شود، ذبیحه او حرام مى گردد و قاضى سه روز به وى مهلت مى دهد تا بیندیشد و آگاهانه توبه کند؛ اگر توبه نکرد، روز چهارم کشته مى شود و اموالش به ورثه مسلمانش مى رسد.


ضمنا من شما رو نمیشناختم، از اول هم فقط داشتم از روی کتب موجود به شما رفرنس میدادم، بعد که دیدم هر کی رو که میگم؛ اطلاعاتی رو ازش نقل میکنید که از صفحه اول سرچ اسمشون کپی پیست کردین، تازه فهمیدم با کی دارم دارم صحبت میکنم.

بله واقعا اینجوری بهتره.. صحبت نمیکنیم:gol:
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله عاقلان قضاوت میکنند:

این سوال من بود:

نوشته اصلي بوسيله salizadeniri http://www.www.www.iran-eng.ir/images/buttons/viewpost.gif
چطور میگید تفکر نقطه مقابل ادیانه؟
در حالیکه ما هزاران ایه و حدیث داریم که ما رو به تفکر و کسب علم و معرفت تشویق کرده اند؟
اینهمه تو قران گفته " افلا یعقلون " برای کی بوده ؟
اون بنده خدا بخاطر بحران روحی که در اثر از دست دادن فرزندانش بهش دچار شده بود منکر خدا و دین شد نه تفکر.
خدا اخر و عاقبت همه مون رو ختم به خیر کنه.:cry:

پاسخ شما به همان پست:

هزاران آیه و حدیث هم داریم که میگن اگه کسی از اسلام خارج شذ، مرتده و باید کشتش. برآیند اینها و اونها که شما گفتی، میشه اینکه فکر کنید اما نتیجه تفکرتون باید اینا باشه که در تایید خدا و دینه.. اگه به نفی خدا رسیدید کافر میشید، اگه به نفی اسلام رسیدید مرتد میشید و واجب القتل!!!

ضمنا اون هم بنده خدا.. و یا بنده و غلام هیچ کس دیگه نبوده.. همه حرفش هم همین بود که عبد و بنده کسی نباشید..
و اینکه اشتباه به عرض شما رسوندن! ایشون ابتدا این حرفها رو زدن، که بعد سربازان گمنام امام زمان رفتن بمب گذاری کردن تا ساکتش کنن.. اما فرزندش توی کتابفروشی بود.

من با شما بحثی ندارم.. چون فکر میکنید اگه ذررره ای از افکارتون کوتاه بیاید.. شکست خوردید و میرید جهنم و مار غاشیه و میوه آتشین و مذاب توی گلو ... اینجور چیزا..
اگه بنای شما بر امر به معروف هم بود، بنده حتما اونجا که روز قیامت هممون رو لخت مادرزاد تو صف کردن و کارنامه هامون رو آوردن بدن دست چپ و راستمون.. من شهادت میدم که شما تلاش خودتون رو کردید.

با سپاس و احترام.:gol: _


جواب من به شما:

هیچ ایه ای درباره حکم ارتداد وجود نداره. همین حرف شما داره نشون میده یک چیزی شنیدید و از حقیقت امر بیخبرید .
چند تا حدیث وجود داره که انها هم اختلافیند. یعنی مورد قبول همه نیستند.
در اکثر مواردی که ما شاهدیم برگشتن افراد از روی تبلیغات دشمن است و معمولا گروهی از مردم مرتد شده اند. در چنین مواردی اصلا حکم قتل وجود ندارد . همچنین تقریبا اکثر مردم بدون تحقیق دین پدر و مادرشان را انتخاب کرده اند پس اگر با تحقیق به این نتیجه برسند که راه دیگری درسته هیچ اشکالی نداره و مرتد محسوب نمیشوند.

(رفرنس صفحه http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=202543&page=11)


پستی که در بالا اورده اید بعداز این بحثها بود نه قبلش.
البته شایدم واقعا میدانستید که ایه مستقیمی در اینباره وجود ندارد.
اگر میگید میدانستید قبوله. حرف شما حجت.ما که نمیگیم دروغ میگید:gol:
:gol::gol:
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز

ضمنا من شما رو نمیشناختم، از اول هم فقط داشتم از روی کتب موجود به شما رفرنس میدادم، بعد که دیدم هر کی رو که میگم؛ اطلاعاتی رو ازش نقل میکنید که از صفحه اول سرچ اسمشون کپی پیست کردین، تازه فهمیدم با کی دارم دارم صحبت میکنم.

بله واقعا اینجوری بهتره.. صحبت نمیکنیم:gol:

خوب عزیز من اگر دروغ میگم بگو دروغه . میگم منطق کسروی قابل قبول نیست چون کتاب میسوزونده. اونم چه کتابهایی:mad:

فالینظر الانسان الی طعامه

انسان باید به غذای خودش نگاه کند(حالا چه روحی باشه چه جسمی.کتاب غذای روحه):gol::gol::gol:
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله عاقلان قضاوت میکنند:

این سوال من بود:

نوشته اصلي بوسيله salizadeniri http://www.www.www.iran-eng.ir/images/buttons/viewpost.gif
چطور میگید تفکر نقطه مقابل ادیانه؟
در حالیکه ما هزاران ایه و حدیث داریم که ما رو به تفکر و کسب علم و معرفت تشویق کرده اند؟
اینهمه تو قران گفته " افلا یعقلون " برای کی بوده ؟
اون بنده خدا بخاطر بحران روحی که در اثر از دست دادن فرزندانش بهش دچار شده بود منکر خدا و دین شد نه تفکر.
خدا اخر و عاقبت همه مون رو ختم به خیر کنه.:cry:

پاسخ شما به همان پست:

هزاران آیه و حدیث هم داریم که میگن اگه کسی از اسلام خارج شذ، مرتده و باید کشتش. برآیند اینها و اونها که شما گفتی، میشه اینکه فکر کنید اما نتیجه تفکرتون باید اینا باشه که در تایید خدا و دینه.. اگه به نفی خدا رسیدید کافر میشید، اگه به نفی اسلام رسیدید مرتد میشید و واجب القتل!!!

ضمنا اون هم بنده خدا.. و یا بنده و غلام هیچ کس دیگه نبوده.. همه حرفش هم همین بود که عبد و بنده کسی نباشید..
و اینکه اشتباه به عرض شما رسوندن! ایشون ابتدا این حرفها رو زدن، که بعد سربازان گمنام امام زمان رفتن بمب گذاری کردن تا ساکتش کنن.. اما فرزندش توی کتابفروشی بود.

من با شما بحثی ندارم.. چون فکر میکنید اگه ذررره ای از افکارتون کوتاه بیاید.. شکست خوردید و میرید جهنم و مار غاشیه و میوه آتشین و مذاب توی گلو ... اینجور چیزا..
اگه بنای شما بر امر به معروف هم بود، بنده حتما اونجا که روز قیامت هممون رو لخت مادرزاد تو صف کردن و کارنامه هامون رو آوردن بدن دست چپ و راستمون.. من شهادت میدم که شما تلاش خودتون رو کردید.

با سپاس و احترام.:gol: _


جواب من به شما:

هیچ ایه ای درباره حکم ارتداد وجود نداره. همین حرف شما داره نشون میده یک چیزی شنیدید و از حقیقت امر بیخبرید .
چند تا حدیث وجود داره که انها هم اختلافیند. یعنی مورد قبول همه نیستند.
در اکثر مواردی که ما شاهدیم برگشتن افراد از روی تبلیغات دشمن است و معمولا گروهی از مردم مرتد شده اند. در چنین مواردی اصلا حکم قتل وجود ندارد . همچنین تقریبا اکثر مردم بدون تحقیق دین پدر و مادرشان را انتخاب کرده اند پس اگر با تحقیق به این نتیجه برسند که راه دیگری درسته هیچ اشکالی نداره و مرتد محسوب نمیشوند.

