حسینیه باشگاه مهندسان ایران

مدیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمریه که دل به سینه میزنه سنگ حسینو
میونه تموم خوبا داره آهنگ حسینو
بوده اسم بی نظیرش اولین ذکر لب من
توی بین الحرمینش شده خواب هر شب من


 

مدیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنبالت میگردم خانه به خانه
ندیده هم کربلات را گشتم دیوانه
همین جوری که تشنه پی آب
همه حاجت نوکرم آب
ارباب انتظار سخته
منم دل دارم
هر کی را دیدم
کربلا رفته باشه ...............................
 

مدیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=5]می رود شهزاده اکبر سوی میدان بهر دین / می چکد از چشم مولای جهان اشک یقین / گه به اکبر دیده دارد گاه سوی آسمان / اشک دل را می کند از همرهان خود نهان / می کند در اوج غربت با خدا راز و نیاز / می گشاید لب به لب دارد نوای دل نواز / دیده سوی آسمان شاه شهیدان می کند / جان به میدان می دهد رو سوی جانان می کند / کی خدا آرام جانم سوی میدان می رود / هستی ام تاب و توانم سوی میدان می رود/ یارب اینکه می رود میدا
ن علی اکبر است / نور چشمان حسین(ع) و زاده ی پیغمبر است / تشنه لب آمد که بلکه جرعه ی آبش دهم / وعده ی دیدار تو بر قلب خونبارش دهم / شرمسار از آن لب خشکیده ی اکبر شدم / تا جنان من دست بر دامان پیغمبر شدم / می رود بر نعش اکبر در دلش طوفان غم / آسمان دیدگانش سر به سر باران غم / اگبرم برخیز بابا بهر دیدار آمده / بر سر جسم پر از خون تو دل زار آمده
[/h]
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
از شط خبر رسیده که سقا نیامده
ماه منیر خیمه ز صحرا نیامده
هرگز کسی که تیغ کشد بر تو ای عمو
تا این زمان هنوز به دنیا نیامده
تیر سه شعبه ای و عمودی و نیزه ای
با خود ببر که حرمله تنها نیامده
من بی حسین فاطمه آبی نمی خورم
این کارها به بچه ی زهرا نیامده
ای آب اگر رقیه سراغ مرا گرفت
حتماً به او بگو که به اینجا نیامده
حتما به او بگو که به این نام واین نشان
شخصی برای آب به دریا نیامده
اصلاً بیا و پیشقدم شو خودت برو
برو به سمت خیمه ی او تا نیامده
ای علقمه بگو که چه دیدی که سالهاست
حال شما هنوز سر جا نیامده
بدرود بچه های عطش، بچه های عشق
یک مشک از آب علقمه به ما نیامده
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر جگر خشک شود خشکی لبها ؛ حتمی است
رفتن ناله ي لب تشنه به بالا حتمی است
آب اگر یافت نشد مرگ رباب بی شیر
بر سر درس جگر سوز الف با حتمی است
قطره ای آب اگر نذر سر او بکُنند
بر علی اصغر مان معجز عيسا حتمی است
بدن غیرت اگر که عرق سرد کُند
خیس تب هم بشود ؛ ذُق ذق رگها حتمی است
دختر شاه بخواهد؛ احدی مانع نیست
طلب آب کُند ؛‌ حل معمّا حتمی است
العطش بازاگر بر جگری لطمه زند
مشک اگر پُر نشود؛ مُردن سقا حتمی است
آب اگر موج زند بازهم ایمان داریم
اینکه او لب نزده بر لب دریا حتمی است
بی کلاه خود اگر بر سر او گُرز زنند
از روی اسب؛ زمین خوردن آقا حتمی است
ناله ابنی العباس زنی ثابت کرد
اینکه او شد؛ پسر حضرت زهرا حتمی است
تیرانداز هر آن قدر که ناشی باشد
تیر خوردن به تو با این قد و بالا حتمی است
دست دادی و به تو بال بهشتی دادند
لفظ طیّار تو در جنّت الاعلی حتمی است
گر روی خاک بلا پا بکشی آقا جان
برحسین ابن علی خنده اعدا حتمی است
اگر آقا نبَرد پیکرتان را به حرم
تکّه تکّه شدن این قد رعنا حتمی است
عدّه ای نیزه سر دست بلند کردند
روی نی ؛‌ با کمک پارچه بندت کردند
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر چه آب فقط لشگر عدو دارد
هوای دخترکی را ولی عمو دارد
دلش نیامد از این خیمه ها سفر بکند
که با سه ساله ی این خیمه سخت خو دارد
عمود خیمه ی من بعد رفتنم بکشید
وداع آخر سقا چقدر بو دارد
به شط رسید من از دور دست می بینم
نشسته است و با آب گفتگو دارد
که آب ساقی عطشان خیمه ها هستم
به غیر آب مگر ساقی آرزو دارد
همینکه مشک پر از آب شد خدا را شکر
از این به بعد خدا هم هوای او دارد
خلاصه اینکه به سمت حرم به راه افتاد
اگر چه نیم نگاهی به چار سو دارد
من از عبارت نخل و درخت می ترسم
ز پشت آن کسی انگار قصد او دارد
و دختری که به یک خیمه تکیه دارد هم
تمام حادثه را تلخ مو به مو دارد
زمین برای دو دستش به سجده افتاده
فرات نیز ز دستان او وضو دارد
لب سه شعبه به لبهای مشک آب رسید
هنوز جرعه ای از آب در سبو دارد
دهان که دست شود کار سخت خواهد شد
چرا که حرمله را نیز پیش رو دارد
رسید آخر و آبی به خیمه ها نرسید
به جای آب سر نیزه در گلو دارد
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
عطش ازخشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هرم ترکهای لبت آب شده
بعد از آن که تو لب تشنه ، عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جاباب شده
بعد افتادن عکس تو درآیینه ی آب
برکه ازشوق رخت خانه ی مهتاب شده
این فرات است که از دردغمت ـ ای دریا ـ
بس که پیچیده به خودیکسره،گرداب شده
تب و تاب حرم ازتشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم ازداغ تو بی تاب شده
تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده
صحنه ای که کمرکوه شکست ازغم آن
عکس تیریست که دردیده ی توقاب شده
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید

از نگاه زینب کبری خجالت میکشید

او صدا میزد امان نامه گرفتم قوم و خویش

اوصدا میزد بیا... آقا خجالت میکشید

او صدا میزد که باجان خودت بازی نکن

حیدر کرببلا... اما خجالت میکشید

یوسف ام البنین با کوهی از شرمندگی

در کنار یوسف زهرا خجالت میکشید

هضم این مطلب برایش سخت بود - از بچه ها

تاغروب روز عاشورا خجالت میکشید

تشنه بود اما به روی خود نمی آورد - خب

هرچه باشد از غم فردا خجالت میکشید

بچه ها از تشنگی در خیمه لَه لَه میزدند

ساقی آب آور تنها خجالت میکشید

فکر وذکرش بود پیش طفل معصوم رباب

روزوشب با نغمه ی لالا... خجالت میکشید

هَمُّ غَمَّ اش بود تا آب آورد در خیمه ها

غصه اش این بود از مولا خجالت میکشید

***

مشک سویی دست سویی پیکرش سویی دگر

از صدای خنده ی اعدا خجالت میکشید

تا صدا زد "یا اخا ادرک اخا..." ، آقا رسید

اوخجل گردیده بود آنجا خجالت میکشید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین که نام بلندش کنار من پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میان هردو جهان اعتبار من پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز بسکه ماه حرم در مدار من پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قرار بود خرابش کند امان نامه
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه لحظه ها به خودش در کنار من پیچید!
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین که رفت ،نشستم به روي دست زدم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا به خیر کند!کاروبارمن پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دخیل طفل رباب مرا نشانه گرفت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین که تیربه مشک نگار من پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرش که ریخت سر شانه اش،به دنبالش...
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي گریه ي بی اختیار من پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سر عمود سرش را به هر طرف می برد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز بسکه رفت و به گیسوي یارمن پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گه فرود که برگشت ،علتش این بود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رکاب اسب به پاي سوار من پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنار علقمه وقتی روي زمین افتاد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداش بیشتر از انتظارمن پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شکستنش کمرم را شکست و جار زدند
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قدم،قدم،خبرانکسارمن پیچید!
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خبر پیچید که سقا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنار خیمه ها آقا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قمر افتاد و پشتش آفتاب افتاد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین جا بود عاشورا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرش از سر بلندي بود،بالا بود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عمود آن قدرها زد تا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه،این مال زمین افتادن او نیست
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو چشمانش همان بالا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمی شد با عبا حتی تکانش داد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زبسکه آن قد و بالا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام اتفاقاتی که انجامید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه یکجا شد و یکجا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چو آن ثقل عظیم افتاد روي خاك
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام خاك آن صحرا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هزاران چشم خیره-خیره تر می شد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بساط دختر زهرا به هم پیچید
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زخیمه دختري فریاد زد:بابا......
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیا که معجر زنها به هم پیچید!
[/FONT]​
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
روضه حضرت عباس...( طاهری)

