babak fd
عضو جدید
دلیل قرآنی بر رد ولایت مطلقه فقیه
در این نوشته سعی بر این است که این نظریه از منظر قرآن مورد نقد و بررسی قرار گیرد و دلایلی بر رد این نظریه بیان گردد. مطالب قرآنی که در این نوشته ذکر گردیده است، برگرفته از تفسیر المیزان– نوشته علامه طباطبایی ج 4– است که به اعتقاد بسیاری بهترین و کاملترین تفسیر قرآن میباشد.
پایه اصلی نظریه ولایت مطلقه فقیه آیه 59 سوره نسا است که با قرائتی خاص، از آن برای اثبات ولایت مطلقه فقیه استفاده میگردد.
«یایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم فان تنزعتم فى شى ء فردّوه الى اللّه و الرسول ان کنتم تومنون باللّه و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاءویلا.(59 نساء)»
«هان اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و رسول و کارداران خود را- که خدا و رسول علامت و معیار ولایت آنان را معین کرده- فرمان ببرید، و هرگاه در امرى اختلافتان شد براى حل آن به خدا و رسول مراجعه کنید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید این برایتان بهتر، و سرانجامش نیکوتر است.»
طرفداران نظریه ولایت مطلقه فقیه، «اولی الامر» را همان ولی مطلق فقیه تفسیر میکنند و همگان را ملزم به اطاعت مطلق از آن میدانند! آنان برای قرآنی جلوه دادن نظریه ولایت مطلقه فقیه به قرائت قسمت ابتدایی آیه (یایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) بسنده میکنند و ادامه آنرا که در مورد اختلاف بین مومنان در امری و رجوع به خدا و رسول– کتاب و سنت– برای حل آن است، چندان مورد توجه قرار نمیدهند. اما آیا میتوان «اولی الامر» را همان «ولی مطلق فقیه» تفسیر کرد و اطاعت از او را واجب و بدون قید و شرط– همچون رسول خدا– دانست؟! حال به بررسی این مطلب میپردازیم.
در این آیه ابتدا مردم به اطاعت از خدا فرا خوانده میشوند و سپس به اطاعت از رسول و اولیالامر. اولین نکته تکرار کلمه «اطیعو» است که بیانگر تفاوت در نحوه اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اولیالامر است. برخی این تکرار را دلیل تاکید میدانند، اما اینگونه نیست، زیرا اگر منظور تاکید بود، ترک تکرار این تاکید را بیشتر میرساند و بنابراین باید میگفت «اطیعوا اللّه و الرسول»، چون با این تعبیر میفهماند که اطاعت از رسول، عین اطاعت از خداست و هر دو اطاعت یکی هستند. اما چنین نکرد و این یعنی خدا یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر نیز یک اطاعت.
اما مسئله قابل تعمق و تفکر اینجاست که اطلاق امر به اطاعت از رسول و اولیالامر، دلیل بر عصمت ایشان است. جای تردید نیست نوع اطاعتی که در آیه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول …» آمده است، اطاعتی است مطلق و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده است و این خود دلیل بر این است که رسول خدا امر به چیزی و نهی از چیزی نمیکند که مخالف با حکم خدا باشد و موافقت اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدا، جز با عصمت رسول تفسیری ندارد و محقق نمیگردد. این سخن به همین شکل در اولیالامر نیز جریان مییابد.
نیروی عصمت در رسول، از آنجا که حجتهایی از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده است، حتا بدون در نظر گرفتن این آیه نیز امری مسلم است. اما در مورد اولیالامر اینگونه نیست و ممکن است کسانی دچار این توهم شوند که اولیالامری که در این آیه آمده است لازم نیست معصوم باشند! و معنای این آیه بدون در نظر گرفتن عصمت برای اولیالامر نیز درست است.
در پاسخ به این توهم باید گفت که در این آیه برای رسول و اولیالامر یک نوع اطاعت ذکر شده است و با علم به این که در مورد رسول حتا احتمال این نیز نمیرود که امر به معصیت کند و یا گاهی در مورد حکمی دچار اشتباه و خطا گردد، اگر در مورد اولیالامر این احتمال داده میشد، حتمن باید قیدی آورده میشد. اما این آیه از هرگونه قیدی مطلق است و لازمه مطلق بودنش این است که بپذیریم عصمتی که در مورد رسول مسلم گرفته شده است، در مورد اولیالامر نیز نافذ است و بهصورت خلاصه اینکه منظور از اولیالامر کسانی هستند که مانند رسول خدا دارای عصمت هستند.