(رفرنس صفحه http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=202543&page=11)


پستی که در بالا اورده اید بعداز این بحثها بود نه قبلش.
البته شایدم واقعا میدانستید که ایه مستقیمی در اینباره وجود ندارد.
اگر میگید میدانستید قبوله. حرف شما حجت.ما که نمیگیم دروغ میگید:gol:
:gol::gol:
منظور من روشن بود.. شما یا نمیگیرید.. یا نمیخواید بگیرید..
.
.
عاقلان قضاوت کنند این را: که من پاسخ شما رو همونجا دادم که حرف من این بود که آیه و حدیث هست در مورد ارتداد و کشتن..
اگر جدا گانه از آیه صحبت کنیم، میشه وعده عذاب اخروی و زن طلاق شدن.. خیلیییییییییی واضح این رو نوشتم.. اما شما در پست بعدی دوباره نوشتی: شما از حقیقت بی خبری چون میگی آیه هست برای کشتن مرتد!!!
پس چرا نیمه کاره نقل کردید؟ اگه فکر میکنید من بد نقل قول کردم، باید همه مکالمه رو مذاشتی.. درست بعد از همین پست اون جمله که در خوانشش مشکل داشتید رو بسط دادم. ولی شما دوباره بعدش حرف خودتون رو تکرار کردید! گویا دنبال کشیدن بحث به حاشیه و شبهه افکنی هستید.

خب دیگه.. اینجاست که فقط میتونم بگم عاقلان قضاوت کنند.. که شما یه چیزی که من نگفتم رو هی میندازی وسط، که جواب چیزایی که نداری رو ندی..
عاقلان دانند!!!
گمون نمیکنم که هیچ خیری در ادامه این مکالمه که تبدیل به مجادله شده باشه.
در پناه خرد:gol:
 
آخرین ویرایش:

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله شاید نواقصی باشه اما من فک میکنم تو همه نظریه ها نواقصی هست ...در مورد روح هم باید بگم بله....سطح آگاهیه روح در اولین مراحل ورود به چرخه طبیعی در حد گیاهه در صورتیکه در نظم چرخه حرکت بکنه تکامل پیدا میکنه و به سطح اگاهیه حیوان و بعد انسان میرسه که تازه بعد از رسیدن به این درجه مرحله اصلی تکامل آگاهی شروع میشه.... نه اینکه در موجوداته دیگه قرار بگیره از اول با این سطح وارد چرخه میشه و کم کم تکامل پیدا میکنه





خب بخاطر اینکه مسئله ی تناسخ برای خیلی از دوستان سوال شده من مطالبی رو برای اشنایی با این تئوری قرار میدم.........

تناسخ ، اصطلاحی در کلام و فلسفه و عرفان به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر. در لغت از ریشة نَسَخَ به معنای برداشتن چیزی و گذاشتن چیزی دیگر به جای آن یا تغییر دادن چیزی به چیز دیگر است ، مثل «نَسَخت الشمسُ الظلَّ» (خورشید جای سایه را گرفت ). از همین ریشه ، «تناسخ ازمنه » را به معنای پی در پی گذشتن زمانها آورده اند (فَراهیدی ؛ راغب اصفهانی ؛ ابن فِارس ؛ مرتضی زَبیدی ، ذیل «نسخ »). تناسخ ورثه در فقه ــ که گاه با لفظ مناسخه به آن اشاره می شود ــ نیز عبارت است از مردن وراث یکی پس از دیگری بی آنکه میراث تقسیم شود (ابن قُدامه مقدسی ، ج 7، ص 41؛ خطیب شِرْبینی ، ج 3، ص 36؛ شهیدثانی ، ج 8، ص 252ـ253؛ زُحَیلی ، ج 8، ص 433). معنای اصطلاحی مشهور تناسخ با همین معانی و دلالتهای لغوی ارتباط دارد. برای اشاره به این معنا تعبیرات دیگری چون عود، نقل ، رجعت روح ، انتقال و تقمّص نیز به کار رفته است .

انتقال روح به صورتهای مختلفی قابل فرض است که آنها را با چهار کلمة نسخ و مسخ و رسخ و فسخ بیان می کنند. مسخ در لغت به معنای تغییر شکل ظاهری بویژه به شکلی زشت تر از صورت قبلی است ، رسخ به معنای ثابت شدن در موضع و فسخ به معنای نقض و فساد شی ء است (فراهیدی ؛ جوهری ؛ ابن منظور؛ مرتضی زبیدی ، ذیل «مسخ »، «رسخ »، «فسخ »). تعریفی متداول از نسخ و مسخ و رسخ و فسخ بترتیب عبارت است از انتقال روح انسان به جسم انسان دیگر، انتقال روح انسان به جسم حیوان ، انتقال روح انسان به جسم گیاه ، انتقال روح انسان به جسم جماد (عضدالدین ایجی ، ص 374؛ تهانوی ، ذیل مادّه ؛ برای تعاریف دیگر رجوع کنید به ابن حزم ، الفصل ، ج 1، ص 165؛ نسفی ، 1359 ش ، ص 187؛ علامه حلّی ، 1379 ش ، ص 399؛ سبزواری ، ج 5، ص 195). ارتباط دو واژة رسخ و فسخ با معانی اصطلاحی آنها ساختگی به نظر می رسد، چنانکه تعریف آنها در منابع مختلف یکسان نیست (برای نمونه رجوع کنید به ابوالمعالی ، ص 36؛ تبصرة العوام ، ص 87؛ عضدالدین ایجی ؛ تهانوی ، همانجاها). هرچند بعضی کوشیده اند معنای اصطلاحی آنها را با معنای لغویشان ربط دهند (برای نمونه رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ص 49؛ لاهیجی ، ص 657).

بعضی ، از تناسخ صعودی در کنار تناسخ نزولی که چهار نوع مذکور را شامل می شود سخن گفته اند. تناسخ صعودی به معنای فرا رفتن از جسم انسانی مثلاً تبدیل شدن به فرشته یا جرم آسمانی است . علاوه بر این می تواند به معنای سیرروح از مراتب مادون ، مثل مرتبة جماد، به مراتب بالاتر باشد (شهرستانی ، نهایة الاقدام ، ص 378؛ احمد طَبْرِسی ، ج 2، ص 344؛ نسفی ، 1359 ش ، ص 188؛ عضدالدین ایجی ، همانجا؛ صدرالدین شیرازی ، 1380 ش ، ص 438). در حوزه های گوناگون ، مانند کلام و فلسفه و عرفان ، تناسخ معانی بسیار مختلفی یافته و حتی در یک حوزة واحد نزد متفکران مختلف معانی اصطلاحی دیگری پیدا کرده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است ، اما در مورد علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدة واحدی مشاهده نمی شود. بعضی فقط به انتقال روح انسان به جسم انسان دیگر معتقدند، بعضی انتقال روح انسان به بدن حیوانات را هم جایز می دانند، و بعضی انتقال به گیاه و جماد را هم می پذیرند ( رجوع کنید به ابن حزم ، الفصل ، ج 1، ص 166؛ فخررازی ، 1407، ج 7، ص 201؛ همو، 1341ـ 1342 ش ، ج 1، ص 323؛ نسفی ، 1359 ش ، ص 189ـ190؛ علامه حلّی ، 1379 ش ، همانجا؛ > دایرة المعارف دین < ، ذیل "transmigration" ).