بسته از خون دلم راه تماشا شده است


تشنگی لب تو حیرت دریا شده است

مادرت ام البنین نیست اگر بر سر تو

همه ی دشت پر از گریه ی زهرا شده است

داغ دست قلم و مشك و علم پیرم كرد

بی تو ناچار ترین ام كمرم تا شده است

توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منعت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،هرچه قدر صدای ناله اش بیشتر میشد،صدای هلهله ها بیشتر،لما قتل العباس،تا با خبر شد ابی عبدالله،هیچ كجا این عبارت رو نیاورده،حتی كنار سفره ی روضه ی علی اكبر، لما قتل العباس، بان الانكسار فى وجه الحسین،یه مرتبه دیدن حسین پیر شد،شكسته شد،همه لشكر دارن گوش میدن،كنار این بدن چی می خواد بگه،این همه دشمن داره شماتت میكنه، تا دیدن حسین گفت: الان انكسر ظهری،خیال همه راحت شد دیگه كمر حسین شكست،شروع كردن دست زدن،..

بی تو ناچار ترین ام كمرم تا شده است

بین این لشكر سرمست غرور از بدنت

پاسخ گریه من خنده و هورا شده است

هرچی میری جلوتر روضه سخت تر میشه،باید هم این طور باشه،ان شاءالله همچین شب هایی كنار حرم اباالفضل،گفت:

قسمتی از سر تو بیخته بر شانه ی من

وای من،چقدر زخم سرت وا شده است

عباسم،داداش،داداش،من امشب از كسی معذرت نمی خوام،آخه در محضر امام زمان(عج)دارم اینطور روضه میخونم،آقا داره برای عموش گریه میكنه

این تمام بدنت نیست علمدار رشید

چقدر فاصله در قد تو پیدا شده است

این یه دونه رو بشنو،نمی گم حداقل یك سال براش گریه كن،حداقل فردا كه اومدی،قبل از اینكه روضه برات بخونن،یاد این بیت بیوفت،اشك بریز،

گرچه بد از روی زین نقش زمینت كرده اند

اما تكه های بدنت بر سر نی تا شده است

كاسه ی چشم كجا،حجم سر تیر كجا

قربون اون چشات برم،با چشماش دشمن رو شكار میكرد،از چشماش می ترسیدند،خدا برات نیاره،هر عضوی از بدن اگر به درد بیاد،چشم درد اگه كسی داشته باشه،امیر المؤمنین علیه السلام با اون عظمت در یكی از غزوات رسول خدا،نوشتن نود زخم ظاهراً برداشته بود،صبر میكرد،اما یه وقت رسول خدا اومد دید،علی داره با اون عظمت گریه میكنه،داد میزنه،گفت:چی شده؟ علی جان،پسر عمو چی شده،تو رو این طور بی تاب ندیده بودم؟عرضه داشت یارسوالله،چشمم درد گرفته،دردش امونم رو بریده،پیغمبر میدونه چه خبره،فرمود:بشین عزیز دلم،از آب دهان مبارك روی چشم پسر عمو كشید،آروم گرفت،اما این چشم رو حسین كاری نمی تونه بكنه،می خوای بفهمی چی شده،كل بیت رو گوش بده

كاسه ی چشم كجا،حجم سر تیر كجا

در چشم تو شمشیر سه پر جا شده است

این اولین تیر سه شعبه بود،خدا لعنتش كنه،دومیش رو به حلق علی اصغر،سومیش رو به قلب نازنین ابی عبدالله زد،آخرین تیر سه شعبه رو هم به گلوی عبدالله زد،همه ی تیرها مسموم بود،كاری بود،كاری بدتر از شمشیر كرد،عباس خیلی كار برای من سخته،اما می خوام این كار رو بكنم،دلیل داره

می كشم تیر من از چشم تو برخیز ببین

چقدر چشم حرامی به حرم وا شده است

روایت میگه،ابی عبدالله هنوز كنار بدن هست،هنوز ابی عبدالله نرفته،این نانجیب ها تا عباس رو زمین افتاد،یه نفر از دور داد زد،آی سید هاشمی كو علمدارت،یعنی به عباست می نازیدی،دیدی ستون خیمه هات افتاد،یه نفر برای اینكه جگر حسین رو بیشتر آتیش بزنه،داد می زد،هركی می خواد بره سمت خیمه ها دیگه می تونه بره،به اندازه ی غیرتت امشب باید ناله بزنی،حسین.......

خیمه ی دختر من بی تو در امنیت نیست

می دونی چرا عباس؟

سایه ی كعبه نی حرمله پیدا شده است

نقل میكنند هر شب تو حرم اباالفضل روضه به پا بود،الان هم همینطوره،اگر كسی از راه می اومد،مهون می شد، سید قزوینی ادب می كرد،می فرمود شما روضه بخونید،شما منبر برید،شیخ خراسانی از مشهد اومد،رفت بالای منبر ،منبر خوبی هم رفت،روضه ی خوبی هم خوند،مردم خیلی گریه كردند،بعضی ها خودشون رو زدند،برا همین روضه،روضه ی تیر زدن به چشم نازنین قمر بنی هاشم،سید میگه وقتی شیخ از منبر اومد پایین،اومدم گفتم:آقا چرا همچین روضه هایی كه سند محكمی هم نداره میخونید،با دل مردم بازی میكنید،شیخ گفت: آقا جان من خیلی سند براش دارم،اما اینجا حرم عمو جان شماست، محل ادب كردنه،سوغاتی روضه شب تاسوعای اباالفضل برا ما باید ادب باشه،به بزرگتر ها،به پدر و مادر، آقا جان محل ادبه، من بحثی ندارم،هرچی شما بگید،سید میگه من اومدم خوابیدم،شب در عالم رؤیا،عمو جانم قمر بنی هاشم رو دیدم،سلام كردم،آقا با بی اعتنایی جواب سلامم رو دادند،گفتم:آقاجان قربونت برم،یه عمری من خادم حرم شما هستم،یه عمری من نوكری شمارو می كنم،چرا این طوری جواب سلامم رو می دید؟مگه من بی ادبی كردم؟دیدم آقا با غیظ بیشتر فرمود:سید مگه تو بودی ببینی كربلا با ما چه كردند،روضه ای كه شیخ خونده،من خودم برات كامل میكنم،وقتی تیر به چشمم زدن،سوار بر اسب بودم،دست در بدن نداشتم بخوام تیر رو از چشمم بیرون بكشم،روی اسب پاهام رو بالا بردم،سرم رو پایین آوردم،می خواستم تیر رو مابین پاهام قرار بدم،سرم رو بالا بكشم،تیر از چشمم بیرون بیاد،در همین اثناء كلاه خود،از سرم افتاد،راه باز شد،یه وقت دیدم یه نانجیبی با عمود آهن.......» یه جای دیگه به شیخ كاظم سبتی فرموده،فرموده:« شیخ كاظم بگو، هر سواری بخواد از اسب رو زمین بیوفته،اول دستاش رو جلو میآره،صورت آسیب نبینه،اما من دست در بدن نداشتم،با صورت رو زمین افتادم»،حسین...اشكات رو كف دستت بگیر ،شب ،شب دعاكردن برا فرج آقاست، اللهم عجل لولیك الفرج...
 
آخرین ویرایش:

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مشک بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شق‌القمر نشان بدهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که چشمش هزار معجزه را، بین خوف و خطر نشان بدهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شیهه در شیهه اسب وگرد وسوار،آسمان مکث کرده تا چه کند؟
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیمه در خیمه گریه می شنود ، آب را شعله ور نشان بدهد؟!
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد، گریه‌های رقیه در گوشش
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا که یک دشت لاله‌عباسی، غرق خون جگر نشان بدهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبضه ی ذوالفقار در مشتش، خشم دریاست در سر انگشتش
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودش فکر می‌کند که فرات، عطش باغ را نمی‌فهمد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می‌رود معنی شکفتن را، فوق درک بشر نشان بدهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، می‌خواهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خطبة شقشیقه‌ای دیگر،‌ با رجز‌ها مگر نشان بدهد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظة بعثتی شگفت آمد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوره‌ای قطعه قطعه در دستش، رفت شق‌القمر نشان بدهد
[/FONT]​
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتند:عطا نمی شود اما شد
بخشیده خطا نمی شود اما شد
گفتند به این حسین حسین گفتن ها
درد تو دوا نمی شود اما شد


 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
از سینه ی نیزه ها گذر می کردی
مانند علی سینه سپر می کردی
از خیمه که بانگ العطش می امد
تا ساحل علقمه خطر می کردی
حیف از این قامت که بر خاک ارمید
بشکند دستی که دستت را برید
بر تنت گلزخم ها روییده بود
در بیابان بوی خون پیچیده بود
خاک و خون شد بسترت گویی چنان
لاله ای از فرش گل خوابیده بود
رفتی و دیگر به جسمم جان نیست
خیمه ها از بعد تو ارام نیست
رفتی و با رفتنت پشتم شکست
با به خون اغشتنت قلبم گسست
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
نام سقا دیده‌ها را خوب گریان می‌کند
دیده پراشک را سقا چراغان می‌کند

او بود باب الحسن ذخر الحسین عبدالحسین
عالمی را بر در ارباب مهمان می‌کند

هرکه می‌گوید حسین آغوش بگشاید بر او
بر دل سینه‌زنان لطف فراوان می‌کند

دست داده تا بگیرد دسته هر افتاده را
این ابالفضل است بر ما لطف و احسان می‌کند

خلق می‌دانند در بهداری قرب حسین
دردها را بیشتر عباس درمان می‌کند

مادرش ام‌البنین هم ضامن عشاق اوست
در قیامت شیعیان را شاد و خندان می‌کند

دست او بر دست زهرا روز محشر دیدنی است
دست او مشکل‌گشایی از محبان می‌کند

پیش او از معجر زینب سخن گفتن خطاست
این سخن عباس را زار و پریشان می‌کند

سی شب ماه محرم باید از عباس گفت
گفتن از او لطف مهدی را نمایان می کند

 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه زود شستی از آن دست های زیبا دست
کشید از سر دنیایت آرزوها دست
شب ولادت تو قلب مادرت لرزید
و داد حال عجیبی برای بابا دست
گرفت دست تو را (غرق بوسه باران) کرد
که راز هجرت سرخ تو بود فردا دست
زمان گذشت و گذشت و رسید عاشورا
رسید تا بدهد امتحان خود را دست
بیا که صد گره کور از طناب حیات
شبی به ناخن تدبیر می کند وا دست
هوای آب، دلش را ز شعله آکندست
نمی کند دمی از آب تیغ پروا دست
شب مکاشفه از خواب، چشم پوشیدی
حجابه ای زمان را کنار زد تا دست
هزار گونه هنر ریخت از هر انگشتش
در آن هنرکده غوغا نمود غوغا دست
ز دست قدِّ کسی چون تو بر نمی آمد
قیامتی که در آن دشت کرد بر پا دست
چنان تکان به زمین و به آسمان دادی
که داد بر تو تکان از بهشت، زهرا دست
به ضرب شست تو پی برد روبه مکار
چگونه روبهکان رو به رو شود با دست
بساط حیله گشودست و باب تردستی
و کودکان به دعا برده اند بالا دست
و دشمن تو زبون بود و خوب می دانست
که هست شرط نخستین برای سقا دست
به قصد دست تو تیغ کمین فرود آورد
جدا ز شاخه ی تن شد دریغ و دردا دست
میان معرکه ی زخم و خنجر و نیرنگ
تنی نمانده و مانده است دست تنها دست
و کرد یکدل و یکدست و یکصدا یکجا
تمام خویش دودستی به دوست اهدا دست
و هر چه داد از این دست بهتر از آن را
به روز واقعه گیرد ز حق تعالی دست
به پای دست تو آری نمی رسد دستی
که دست آخر یابد به فیض عظما دست
شتاب رفتنت از کثرت تجلی بود
صدا زدند تو را از دیار بالا دست
بروی رودی از ایثار و عاشقی می رفت
شبیه زورقی از خون بسوی دریا دست
همیشه دست ادب بود روی سینه او
کمر به خدمت جان بسته بود او را دست
در آخرین دم دیدار پیشدستی کرد
که تا دراز نماید به سمت مولا دست
خجل شد و به زبان عرق به مولا گفت
که پیش پای تو دستم بخاک افتادست
و قرنهاست از آن روز می رود هر روز
ردیف شعر تو تکرار می شود با دست
قلم شد و علم جاودانگی افراشت
سرود شعر تو را با زبان گویا دست
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاشو ای برادر من پاشو از جا پهلوونم
پاشو که می خوام بلند شم اما دیگه نمی تونم
پاشو ای ابرو شکسته کمر منو شکستی
چشمای من پراشکه تو چرا چشماتو بستی
اگه می شنوی صدامو پاشو یه کاری کن عباس
دشمنا دارن می خندن آبرو داری کن عباس
انقدر نگو که روی خیمه اومدن ندارم
انقدر نگو کنار علقمه تنهات بذارم
چی جوری رهات کنم با گرگای تشنه به خونت
کوفیا کینه دارن از ضربه های بی امونت
اینا منتظرن تا تو رو زخمی گیر بیارن
می دونم که از تن تو چیزی باقی نمی ذارن
یه دلم پیش تن تو یه دل من توی خیمه
می شنوی صدای اسباس که می رن به سوی خیمه
یادته گفتم نباشی دشمنم بی حیا می شه
یادته گفتم که پاشون توی خیمه ها وا می شه
خوش بخواب ای غیرت الله دست زینبو میبندن
پای نیزه ی سرت بر دخترای من می خندن
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر
جز کوچه ی چشم تو راهی نیست دیگر

جز تو به حاجت ها الهی نیست دیگر
این جذبه ها خواهی نخواهی نیست دیگر

تو شمعی و گرمای تو پروانه پرور

مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی
ماهی و از خورشید هم غم را گرفتی

بی شک یداللهی که پرچم را گرفتی
دادی دو دستت را دو عالم را گرفتی

تا که بریزی زیر پای شاه بی سر

جنگاوری ات را ز بابا می شناسی
ام البنین را عبد زهرا می شناسی

وقتی برادر را تو آقا می شناسی . . .
...از هر کسی بهتر خودت را می شناسی

تو ناشناسی مثل شب تا روز محشر

آمد سکینه از عمویش خواهشی داشت
اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

ای مرد طوفانی نگاهت بارشی داشت
کم کم که موج سینه ات آرامشی داشت

در فکر دریا رفتی و لب های اصغر

گفتی به آقایت که خون است آخر کار
لیلای من فصل جنون است آخر کار

انا الیه راجعون است آخر کار
حالا که می دانم که چون است آخر کار

اول به دستم تیغ میدادی برادر


از تشنگی گرچه نگاهت تیره می شد
اما همینکه سمت لشکر خیره می شد

با تار و مار تیر مژگان چیره می شد
این منزلت باید برایت سیره می شد

تا که کسی چشمش نیفتد سوی خواهر

شق القمر شد که سرت بر شانه افتاد
انگار از فرق اناری دانه افتاد

از روی اسبت پیکرت مردانه افتاد
یعنی سه پر در چشم پر پیمانه افتاد

با صورتت افتاده ای بر پای مادر


ای کاش چشم درهمت درهم نمی شد
پشت حسین و خواهر تو خم نمی شد

دیگر به معجرها گره محکم نمی شد
گیسوی سرخت روی نی پرچم نمی شد

می ماند اگر دست علم گیرت به پیکر
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز



خیلی دعا کردم، نشد
مَشکو بغل کردم، نشد
داداش حسین شرمندتم
رفتم که برگردم، نشد
.

 

maede_s

عضو جدید
ای اهل زمین ،

عید گذشت و خبر از یار نیامد بر زخم دل فاطمه سلام الله غمخوار نیامد
چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین علیه السلام سید و سالار نیامد...



 

nedashiva

کاربر بیش فعال
خیلی دلم گرفته ه ه ه ه
کاش امشب خونه نبودم............. شب تاسوعا..............

ای عجب که حسینیه هم مجازی شده ه ه ه

خدایا منو دریابببببببببببببببببببببببببببببببببببب......................................................................
 

Hamid_MadNess

متخصص سرامیک
کاربر ممتاز
با عرض سلام و عرض تسلیت تاسوعا و عاشورای حسینی خدمت مهندسین عزیز ؛
می خواستم با برادر بزرگترم " بهروز وکیل نژاد " آشناشید ایشون از بهترین و نایاب ترین مداحان و نوحه خوانان و روضه خوانان اهل بیت (ع) می باشد به وبسایت شخصی ایشان برای صحت صحبت هام و آشنایی با صدای ایشون مراجعه فرمایید اجرتان با سیدالشهدا آقا امام حسین (ع) ...
www.behroozvakilnejad.ir
.
http://s1.picofile.com/file/7563083438/hazrat_Roghye_80_Trimmed_.mp3.html
 
بالا