برخی نیز معتقدند که منظور از اولیالامر همان هیت حاکمه! است که عدهای معدود آنرا تشکیل میدهند و هر یک از آنان افرادی از اولیالامر هستند. با قبول این احتمال و دلالتی که این آیه بر عصمت اولیالامر دارد، باید پذیرفت که تکتک افراد این هیئت معصومند! و در نتیجه، کل هیت نیز معصوم است. اما هرگز نمیتوان چنین ادعایی را پذیرفت. زیرا طی قرنها که از ارایه اسلام گذشته است هرگز چنین چیزی رخ نداده است. پس محال است که خداوند مردم را مامور به چیزی کند که مصداق خارجی ندارد.
با توجه به مطالب فوق، باید گفت که اولیالامر کسانی هستند که در گفتار و کردارشان معصومند و براستی اطاعت از آنان همانند اطاعت از رسول واجب است و این دقیقن همان نظریه پیروان اهل بیت است. بنابراین اطاعت مطلقی که این آیه به آن اشاره دارد، متعلق به همین گروه است و قابل بسط دادن به دیگران نیست.
از طرف دیگر و با توجه به ادامه آیه روشن است که اولیالامر حق ندارد حکمی جدید غیر از حکم خدا و رسول وضع کند و نیز نمیتواند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نماید، که اگر میتوانست باید میگفت در هر زمان مورد نزاع را به اولیالامر آن عصر ارجاع دهید و دلیلی نداشت که بگوید آن را به خدا و رسول- کتاب و سنت– ارجاع دهید. حال آنکه مطابق نظریه ولایت مطلقه فقیه امام، ولی فقیه حق دارد کلیه احکام اولیه اسلام (عبادی و غیر عبادی) را تعطیل کند!!!
با این اوصاف، چنانچه این اطاعت مطلق را برای ولی فقیه نیز بپذیریم، ناچار به پذیرش عصمت در مورد او نیز هستیم و برای ولی فقیه نیز باید مقامی در حد ائمه اطهار قائل گردیم تا اطاعت از او مطلق و بدون قید گردد. که این باور در تضاد شدید با عقیده شیعه مبنی بر وجود امام زمان است. چون اگر برای ولی فقیه چنین مقامی متصور گردیم، فلسفه وجود امام زمان، کاملن بیهوده به نظر میرسد و ولی فقیه برای امت اسلامی کافی است. اما از آنجا که خدا کار عبث و بیهوده نمیکند و شیعه نیز به عقیده خود مبنی بر وجود امام زمان ایمان راسخ دارد، باید پذیرفت که این نظریه بدعتی شوم در اسلام و شیعه است.
گروهی نیز ولی فقیه را مترادف با منتخب مردم در جوامع دیگر میدانند و اطاعت از او را مانند همان منتخبین مردم در سراسر دنیا، برای مردم خود واجب میدانند. اما این نظر نیز حداقل از دو منظر دارای اشکال است. اول اینکه ولی فقیه بر خلاف جوامع مترقی، هرچند به ظاهر به شکلی دموکراتیک انتخاب میشود، اما در واقع و با وجود شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن، مردم در انتخاب او دخالتی ندارند. علاوه بر این بسیاری از اعضای مجلس خبرگان که از ***** شورای نگهبان عبور کردهاند، بر این نظرند که وظیفه آنان انتخاب ولی فقیه (رهبر) نیست و آنان تنها ولی فقیه را که دارای ولایتی خدایی است کشف کرده و به مردم معرفی میکنند! (مصباح یزدی)
دوم اینکه باز هم بر خلاف سایر جوامع، نظارتی بر ولی فقیه و حتا دستگاههایی که بهصورت مستقیم زیر نظر او کار میکنند وجود ندارد و این بار هم اکثر اعضای ملجس خبرگان بر خلاف قانون اساسی اعتقاد دارند که آنان حق ندارند بر نحوه عمل ولی فقیه (رهبر) نظارت کنند و اگر کسی در این راستا گامی بردارد (آیتاله دستغیب، نماینده مردم شیراز در مجلس خبرگان) در جهت حذف او اقدام خواهند کرد.