در بارة جهت سیر روح نیز عقاید متفاوت است ؛ بعضی فقط به سیرصعودی روح قائل اند و بعضی سیر نزولی را هم قبول دارند. در بارة «تناسخیه » گفته اند که به عقیدة اینان روح همواره از بدنی به بدن دیگر می رود و این سیر هرگز به پایان نمی رسد، بنابراین بهشت و دوزخ در همین دنیاست ، بهشت صورتهای نیکو و لذات دنیوی است و دوزخ صورتهای زشت مثل تن بیمار یا ناقص یا بدن حیوانات پست و رنجهای دنیوی ( رجوع کنید به مَلَطی ، ص 27، 29؛ بغدادی ، اصول الدین ، ص 235؛ هفتادوسه ملت ، ص 30ـ31؛ مهدی لدین اللّه ، ص 73ـ74). نامتناهی بودن سیر تناسخ ، افراطیترین عقیده ای است که به تناسخیه نسبت داده اند، اما در حقیقت بسیاری از معتقدان به تناسخ ، بنا به تبیین خود از علت تناسخ ، این سیر را متناهی دانسته اند ( رجوع کنید به میرک بخاری ،



 
آخرین ویرایش:

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز





تناسخ و قانون کارما در قران

سوره غافر آيه 11:
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينِ فَاعْترَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِّن سبِيلٍ
آنها مى گويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى ، اكنون به گناهان خود معترفيم ، آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ ) وجود دارد؟!
منظور از دو بار ميراندن ، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است ، و منظور از دو مرتبه احيا، احياى برزخى و احياى در قيامت است.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ما غير از اين دو حيات حيات سومى هم در اين دنيا داريم و مرگى هم قبل از ورود در اين دنيا داشتيم چرا كه قبلا موجود مرده اى بوديم ، به اين ترتيب سه حيات و مرگ مى شود.
پاسخ اين سؤ ال با دقت در خود آيه روشن مى شود، زيرا مرگ قبل از حيات دنيا موت است نه اماته يعنى ميراندن و اما حيات در اين دنيا گرچه مصداق احياء است ولى قرآن در آيه فوق به اين جهت به آن اشاره نكرده است كه اين احيا چندان مايه عبرت براى كافران نبوده ، آنچه كه باعث بيدارى و اعتراف آنها به گناه شده نخست حيات برزخى است و سپس حيات در رستاخيز .
در بعضي از تفاسير منظور از مرگ نخستين را مرگ قبل از وجود انسان در دنيا دانسته اند ، چرا كه قبلا خاك بود، بنابراين زندگى اول نيز زندگى اين دنيا مى شود، و مرگ دوم در پايان اين جهان است ، و حيات دوم در رستاخيز. كسانى كه اين تفسير را برگزيده اند به آيه 28 سوره بقره نيز استدلال كرده اند كه مى گويد : كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون : چگونه به خدا كافر مى شويد در حالى كه شمامرده بوديد او شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند، سپس به سوى او باز مى گرديد. ولى آيه مورد بحث سخن از دو اماته به معني ميراندن مى گويد در حالى كه در آيه سوره بقره يك موت است و يك اماته.
اما هدف من از آوردن اين آيه و تفسير آن اين بود كه بعضى از طرفداران تناسخ خواسته اند از اين آيه براى زندگى و مرگ تكرارى انسانها و بازگشت ارواح به بدنهاى جديد در اين دنيا استدلال كنند، در حالى كه آيه فوق يكى از دلائل زنده نفى تناسخ است ، زيرا مرگ و حيات را منحصر در دو قسمت مى كند، ولى طرفداران عقيده تناسخ خبر از مرگ و حياتهاى متعدد و متوالى مى دهند و معتقدند روح يك انسان ممكن است چند بار در كالبدهاى جديد و نطفه هاى تازه حلول كند و به اين دنيا باز گردد.
درباره تناسخ و قانون کارما:
تناسخ به معنی نقل مکان روح از جسم یک مرده به جسمی دیگر و از یک زندگی به زندگی دیگر و تکرار آن است. این عقیده از گذشته بسیار دور تا امروز در تمامی اقوام و ادیان از جمله در مصر باستان ، یونان باستان ، تمدن های بین النهرین ، هند ، شرق دور و حتی سرخپوستان و اسکیموها به نوعی وجـود داشته است . لکن تناسخ به معنـای اخص آن با هنـدوان و فلسفه هندوئیسم و شـاخه های آن ، ریشــه های عمیق دارد .
شبه قاره هند سرزمین بسیار کهنی است که اقوام گوناگونی در آن زندگی میکنند. اقوامی که در جنوب و مرکز شبه قاره زندگی می کنند در واقع بازماندگان دراویدیهای کهن هستند که معمولاً مردمی سیه چـرده و دارای موهای مجعد هستند . به نظر میرسد این اقوام از پیش از 4000 سال قبل از میلاد در هند ساکن بوده اند و بازماندگان آنها هم اکنون در جنوب شبه قاره هـند فراوان هستند .به جز قبایلی که در جنگلهای جنوبی و مرکزی هـند به صورت بـدوی زندگی می کرده اند ، بـقیه اقوام دراویدی باستان کم و بیش دارای تـمدن و دین بوده اند و بعضی عقاید آنان از جمله ریشه های اولیه تناسخ ، به قوم فاتح بعدی (آریاییان هند) منتقل شده كه قــبل از مـیلاد از جـبال هـندوکش و داخل هـند سـرازیـر شدند و پس از نبردهـای فـراوان سراسر شمال و بخشی از مرکز هـند را به تـصرف در آورند.ایـن قـوم جوان ، شـاد و فعال به تـدریـج تـحت تـاثـیر آب و هــوای گـرم و مـرطـوب و نـیز عـقاید اقـوام بومی هند به مردمانی درونـگرا غلتیدند و از دوره اسـاطیری ودائی و وداهای چهارگانه و فلسفه اوپنی شادها رفته رفته به دامن افکار بدبینانه و نفی و انکار زندگی این جهانی در غلتیدند.
در ایـن استحاله فـکری و مذهبی سیستم کاست (طبقات بسته اجتماعی) نقش مهمی ایـفا کرد و عـاقبـت دو عقـیده مهم و اساسی در جامعه هند پیدا شد که به تدریج به دو پـایـه اسـاسـی فـلسفـه هندوئیسم تبدیل شد.یکی عقیده به تناسخ یا انتقال ارواح Transmigration است که هندوان آن را سامسارا Samsara می نامند و دومی اصل علت و معلولی تناسخ یا قـانون کـارماKarma است .
 
آخرین ویرایش:

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
تناسخ به باور هـندوان چنین است که روح هـر آدمـی به هنگام مـرگ بـه پـیـکر یا جـسم جدیدی انتقال می یابد و دوباره به این جهان باز می گردد تا زندگی دیگری را آغازکند.بنابراین روح آدمـی یک سلسله تولد و تجدید حیات را در قالبها و جسمهای دیگر تجربه می کند و مرتبا از یک جسم به جسم دیگر منتقل می شود و به عبارت ساده تر ، هر انسانی که می میرد ،روح
او پس از ترک جسم ،در کالبد نوزادی جای می گیرد و متولد می شود،به این ترتیب هرانسانی، تـنها در قـالب و جـسـم فـعـلی خود زندگی نکرده است ، بلکه در دورانهای مختلف زندگیهای متعددی را تـجربه کرده است. به عقـیده هـندوان روح هر انسـانی (به جز ارواح پاک و متعالی که پس از مـرگ یکسـره و مسـتقیم به برهـمـا (خـدای بـزرگ) مـی پـیـونـدنـد و بـه سعادت جاودان می رسند و یا ارواح ناپاک ،پست،شریرو شقی که یـکسره به درکـات دوزخ سـرنگـون می شوند) پس از مرگ در جسم موجود زنده دیگری به این جهان باز می گردد . عقیده تـناسـخ تـنها به انتـقال روح در بین آدمـیان بسنده نمی کند ، بـلکه طبق این عقیده روح آدمی بسته به درجه تعـالی و یا پستی نکبت ،ممکن است به صورت انسانی خوب ویا شریر و یا در کالبد خوک،گـاو،کـفـتار،سـگ،و دیگر جـانـوران حتی حشرات و کرمها و یا گیاهان به دفعات به این جهان بازگردد ،تا تعالی پذیرد و به بهشت رود یا تنزل پیدا کند و به دوزخ افکنده شود.
نظریه یا عقیده دوم ،قانون علت و معمولی تناسخ یا کارما است که علت انتقال روح را از کالبدی به کالبد دیگر بیان می کند. بنابرقانون کارما، رفتار و گفتار و کردار هر آدمی نوع حیات بعدی و کالبد آتی او را تعیین می کند.قانون کارما نیز ریشه در اعتقادات اقوام قـبلی آریاییان دارد و اولین نشانه های آن را مـی تـوان در فـلسفه اوپـانـیـشادها دید ، آنجا که می گوید : آدمـیانی کـه در زندگانی خود افرادی وارسته با رفتار و گفتار نیک هستند ، روح آنها پس ازمرگ ، در زهدان پاکیزه زنی از طبقات بالا جای می گیرد و بر عکس ، ارواح انسانهای شریر و بدکردار ، در رحمهای کـثیف و نا پسند زنانی از طبقه نجس (پاریا) و یا خوک ، سگ و گرگ جای گیر می شوند.قانون کارما بسیار هولناک و شدید است،طبق این قانون ،حتی گناهان کوچک موجب کیفرهای سخـت و هـراس آور می شود فرد گناهکار در زندگی بعدی تنزل مییابد و رنج و شکـنجه می بیند و دوبـاره در کـالبد پسـت تـری جای می گیرد و این سیر تسلسل تا مرحله تبدیل به جـانوران ،حـشرات،کـرمـها و حتـی گیاهان ادامه می یابد و روح آدمی زجر می کشد و لا جرم آن قـدر از تـعـالی دور می شود کـه پـس از زایش و مرگهای بی شمارعاقبت به شقـاوت کـامل تبدیل می شود و در ژرفای دوزخ سرنگون می گردد.
در عقیده تناسخ و قانون اعلی آن یعنی کـارما ، روز داوری ، دعـا ، تـوبـه و انـابه ، شفاعت ، ثـواب و عـقـاب ، عـفـو و رحـمت پـروردگار جایی ندارد . ارواح آدمیـان در یک دور تسـلـسل بی پایان از جسمی به جسم دیگر و از زندگی به زندگی دیگر نقل مکان می کنند و در حیاتهای گـوناگون زجـر و شکنجه می بینند ، بخش کوچکی از آنها که متعلق به طـبقـات بـالای اجـتماع هستند معمولا در زنـدگیـهای متـعـدد به نـیکی مطلق می رسند و به برهما می پیوندند اما بیشتر ارواح در زیر فـشارفـقر و بدبختیهای مـتوالی و پایان ناپـذیـر ، در هر دوره زندگـی تـنـزل پیدا می کنند و آن قـدر در راه شقـاوت پـیش مـی رونـد تـا عاقبت به قعر جهنم سرنگون می شوند.
این دوره تسلسل خشن که امید رستگاری در آن اندک است،رفته رفته چنان روح بدبيني ویاس
در هندوان ایجاد کرد که عاقبت به انکار دنیا و لزوم ترک لذات و نـعمتهای آن انجامید و حـتـی دو شاخه سر بر کشیده از هندوئیسم یعنی جینیزیسم (Jainism) و بودائیسم (Buddhism) کـه در راه کاستن از هراس آدمیان ازعاقبت هولناک تـناسخ و کـارما گامهایی برداشتند ، نتوانستند این دو عقیده جزمی و بی رحمـانه را تلطیف کنند و آنان را به صورتی انسانی تر و مشفقانه تر تغییر دهند.
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله البته! منی که از خود قرآن گرفته.. تا اسلام شناسی و شریعتی و مطهری.. تا 23 سال دشتی و احمد کسروی و فایل های نوید آزادی فاضلی رو خوندم و دیدم.. فقط یه چیزی شنیدم و از حقیقت بی خبرم.. اما شما که اسم فاضلی رو توی ویکی پدیا سرچ میکنید و از روی اون قضاوت میکنید.. کاملا از حقیقت با خبرید.
.
.
نگفتم توی قرآن حکم قتل اومده.. توی قرآن وعده عذاب و پذیرفته نشدن توبه داده و زن طلاق شدن.. اما به همونا استناد کردن و حکم عذاب دنیوی رو هم نمایندگان تام الاختیار خدا روی زمین دادن.. توی احادیث هم که نیازی به گفتن نیست. هرکی هرچی رو خواسته به اسم حدیث داده بیرون.
.
.
.
بنده که عرض کردم با شما بحثی ندارم.. اگه الان خود اما زمان هم ظهور کنه و بگه این آقا راست میگه، شما بهش میگی تو بی سوادی حالیت نیست.. باید اسلام رو با قللللللللبت درک کنی.. نه با فکرت!!
در کل: حق باش شماست دوست عزیز.. من عذر میخوام.
.
.
.
.
منابعی که همه مثل من بی اطلاع هستن و من از طرفشون پیشاپیش از شما عذر میخوام:
1.صدیقین: در مورد حكم فقهى ارتداد، از ميان مجازاتهاى بيان شده براى مرتد، در قرآن به مساله پذيرش يا عدم پذيرش توبه مرتد و مجازات از بين رفتن پيوند زناشويى و ممنوعيت ازدواج اشاره شده است. در فقه اهل سنت و بنا به راى برخى فقهاى شيعه، منافق و زنديق حكم مرتد را دارد.
در قرآن آياتى در خصوص ارتداد وجود دارد كه در آنها از منافقان سخن به ميان آمده و اختلاف نظرى كه در تعابير مربوط به منافق وجود دارد موجب اختلاف نظر در حكم فقهى منافق و زنديق شده است. از سويى مشركان و اهل كتاب براى سوق دادن مسلمانان به سوى ارتداد تلاشهايى كرده اند و مسلمانان به واسطه ثبات در ايمان در برابر آنها پايدارى كرده و نقشه آنها را نقش بر آب نموده اند.

2.نسیم وحی:
دین مقدس اسلام بنیان‏های اصلی ساختار فكری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گیری از فروغ عقل و تعالی اندیشه و جدال فكری صحیح سفارش كرده است . از این رو، بزرگ‏ترین خیانت‏به بشر آن است كه با فتنه انگیزی فضای فكری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش كرد . اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدی مستحكم به شمار می‏آید . دولت اسلامی، همان گونه كه موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدایی كند و آب سالم برای مردم فراهم آورد، وظیفه دارد در صورت مسمومیت‏یا آلودگی فضای فكری جامعه و شیوع عقاید گمراه كننده در جهت‏سالم سازی آن بكوشد . (55)
بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمی‏توانند ارزش‏های جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند .

3.حوزه(پایگاه رسمی مورد تایید حوزه های علمیه):

برخى از روایات، حکم مرتد را به گونه مبسوط بیان کرده اند که فقط به یک نمونه بسنده مى شود: کسى که از اسلام برگشته باشد، زنش جدا مى شود، ذبیحه او حرام مى گردد و قاضى سه روز به وى مهلت مى دهد تا بیندیشد و آگاهانه توبه کند؛ اگر توبه نکرد، روز چهارم کشته مى شود و اموالش به ورثه مسلمانش مى رسد.

منظورم بحث مربوط به ارتداد بود نه اقای فاضلی. من اسمش را هم نشنیده بودم.برحسب ظاهر نظرم را گفتم.
علم غیب که ندارم! شاید هم حق باشما باشه و اون با تفکر به این نتیجه رسیده باشه که اسلام بده و نباید بنده خدا شد نه بخاطر غم از دست دادن فرزند.
من یک
شاید به نظر قبلیم اضافه میکنم. نیت خدا و افکار انسانها انها رو فقط خدا میدونه چیه نه من و شما.
اما این که دلیل نمیشه . خوب خیلیها هم با تفکر به این نتیجه رسیدند که اسلام دین خوبیه.
یعنی این جناب فاضلی نابغه تر از امثال ابن سینا و ملاصدرا بوده؟


در قرآن آیه ای که حکم قتل مرتد را بدهد نداریم. این را از بعضی از احادیث بیرون کشیده اند. اینکه امروز چه اتفاقی داره می افته به اسلام ربطی نداره.
خیلی از احکام اسلام هست که مردم ما بهش پایبندی ندارند. این فقط یک بحث نظری درباره خود احکامه و دفاع از مسائل موجود در جامعه نیست.

تعریف مرتد فطری:تعریف ارتداد فطری


امام خمینی در تبیین ارتداد فطری می نویسد: «ولد المرتد الفطری قبل ارتداده بحکم المسلم فاذا بلغ و اختار الکفر و کذا ولد المسلم اذا بلغ و اختار الکفر قبل اظهار الإسلام فالظاهر عدم اجراء حکم المرتد فطریا علیهما».(18) به دیگر سخن، ارتداد یعنی برگشت از دین، دینی که خود فرد آگاهانه و محققانه برگزیده است، نه این که انتخابش تقلیدی و ایمان و یقینش به دین یقین روان شناختی بوده است.

استاد جوادی آملی در این باره می گوید:

ارتداد آن است که کسی محققانه دین را بپذیرد، سپس دین را کنار بگذارد. در ارتداد یک نکته مهم این است که پیش از این، دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد، اگر کسی واقعا شاک متفحص است، یعنی هر چند در خانواده مسلمان تربیت شده ولی اسلامی را که قبول کرده، «اسلام روان شناختی» است نه اسلام معرفت شناختی و یقین منطقی ؛ دید پدر و مادرش مسلمان هستند، او هم مسلمان شد، نه از معصوم شنید و نه از حکیم متأله دریافت کرد، اسلام موروثی دارد که اگر هم یقین داشته باشد، یقین روانی است نه یقین منطقی، چنین شخصی اگر به ایمان خود باقی بماند، ممکن است خداوند متعال منت گذاشته و دین او را بپذیرد. اما اگر شک کرد، معلوم نیست که خداوند متعال احکام ارتداد بر آن بار کند و معلوم نیست که تعریف ارتداد شامل آن بشود. بنابراین، ارتداد یعنی کسی که یقین معرفت شناختی دارد، با این حال دین را به بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری نماید.

بحث من اینه که چون مردم ما کلا اسلام را به طور موروثی پذیرفته اند اصلا در این تعاریف نمیگنجند. اصلا طرف مرتد نیست.
چند نفر را میشناسید که اول تحقیق کرده باشند بعد اسلام را بپذیرد و ایمان بیاورد بعد از یک مدتی مجددا با تحقیق کافر شود؟
در اکثر موارد چیزی که ما میبینیم این است که شخص در خانواده مسلمان به دنیا امده مسلمان شده بعد تحقیق کرده از اسلام رو برگردانده. این هم مرتد نیست. چون اسلام اوردن بار اولش روی تحقیق نبوده .
در پایان حدیثی از پیامبر را نقل میکنم که خودم خیلی از ان لذت بردم:

شخصی از پیامبر اسلام درباره شک در خدا و مخلوق بودن خدا پرسید، پیامبر فرمود:"ذلک و الله محض الایمان "

من فکر میکنم بدون تفکر اصلا نمی شود به درجات بالای ایمان رسید . بدون تفکر دین انسان یک دین عوامانه است که با هر نسیم کوچکی از حوادث به باد می رود.:gol:

خدا نگذره از آنهایی که با ترویج خشونت مردم را از دین خدا زده می کنند.:mad:
لازمه از دوستان بخاطر صحبتاشون تشکر کنم
خب به جای بحث سر اختلافاتمون بیایم در مورد اشتراکاتمون بحث کنیم
ببینید متاسفانه دینها به مرور زمان دچار انحراف شدن و مطالب اصلی مثل احترام و برادری وبرابری جای خودشون رو به احکام بی پایه و اساس دادن
ما که نباید مبنای قضاوتمون بر اسا اونها باشه
مهم نیست شما صاحب چه عقیدی دینی هستی مهم اینه که شما وجودی برتر به نام خدا رو پرستش میکنی که در هیچ دین و کتابی و حکمی عظمتش گنجانده نمیشه
اصل عبادت یک چیزه اون هم بندگی
شما چه مسیحی باشی چه یهودی چه مسلمون چه بی دین و کافر به وجود خدا
رحمت خداوند شامل حالمون میشه
مگه باران فقط برای مومنینیه
یا افتاب فقط بر مسلمانان میتابه
نقطه ی اشتراک ما انسانیت ماست که هیچ کس نمیتونه انکارش کنه
برای دانستن باید خوب نگاه کرد
پیشنهاد من اینه که هر جفت دوستان منابعی رو که در اختیار دارن قرار بدن تا بحث شیوی علمی به خودش بگیره
بدون قضاوت منابع هندیگر رو بخونید تا حقیقت رو دریابید:gol:
تعامل همیشه بهتر از تقابله:gol::gol::gol:
ممنون
 

ooraman

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی مهندس جون....هرچند که یه کم مغرضانه در مورد تناسخ صحبت شده بود اما حدودا 70 -80 درصدش درست بود ....ولی اینا اطلاعاتیه که سایتای فارسی در اختیار ما میذارن دوستانی که علاقه مند هستن بیشتر بدونن باید یه سر به سایتای انگلیسی هم بزنن
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی مهندس جون....هرچند که یه کم مغرضانه در مورد تناسخ صحبت شده بود اما حدودا 70 -80 درصدش درست بود ....ولی اینا اطلاعاتیه که سایتای فارسی در اختیار ما میذارن دوستانی که علاقه مند هستن بیشتر بدونن باید یه سر به سایتای انگلیسی هم بزنن
ممنون میشم اگر لینک سایت انگلیسی زبانش رو در اختیار دارین اینجا قرار بدین:gol:
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش منکه گفتم حرف ایشون رو میپذیرم که میدانستند ایه ای دراینباره وجود ندارد.
نمیدانم این جمله را توجه کردند یا نه؟
چیزی که مسلمه ما هردو این رو قبول داریم .

شروع بحث اصلا درباره ارتداد نبود به اینجا کشیده شد.
ایشون میگن تفکر و دین با هم در تقابلند. من هم میگم نه در تقابل نیستند. بلکه اصلا بدون تفکر نمیشه به کمال ایمان دست پیدا کرد و دین اسلام نه تنها مانع تفکر نمیشه بلکه به ان توصیه هم میکنه.
اگر موافقید روی همین بحث کنیم.
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش منکه گفتم حرف ایشون رو میپذیرم که میدانستند ایه ای دراینباره وجود ندارد.
نمیدانم این جمله را توجه کردند یا نه؟
چیزی که مسلمه ما هردو این رو قبول داریم .

شروع بحث اصلا درباره ارتداد نبود به اینجا کشیده شد.
ایشون میگن تفکر و دین با هم در تقابلند. من هم میگم نه در تقابل نیستند. بلکه اصلا بدون تفکر نمیشه به کمال ایمان دست پیدا کرد و دین اسلام نه تنها مانع تفکر نمیشه بلکه به ان توصیه هم میکنه.
اگر موافقید روی همین بحث کنیم.
ممنون
البته اصل دین اسلام با تفکر مشکلی نداره
و وقتی در قران این همه به تفکر دعوت شده پس نمیتونیم بگیم مخالف تفکر
میمونه دینداران که متاسفانه چون بشر طالب قدرته و دین بزرگترین ابزا ر برای جلب مردم بوده پس انها از دین سواستفاده کردند و اکثر مبانی اختلافیه ما در عصر امروز هم اقدام نابخردانه ایی که اکثر رهبران دینی در حال انجام دادنن
استفاده از دین برای رسیدن به دنیا
در صورتی که فکر میکنم ادیان برای این بوجود امدن که دنیا رو در جهت دین قرار بدن نه دین رو درجهت دنیا
:gol::gol::gol:
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط این که دقیقا شما خدا رو نمیشناسی...من بهش اعتقد ندارم ولی فکر میکنم اگه خدایی هم توی ذهن وجود داره اون مخالف این احساس تاسف و قضاوته.
اگه این طوریه خوب منم برای انسان ها متاسف شدم وقتی دیدم یه همچین جمعیته پاشده رفته نماز عیدفطر بخونه.
هر کسی یه باوری داره و طبق اون جلو میره احساس تاسف هم نشونه عقب بودن هرکسی تو اعتقاداتشه.

اگر خدایی نبود
پس مهبانگ براساس تدبیر که رخ داد؟
اگر خدایی وجود نداره پس تکلیف مرگ چی میشه؟
اگر خدایی نیست پس چه کسی به این دقت و نظم هستی متعالی رو پدید اورده؟
وقتی ما انسانهااز درمان بیماری خویش گهگاه ناتوانیم این چه نیرویی ست که ما رو درمان میکنه؟
اگر خدایی نیست پس پیامبران برای چه امدند؟
اگر این جهان فقط برای نابود شدن افریده شده پس هدف ما از زندگی چیست؟
و........
اینها مجموعه ای از سوالات است که با حذف نام خدا از زندگی ما شکل میگیرد
 
آخرین ویرایش:

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون
البته اصل دین اسلام با تفکر مشکلی نداره
و وقتی در قران این همه به تفکر دعوت شده پس نمیتونیم بگیم مخالف تفکر
میمونه دینداران که متاسفانه چون بشر طالب قدرته و دین بزرگترین ابزا ر برای جلب مردم بوده پس انها از دین سواستفاده کردند و اکثر مبانی اختلافیه ما در عصر امروز هم اقدام نابخردانه ایی که اکثر رهبران دینی در حال انجام دادنن
استفاده از دین برای رسیدن به دنیا
در صورتی که فکر میکنم ادیان برای این بوجود امدن که دنیا رو در جهت دین قرار بدن نه دین رو درجهت دنیا
:gol::gol::gol:
بله این بدترین ضربه ای است که به دین میشه زد. اما من رهبران اصلی دین را پیامبر و اهل بیتش میدانم که انها هم چه در سخن و چه در عمل ثابت کرده اند که مخالفتی با تفکر ندارند بلکه حتی به شیوه های گوناگون انرا تبلیغ کرده اند و تعلیم داده اند.
من فکر میکنم ما باید به منابع اصلی دین مانند قرآن و احادیث و روش زندگی ائمه نگاه کنیم.
در این صورت دید کاملتری پیدا خواهیم کرد.
به هر حال انسان با شناخت بیشتر یک دین میتواند تمایز قایل شود بین اصل دین و سواستفاده از دین.
اصلا همین که مردم خودشان این اعتراض به زبان میاورند که نباید از دین سواستفاده شود خودش نشان دهنده این است که انها می دانند که عملی که از فردی سر می زند واقعا از متن دین امده یا سواستفاده از ان است.:gol::gol::gol:
 

ooraman

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون میشم اگر لینک سایت انگلیسی زبانش رو در اختیار دارین اینجا قرار بدین:gol:
متاسفانه لینکشو ندارم اما اگر بخواین سرچ کنین کلمه reincarnation
جواب میده...البته مسلما قاطی پاتی یه چیزایی میده که باید کلی بگردی تا درس حسابیاشو پیدا کنی ولی در اولین فرصت اگه دوست داشته باشی چن تا کتاب معرفی میکننم اتفاقا همشم فارسیه فقط نمیدونم گیر بیاد یا نه
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله این بدترین ضربه ای است که به دین میشه زد. اما من رهبران اصلی دین را پیامبر و اهل بیتش میدانم که انها هم چه در سخن و چه در عمل ثابت کرده اند که مخالفتی با تفکر ندارند بلکه حتی به شیوه های گوناگون انرا تبلیغ کرده اند و تعلیم داده اند.
من فکر میکنم ما باید به منابع اصلی دین مانند قرآن و احادیث و روش زندگی ائمه نگاه کنیم.
در این صورت دید کاملتری پیدا خواهیم کرد.
به هر حال انسان با شناخت بیشتر یک دین میتواند تمایز قایل شود بین اصل دین و سواستفاده از دین.
اصلا همین که مردم خودشان این اعتراض به زبان میاورند که نباید از دین سواستفاده شود خودش نشان دهنده این است که انها می دانند که عملی که از فردی سر می زند واقعا از متن دین امده یا سواستفاده از ان است.:gol::gol::gol:
بله درسته هنگامی که انسان بتونه منابع اصلی رو تشخیص بده وروی اونها کار کنه به کشف حقیقت نایل میشه:gol:
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه لینکشو ندارم اما اگر بخواین سرچ کنین کلمه reincarnation
جواب میده...البته مسلما قاطی پاتی یه چیزایی میده که باید کلی بگردی تا درس حسابیاشو پیدا کنی ولی در اولین فرصت اگه دوست داشته باشی چن تا کتاب معرفی میکننم اتفاقا همشم فارسیه فقط نمیدونم گیر بیاد یا نه
ممنون
البته خوشحال میشیم که منابعتون رو معرفی کنید:gol::gol:
 
سایه خدا


یک روزهای بودکه هرکسی رومثل عاشقها می دیدیم مسخرش می کردم.اونقدرکه منو میدیدن ازمن فرارمی کردن.عشقهاباهم فرق دارند. یکی عشقیه که ازطریق دوست داشتن به وجود میاد که من بهش می گم عشق زمینی ویکی عشقیه که خیلی بزرگتر ازاین حرفهاست که اصلا نمی شه درموردش حرف زد. ولی من به هیچ کدوم ازاونها اهمیت نمی دادم. چون من خیلی خودسربودم. تااینکه یک روزیک نفرروتوخیابون مسخره کردم واون هم مرا دعاکرد. دعاکرد که من عاشق یک عشق بزرگ بشم که تموم دنیاروفراگرفته. منم ازحرفش خندم گرفت. گفتم منوباعشق چه آشنای بروبابا توهم دیوانه ای. اون هم جواب داد توهم یک روز دیوانه میشی.اونقدرکه اصلا نمی تونی اون روفراموش کنی. دیوانه. چه جمله ی جالبی اون هم من.ازاون به بعد هرروزتوی خیایون منتظر اون یه نفربودم تابیاد و رد بشه که من هم بتونم اونو مسخره کنم.هروقت که من مسخرش می کردم اون هم منودعامی کرد. همون دعاهای همیشگی. باخودم گفتم که این چه دعاهیه. تااینکه یک روزیک چیزخیلی بزرگ رودیدم.یک نور بود یک حادثه بود.اول بی خیالش بودم. چون من قدرت تشخیصم پایین بود. گذشت.اول توی فکرم افتاد. شبها موقعی خواب آزارم می داد. به اون فکر می کردم. داشتم دیونه می شدم. به خودم می گفتم این دیگه چیه. دیوانگی. تازه به یادم آومد. دعای اون پسره.هنوز هم نمی تونستم تشخیص بدم. خیلی گذشت دیدم داره بزرگترمی شه. بی خیال. توی هرچیزی که نگاه می کردم توی طبیعت. توی دریا. توی جنگل. توی سنگ می تونستم اون عشق روببینم. عاشق شده بودم. وارد یک راه بزرگ شدم بی دلیل بامسخره کردن ویک دعا. یک شب توی خلوتم خواستم که عشقم روببینم.گفتم: می تونم ببینمت. عکس یک رعد روتوی آسمون دیدم. گفتم: می تونم صدای توروبشنوم. صدای یک بلبل تنهاروتوی دل شب شنیدم. گفتم می خوام دستت کنم. دیدم که یک پروانه آومد و روی صورتم نشست. توی سکوتم موندم. بعد مدتی متوجه شدم که اونها ازطرف خدابودن. توی سکوت شبونه ام دردهامو به اون می گفتم.ازش می خواستم به من می داد اگربه صلاح من بود.ازهردستی به من کمک می کرد. تعقییرکردم. دیگه مسخره نمی کردم چون خودم مسخره شده بودم. دیگه همه چیزبرام قشنگ بود.احساس آرامش ونزدیکی می کردم.

دوستانم این عشق توی دل همه ی ماهاهست. مثل یک بچه می مونه داد می زنه ولی ما جوابش رونمید یم.
 