در این نوشته سعی بر این است که این نظریه از منظر قرآن مورد نقد و بررسی قرار گیرد و دلایلی بر رد این نظریه بیان گردد. مطالب قرآنی که در این نوشته ذکر گردیده است، برگرفته از تفسیر المیزان– نوشته علامه طباطبایی ج 4– است که به اعتقاد بسیاری بهترین و کاملترین تفسیر قرآن میباشد.
پایه اصلی نظریه ولایت مطلقه فقیه آیه 59 سوره نسا است که با قرائتی خاص، از آن برای اثبات ولایت مطلقه فقیه استفاده میگردد.
«یایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم فان تنزعتم فى شى ء فردّوه الى اللّه و الرسول ان کنتم تومنون باللّه و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاءویلا.(59 نساء)»
«هان اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و رسول و کارداران خود را- که خدا و رسول علامت و معیار ولایت آنان را معین کرده- فرمان ببرید، و هرگاه در امرى اختلافتان شد براى حل آن به خدا و رسول مراجعه کنید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید این برایتان بهتر، و سرانجامش نیکوتر است.»
طرفداران نظریه ولایت مطلقه فقیه، «اولی الامر» را همان ولی مطلق فقیه تفسیر میکنند و همگان را ملزم به اطاعت مطلق از آن میدانند! آنان برای قرآنی جلوه دادن نظریه ولایت مطلقه فقیه به قرائت قسمت ابتدایی آیه (یایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) بسنده میکنند و ادامه آنرا که در مورد اختلاف بین مومنان در امری و رجوع به خدا و رسول– کتاب و سنت– برای حل آن است، چندان مورد توجه قرار نمیدهند. اما آیا میتوان «اولی الامر» را همان «ولی مطلق فقیه» تفسیر کرد و اطاعت از او را واجب و بدون قید و شرط– همچون رسول خدا– دانست؟! حال به بررسی این مطلب میپردازیم.
در این آیه ابتدا مردم به اطاعت از خدا فرا خوانده میشوند و سپس به اطاعت از رسول و اولیالامر. اولین نکته تکرار کلمه «اطیعو» است که بیانگر تفاوت در نحوه اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اولیالامر است. برخی این تکرار را دلیل تاکید میدانند، اما اینگونه نیست، زیرا اگر منظور تاکید بود، ترک تکرار این تاکید را بیشتر میرساند و بنابراین باید میگفت «اطیعوا اللّه و الرسول»، چون با این تعبیر میفهماند که اطاعت از رسول، عین اطاعت از خداست و هر دو اطاعت یکی هستند. اما چنین نکرد و این یعنی خدا یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر نیز یک اطاعت.
اما مسئله قابل تعمق و تفکر اینجاست که اطلاق امر به اطاعت از رسول و اولیالامر، دلیل بر عصمت ایشان است. جای تردید نیست نوع اطاعتی که در آیه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول …» آمده است، اطاعتی است مطلق و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده است و این خود دلیل بر این است که رسول خدا امر به چیزی و نهی از چیزی نمیکند که مخالف با حکم خدا باشد و موافقت اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدا، جز با عصمت رسول تفسیری ندارد و محقق نمیگردد. این سخن به همین شکل در اولیالامر نیز جریان مییابد.
نیروی عصمت در رسول، از آنجا که حجتهایی از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده است، حتا بدون در نظر گرفتن این آیه نیز امری مسلم است. اما در مورد اولیالامر اینگونه نیست و ممکن است کسانی دچار این توهم شوند که اولیالامری که در این آیه آمده است لازم نیست معصوم باشند! و معنای این آیه بدون در نظر گرفتن عصمت برای اولیالامر نیز درست است.
در پاسخ به این توهم باید گفت که در این آیه برای رسول و اولیالامر یک نوع اطاعت ذکر شده است و با علم به این که در مورد رسول حتا احتمال این نیز نمیرود که امر به معصیت کند و یا گاهی در مورد حکمی دچار اشتباه و خطا گردد، اگر در مورد اولیالامر این احتمال داده میشد، حتمن باید قیدی آورده میشد. اما این آیه از هرگونه قیدی مطلق است و لازمه مطلق بودنش این است که بپذیریم عصمتی که در مورد رسول مسلم گرفته شده است، در مورد اولیالامر نیز نافذ است و بهصورت خلاصه اینکه منظور از اولیالامر کسانی هستند که مانند رسول خدا دارای عصمت هستند.