آخرین ویرایش:

kingofsky

عضو جدید
اولا اینا نتایجی که تو زندگیم گرفتم .اعتقادمه البته نتونستم صحبت دوستانو پیگیری کنم.اما به اعتقادشون احترام می زارم چون فردا روزی بر اساس همین اعتقادا باید جوابگو باشیم.
من به اینکه خدا حقیقته اعتقاد ندارم.اما بهش ایمان دارم .بزارید اینجوری بگم به هر چی که به خدا وصله ایمان دارم.شیطان فرشتگان اولیا....اما سعی میکنم دنباله حقیقت خدا نرم و فقط بهش ایمان داشته باشم.رفتن به دنباله حقیقت خدا یا ادمو بالا می بره یا به پستترین مقام یا پوچی میرسونه.من که قدرت همپین ریسکیو ندارم.شما دارید؟؟؟ بسم ا...
توصیه من اینه فقط بهش ایمان داشته باشید با تمتمه وجودتون به هزار دلیل اما دونباله حقیقت دلایل نرید.هموون طویله بهشتم بما بدن خدارو شکر می کنیم
 

ناز معمار

عضو جدید
اولا اینا نتایجی که تو زندگیم گرفتم .اعتقادمه البته نتونستم صحبت دوستانو پیگیری کنم.اما به اعتقادشون احترام می زارم چون فردا روزی بر اساس همین اعتقادا باید جوابگو باشیم.
من به اینکه خدا حقیقته اعتقاد ندارم.اما بهش ایمان دارم .بزارید اینجوری بگم به هر چی که به خدا وصله ایمان دارم.شیطان فرشتگان اولیا....اما سعی میکنم دنباله حقیقت خدا نرم و فقط بهش ایمان داشته باشم.رفتن به دنباله حقیقت خدا یا ادمو بالا می بره یا به پستترین مقام یا پوچی میرسونه.من که قدرت همپین ریسکیو ندارم.شما دارید؟؟؟ بسم ا...
توصیه من اینه فقط بهش ایمان داشته باشید با تمتمه وجودتون به هزار دلیل اما دونباله حقیقت دلایل نرید.هموون طویله بهشتم بما بدن خدارو شکر می کنیم


حوصله ی اینو ندارم که خدا رو از این بعد یا اون بعد بررسی کنم
استغفرا...
خداهست
خدای خودمو قبول دارم و میدونم که هست !!
فقط ازش دورم
میخوام بهتر بشناسمش
گفتن قرآن بخون
بارها شده قرآن و باز کردم گذاشتم جلوم
ولی فقط نگاه کردم و نتونستم بخونم
انگار چشمام زبونم اصلا مغزم قفل میکنه
شایدم گناه بزرگی کردمو خدا ازم ناراحته
میخوام نزدیک شم ولی نمی تونم!!!!
من گناه کارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میخوام بهتر بشناسمش
از خدا حرف بزنید
نه از این که هست یا نه !!!
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
سایه خدا


یک روزهای بودکه هرکسی رومثل عاشقها می دیدیم مسخرش می کردم.اونقدرکه منو میدیدن ازمن فرارمی کردن.عشقهاباهم فرق دارند. یکی عشقیه که ازطریق دوست داشتن به وجود میاد که من بهش می گم عشق زمینی ویکی عشقیه که خیلی بزرگتر ازاین حرفهاست که اصلا نمی شه درموردش حرف زد. ولی من به هیچ کدوم ازاونها اهمیت نمی دادم. چون من خیلی خودسربودم. تااینکه یک روزیک نفرروتوخیابون مسخره کردم واون هم مرا دعاکرد. دعاکرد که من عاشق یک عشق بزرگ بشم که تموم دنیاروفراگرفته. منم ازحرفش خندم گرفت. گفتم منوباعشق چه آشنای بروبابا توهم دیوانه ای. اون هم جواب داد توهم یک روز دیوانه میشی.اونقدرکه اصلا نمی تونی اون روفراموش کنی. دیوانه. چه جمله ی جالبی اون هم من.ازاون به بعد هرروزتوی خیایون منتظر اون یه نفربودم تابیاد و رد بشه که من هم بتونم اونو مسخره کنم.هروقت که من مسخرش می کردم اون هم منودعامی کرد. همون دعاهای همیشگی. باخودم گفتم که این چه دعاهیه. تااینکه یک روزیک چیزخیلی بزرگ رودیدم.یک نور بود یک حادثه بود.اول بی خیالش بودم. چون من قدرت تشخیصم پایین بود. گذشت.اول توی فکرم افتاد. شبها موقعی خواب آزارم می داد. به اون فکر می کردم. داشتم دیونه می شدم. به خودم می گفتم این دیگه چیه. دیوانگی. تازه به یادم آومد. دعای اون پسره.هنوز هم نمی تونستم تشخیص بدم. خیلی گذشت دیدم داره بزرگترمی شه. بی خیال. توی هرچیزی که نگاه می کردم توی طبیعت. توی دریا. توی جنگل. توی سنگ می تونستم اون عشق روببینم. عاشق شده بودم. وارد یک راه بزرگ شدم بی دلیل بامسخره کردن ویک دعا. یک شب توی خلوتم خواستم که عشقم روببینم.گفتم: می تونم ببینمت. عکس یک رعد روتوی آسمون دیدم. گفتم: می تونم صدای توروبشنوم. صدای یک بلبل تنهاروتوی دل شب شنیدم. گفتم می خوام دستت کنم. دیدم که یک پروانه آومد و روی صورتم نشست. توی سکوتم موندم. بعد مدتی متوجه شدم که اونها ازطرف خدابودن. توی سکوت شبونه ام دردهامو به اون می گفتم.ازش می خواستم به من می داد اگربه صلاح من بود.ازهردستی به من کمک می کرد. تعقییرکردم. دیگه مسخره نمی کردم چون خودم مسخره شده بودم. دیگه همه چیزبرام قشنگ بود.احساس آرامش ونزدیکی می کردم.

دوستانم این عشق توی دل همه ی ماهاهست. مثل یک بچه می مونه داد می زنه ولی ما جوابش رونمید یم.
اینها برای خودتون پیش امده بود یا نقل قول بود؟:gol:
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوصله ی اینو ندارم که خدا رو از این بعد یا اون بعد بررسی کنم
استغفرا...
خداهست
خدای خودمو قبول دارم و میدونم که هست !!
فقط ازش دورم
میخوام بهتر بشناسمش
گفتن قرآن بخون
بارها شده قرآن و باز کردم گذاشتم جلوم
ولی فقط نگاه کردم و نتونستم بخونم
انگار چشمام زبونم اصلا مغزم قفل میکنه
شایدم گناه بزرگی کردمو خدا ازم ناراحته
میخوام نزدیک شم ولی نمی تونم!!!!
من گناه کارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میخوام بهتر بشناسمش
از خدا حرف بزنید
نه از این که هست یا نه !!!

درباره قران من هم اوایل همین طوری بودم. اولش حتی نمیتونستم درست روخوانی کنمش .
چون معنیش رو نمیفهمیدم اصلا علاقه ای به خواندنش هم نداشتم. اما دو تا هم اتاقی داشتم که مدام بهم میگفتند چرا قران نمیخونی.
من هم میگفتم خوب وقتی نمی فهمم چرا بخونم.
اما خوب با نخواندن هم که صد در صد ادم چیزی نمیفهمه.نه؟

گذشت تا اینکه دوستی پیدا کردم که با اون درباره قران حرف میزدیم.
اصلا یادم نمیاد چطوری شروع شد فقط یادمه ما خیلی سخنرانی گوش میدادیم و پامون به جلسات مذهبی باز شده بود.
هم زمان نهج البلاغه هم میخوندیم و درک خودمون رو از انها برای هم تعریف می کردیم.
خیلی بهمون حال میداد.

خلاصه الان دیگه تقریبا وقتی عربی قران را بدون ترجمه هم میخوانم میفهمم چی میگه.با اینکه عربی بلد نیستم اما خواندن قران سختم نیست.
یک دوره تدبر هم هست که توی دانشگاه تهران برگزار میشه و من چند سالیه میرم اونجا . خیلی دیدم را عوض کرده.

اگر ساکن تهرانید شما هم بیایید واقعا رابطه تان را با قران عوض می کند
امیدوارم موفق باشید :gol::gol::gol:

فقط یک چیزی را اضافه کنم اصولا در رابطه ما با خدا اگر اشکالی هست از گیرنده است نه فرستنده. لطف خدا دائما جاریه اما باید طلب ما هم باشه. انوقت خودش راه را نشان میده
.
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا اینا نتایجی که تو زندگیم گرفتم .اعتقادمه البته نتونستم صحبت دوستانو پیگیری کنم.اما به اعتقادشون احترام می زارم چون فردا روزی بر اساس همین اعتقادا باید جوابگو باشیم.
من به اینکه خدا حقیقته اعتقاد ندارم.اما بهش ایمان دارم .بزارید اینجوری بگم به هر چی که به خدا وصله ایمان دارم.شیطان فرشتگان اولیا....اما سعی میکنم دنباله حقیقت خدا نرم و فقط بهش ایمان داشته باشم.رفتن به دنباله حقیقت خدا یا ادمو بالا می بره یا به پستترین مقام یا پوچی میرسونه.من که قدرت همپین ریسکیو ندارم.شما دارید؟؟؟ بسم ا...
توصیه من اینه فقط بهش ایمان داشته باشید با تمتمه وجودتون به هزار دلیل اما دونباله حقیقت دلایل نرید.هموون طویله بهشتم بما بدن خدارو شکر می کنیم
من فکر میکنم ایمانی که تنها بر اساس ترس بنا بشه یا ایمانی که اسر اجبار باشه بیش تر یک فریب تا ایمان
وقتی خودش این اجازه رو داده که تفکر کنیم در پدیده ها
پس چرا این کار رو انجام ندیم
ما در اینجا به دنبال رد و اثبات هیچ امری نیستیم و فقط میخوایم حقیقت پدیده ها رو تا حدودی درک کنیم
ما باید مشخص کنیم که در این دنیا در کدام مسیر گام بر میداریم
یا اون مسیری که توش قرار داریم چه نتیجه ای رو به دنبال داره
بحث فقط خدا نیست بلکه کل دیدنی ها و نادیدنی هاست:gol:
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوصله ی اینو ندارم که خدا رو از این بعد یا اون بعد بررسی کنم
استغفرا...
خداهست
خدای خودمو قبول دارم و میدونم که هست !!
فقط ازش دورم
میخوام بهتر بشناسمش
گفتن قرآن بخون
بارها شده قرآن و باز کردم گذاشتم جلوم
ولی فقط نگاه کردم و نتونستم بخونم
انگار چشمام زبونم اصلا مغزم قفل میکنه
شایدم گناه بزرگی کردمو خدا ازم ناراحته
میخوام نزدیک شم ولی نمی تونم!!!!
من گناه کارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میخوام بهتر بشناسمش
از خدا حرف بزنید
نه از این که هست یا نه !!!
ما در جهانی زندگی میکنیم که پر از شگفتی
الان نگاه کنیم به جایی که در اون قرار گرفتیم ما موجوداتی هستیم که در یک کری ابی با یک عالم پدیده و موجود زندگی میکنیم اگر بالاتر بیایم ما به منظومه ی شمسی میرسیم که از خورشید و چند سیاره و چندین ستاره و جرم اسمانی و ....... تشکیل شده
خب بازبالاتر بریم حالا ما تو کهکشان راه شیری قرار داریم
کهکشانی که میلیاردها ستاره و چندین منظومه در اون قرار داره
که سیاری ما هم جزیی از اینهاست
از کهکشانمون بیرون میایم
میلیاردها کهکشان دیگر وجود داره با بینهایت ستاره و سیاره
اینها تازه قسمتی کوچکی از این دنیاست که ما شناختیم
علم ناقص بشر در حال کاملتر شدنه
خب حالا ما با این موقعیت ایا میتونیم وجود یک قدرت برتر رو نادیده بگیریم و خودمون رو مخلوق برتر بنامیم؟؟؟
ما دقیقا برای اثبات بودن مجبوریم که خدا رو بشناسیم نیروها و عوامل هستی رو بشناسیم تا با یک دید وسیع به واقعیات بنگریم
ما دقیا داریم به مسایل از چشم انداز دیگری نگاه میکنیم تا خدا رو بشناسیم
ولی باید فضایی رو بوجود بیاریم تا تمامی عقاید بتونن حرفشون رو بزنن و بتونم از انرزی همهی افراد استفاده کنیم
:gol::gol::gol:
 

@spacechild@

عضو جدید
اگر خدایی نبود
پس مهبانگ براساس تدبیر که رخ داد؟
اگر خدایی وجود نداره پس تکلیف مرگ چی میشه؟
اگر خدایی نیست پس چه کسی به این دقت و نظم هستی متعالی رو پدید اورده؟
وقتی ما انسانهااز درمان بیماری خویش گهگاه ناتوانیم این چه نیرویی ست که ما رو درمان میکنه؟
اگر خدایی نیست پس پیامبران برای چه امدند؟
اگر این جهان فقط برای نابود شدن افریده شده پس هدف ما از زندگی چیست؟
و........
اینها مجموعه ای از سوالات است که با حذف نام خدا از زندگی ما شکل میگیرد
درمورد مهبانگ و نظم جهان بگم اینو که الان دانشمندا هم به این نتیجه رسیدن که این تنها راهی بوده که طبیعت داشته برای این که بتونه تکامل پیدا کنه...ینی اگه به یه شکل دیگه اتفاق می افتاده هیچی نمی تونسته شکل بگیره...طبیعت هم همیشه دنبال نظمه...مثه غریزه یه بچه می مونه که اگه گرسنه شه تنها راه رسیدن به غذا براش گریه کردنه و تنها راه رسیدن به نظم برای طبیعت هم چیزی بوده که اتفاق افتاده.
در مورد مرگ...من به روح اعتقاد ندارم در عوض انرژی رو قبول دارم.این که ما یه انرژی رو از کاینات میگیریم و روزی باید پسش بدیم.قضیه تناسخ رو قبول دارم.
انسانی ه از درمان بیماریش ناتوان باشه و نتونه از نظر فکری باهاش مقابله کنه و توان انرژی مثبت گرفتن تو اون شرایط رو نداشته باشه امکان نداره درمان پیدا کنه...مطمئن باش یه جور امیدواری درونش بوده...من زیاد دنبال همچین چیزایی بودم و هیچ کس رو ندیدم که در اوج ناامیدی نسبت به زندگی زنده بمونه یا این که مریضیش خوب شه.من ندیدم...اگه شما دیدی برام جالبه در موردش بشنوم.
من نمیگم جهان برای نابودیه...هرکس تکامل رو قبول داشته باشه با نابودی کاملا مخالفه.من میگم دقیقا باید زندگی کرد...فقط.باید شاد بود...این معنی زندگیه...باید به دنبال ساختن یه انسان برتر بود.ما مثل یه ابر باردار میمونیم که باید بارونمون رو روی زمین بریزیم تا گل های تازه متولد بشن یعنی همون انسان برتر.مثل یه پل می مونیم بین حیوان و انسان برتر.انسانی که بدی های ما رو به ارث نبرده باشه و فقط خوبی های ما درونش رشد پیدا کرده باشه.منظورم دقیقا نسل های دیگه نیست...منظورم خودمونیم...ما خودمون رو باید رشد بدیم...زندگی کنیم...و این مسلما به فرزندانمون هم میرسه.:w16:
 

M.o.h.a.m.m.a.d

عضو جدید
سلام
راستش من یه دید اجمالی به موضوعات داشتم اما به طور جزئی نتونستم مطالعه کنم
به نظرم این تاپیک از اون تاپیکای خطرناکه که می تونه باعث فرو ریختن اعتقادات یه سری ها و بنا شدن اعتقادات تازه واسه یه عده دیگه بشه..
نمی گم بحث و گفت و گو خوب نیست اما همیشه از کسی که اطلاعات کمی داره و میخواد خودش رو یه عالم جا بزنه باید ترسید..
به نظر من بهتره هر کسی اعتقادات خودش رو با همون استدلال هایی که داره باور کنه..
ممنون.
 

Similar threads

بالا