برخی نیز معتقدند که منظور از اولیالامر همان هیت حاکمه! است که عدهای معدود آنرا تشکیل میدهند و هر یک از آنان افرادی از اولیالامر هستند. با قبول این احتمال و دلالتی که این آیه بر عصمت اولیالامر دارد، باید پذیرفت که تکتک افراد این هیئت معصومند! و در نتیجه، کل هیت نیز معصوم است. اما هرگز نمیتوان چنین ادعایی را پذیرفت. زیرا طی قرنها که از ارایه اسلام گذشته است هرگز چنین چیزی رخ نداده است. پس محال است که خداوند مردم را مامور به چیزی کند که مصداق خارجی ندارد.
با توجه به مطالب فوق، باید گفت که اولیالامر کسانی هستند که در گفتار و کردارشان معصومند و براستی اطاعت از آنان همانند اطاعت از رسول واجب است و این دقیقن همان نظریه پیروان اهل بیت است. بنابراین اطاعت مطلقی که این آیه به آن اشاره دارد، متعلق به همین گروه است و قابل بسط دادن به دیگران نیست.
از طرف دیگر و با توجه به ادامه آیه روشن است که اولیالامر حق ندارد حکمی جدید غیر از حکم خدا و رسول وضع کند و نیز نمیتواند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نماید، که اگر میتوانست باید میگفت در هر زمان مورد نزاع را به اولیالامر آن عصر ارجاع دهید و دلیلی نداشت که بگوید آن را به خدا و رسول- کتاب و سنت– ارجاع دهید. حال آنکه مطابق نظریه ولایت مطلقه فقیه امام، ولی فقیه حق دارد کلیه احکام اولیه اسلام (عبادی و غیر عبادی) را تعطیل کند!!!
با این اوصاف، چنانچه این اطاعت مطلق را برای ولی فقیه نیز بپذیریم، ناچار به پذیرش عصمت در مورد او نیز هستیم و برای ولی فقیه نیز باید مقامی در حد ائمه اطهار قائل گردیم تا اطاعت از او مطلق و بدون قید گردد. که این باور در تضاد شدید با عقیده شیعه مبنی بر وجود امام زمان است. چون اگر برای ولی فقیه چنین مقامی متصور گردیم، فلسفه وجود امام زمان، کاملن بیهوده به نظر میرسد و ولی فقیه برای امت اسلامی کافی است. اما از آنجا که خدا کار عبث و بیهوده نمیکند و شیعه نیز به عقیده خود مبنی بر وجود امام زمان ایمان راسخ دارد، باید پذیرفت که این نظریه بدعتی شوم در اسلام و شیعه است.
گروهی نیز ولی فقیه را مترادف با منتخب مردم در جوامع دیگر میدانند و اطاعت از او را مانند همان منتخبین مردم در سراسر دنیا، برای مردم خود واجب میدانند. اما این نظر نیز حداقل از دو منظر دارای اشکال است. اول اینکه ولی فقیه بر خلاف جوامع مترقی، هرچند به ظاهر به شکلی دموکراتیک انتخاب میشود، اما در واقع و با وجود شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن، مردم در انتخاب او دخالتی ندارند. علاوه بر این بسیاری از اعضای مجلس خبرگان که از ***** شورای نگهبان عبور کردهاند، بر این نظرند که وظیفه آنان انتخاب ولی فقیه (رهبر) نیست و آنان تنها ولی فقیه را که دارای ولایتی خدایی است کشف کرده و به مردم معرفی میکنند! (مصباح یزدی)
دوم اینکه باز هم بر خلاف سایر جوامع، نظارتی بر ولی فقیه و حتا دستگاههایی که بهصورت مستقیم زیر نظر او کار میکنند وجود ندارد و این بار هم اکثر اعضای ملجس خبرگان بر خلاف قانون اساسی اعتقاد دارند که آنان حق ندارند بر نحوه عمل ولی فقیه (رهبر) نظارت کنند و اگر کسی در این راستا گامی بردارد (آیتاله دستغیب، نماینده مردم شیراز در مجلس خبرگان) در جهت حذف او اقدام خواهند کرد.
آخرین ویرایش: